تکرار تجربه پهلوی در اوکراین

کدخبر: 2374698

برای فهمیدن منشأ جرقه انفجارهای امروز اوکراین باید به سال 2014 برگردیم، زمانی که اتحادیه اروپا سعی داشت با وعده اضافه شدن این کشور به توافقنامه تجاری اروپا مجموعه‌ای از اصلاحات سیاسی را به این کشور تحمیل کند. ویکتور یانکوویچ، رئیس‌جمهور وقت اوکراین اما در اقدامی تقابلی اعلام کرد چنین توافقی را با روسیه امضا خواهد کرد.

 اشغال، اعلام استقلال، وابستگی نظامی و کودتا واژگانی هستند که اتفاقات تاریخ معاصر آنها را برای مخاطب ایرانی آشنا و ملموس کرده است. این روزها اما این واژگان دوباره به تیتر یک اخبار دنیا بدل شده‌اند. تاریخ این بار در یک جغرافیایی دیگر تکرار می‌شود، رخدادهایی که امروز متاثر از سیاست‌های دولت‌های خارجی و دولت اوکراین در این کشور رقم می‌خورد تداعی‌گر همان‌ چاه عمیقی است که روزگاری ایران در اثر وابستگی شدید به قدرت‌های خارجی درحال فروافتادن در آن بود و درنهایت نیز این استقلال کشور بود که طناب نجات را در دست حکمرانان ایران قرار داد.

در ادامه با بررسی مختصری از ریشه‌های بحران کنونی کی‌یف به وضعیت مشابهی پرداخته‌ایم که روزگاری ایران تحت‌حاکمیت پهلوی در اثر وابستگی کشور به قدرت‌های خارجی دچار آن بود.

بحران اوکراین از کجا آغاز شد؟

برای فهمیدن منشأ جرقه انفجارهای امروز اوکراین باید به سال 2014 برگردیم، زمانی که اتحادیه اروپا سعی داشت با وعده اضافه شدن این کشور به توافقنامه تجاری اروپا مجموعه‌ای از اصلاحات سیاسی را به این کشور تحمیل کند. ویکتور یانکوویچ، رئیس‌جمهور وقت اوکراین اما در اقدامی تقابلی اعلام کرد چنین توافقی را با روسیه امضا خواهد کرد.

شکست سیاست چماق و هویج جبهه غربی در تقابل با روسیه را به‌سمت در دست گرفتن فرمان یک شورش اجتماعی در اوکراین سوق داد؛ شورشی که ضلع غربی قدرت جهانی آن را انقلاب نارنجی عنوان و ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور چندین‌ساله روسیه نیز نام کودتا را به آن اطلاق کرد.

افتادن قدرت در دست طرفداران غرب باعث شد روسیه طرفداران تضعیف‌شده خود در اوکراین را برای مقابله با طرفی غربی موردحمایت قرار داد. اتخاذ این سیاست توسط پوتین نهایتا منجر به جدایی شبه‌جزیره کریمه و الحاق آن به خاک روسیه شد.

خورشچف، رهبر شوروی در سال ۱۹۵۶ شبه‌جزیره کریمه را به جمهوری اوکراین بخشیده بود؛ موضوعی که در زمان حیات شوروی یک مساله داخلی برای مسکو به‌شمار می‌رفت، نه یک معاهده بین‌المللی. روسیه با توسل به این استدلال تاریخی و همچنین برگزاری رفراندوم در کریمه این شبه‌جزیره را به خاک خود ملحق کرد.

از سوی دیگر استقرار طولانی‌مدت پایگاه‌های نظامی روسیه در این منطقه زمینه جدایی بدون درگیری را برای روسیه فراهم کرده بود. موفقیت در جدا کردن کریمه، مسکو را به‌طمع انداخت تا جدایی سایر نقاطی را که در آن بدنه تحت‌نفوذی دارد نیز امتحان کند.

دونباس دومین منطقه‌ای بود که موردتوجه روسیه قرار گرفت و برخلاف کریمه تلاش برای جدایی دونباس اوضاع این منطقه را متشنج کرد. این منطقه که شامل دو استان دونتسک و لوهانسک می‌شود در نواحی شرقی اوکراین و در مرز با روسیه قرار دارد.

شبه‌نظامیان روس‌تبار در این منطقه با تشکیل جمهوری‌های دونتسک و لوهانسک وارد درگیری با دولت مرکزی شدند. با یورش ارتش اوکراین به دونباس، ارتش روسیه نیز به‌شکلی سنگین اما غیرمستقیم به پشتیبانی مالی، تسلیحاتی و حتی انسانی از شبه‌نظامیان روس‌تبار پرداخت. این جنگ در مدت کوتاهی به کشته شدن ۱۴ هزار نفر انجامید. نهایتا بدون حل دائمی بحران، توافقنامه مینسک موقتا به‌ آتش جنگ ایجادشده در دونباس پایان داد.

به‌موجب توافقنامه مینسک از سال ۲۰۱۴ تاکنون نیمه‌شرقی دونباس تحت‌کنترل شبه‌نظامیان روس‌تبار و نیمه ‌غربی آن تحت‌کنترل دولت اوکراین است.

نهایتا بار دیگر آتش مناقشات بین اوکراین و روسیه با شیطنت‌های مجدد طرف غربی از زیر خاکسترهای توافق سوخته مینسک زبانه کشید. در ماه جاری سال جدید میلادی، روسیه در واکنش به ‌احتمال پیوستن اوکراین به ناتو و نیز تجهیز این کشور به سلاح اتمی با موردحمایت قرار دادن گروه‌های وابسته به خود در منطقه دونباس بار دیگر پرونده دونباس را گشود و مهر استقلال ایالت‌های دونتسک و لوهانسک را پای آن زد.

گروه‌های ذی‌نفوذ اهرم خدشه استقلال

تحت‌فشار قرار گرفتن توسط گروه‌های وابسته به قدرت‌های خارجی تجربه مشابهی است که ایران زمان پهلوی و اوکراین فعلی به آن دچار شده‌اند. اوکراین به‌مثابه یک طناب قدرت از یک‌سو توسط کودتاچیان وابسته به غرب و از سوی دیگر توسط روس‌تباران ساکن در این کشور هر از گاهی آنقدر کشیده می‌شود که نهایتا جدا شدن تکه‌هایی از آن به این مناقشه قدرت برای مدتی پایان می‌دهد.

در ایران دوره‌ پهلوی نیز شوروی و بریتانیا به‌طور واضحی با ابزار قرار دادن گروه‌های تحت نفوذ خود این مناقشه را به قیمت ذبح منافع ملی ایران ادامه می‌دادند.

حزب توده که از سال 1320 با حمایت شوروی در ایران تاسیس شد به‌طور واضحی منافع این کشور را در ایران دنبال می‌کرد.

سران حزب توده که به‌ظاهر مخالف دادن هرگونه امتیازی به بیگانگان بودند از دادن امتیاز نفت شمال حمایت می‌کردند، تا جایی که احسان طبری، نظریه‌پرداز حزب توده عدم واگذاری امتیاز نفت شمال به روس‌ها را «حرکت غلط» و «یک‌طرفه» ارزیابی می‌کند.

فراکسیون توده در مجلس معتقد بود که شرکت شوروی در استخراج نفت سبب گسترش آزادی و دموکراسی است و از نفوذ کمپانی نفت انگلیس می‌کاهد و با چنین توجیهاتی دولت شوروی را دولتی غیراستعماری معرفی می‌کرد.

نیروهای قزاق دیگر نیروهای وابسته به روسیه بودند که در زمان قاجار با هدف حفاظت از قصر‌های سلطنتی در ایران تاسیس شدند و فضای دخالت روسیه تزاری در ایران را فراهم آوردند، دخالتی که با به توپ بستن مجلس در زمان محمدعلی‌شاه جلو رفت. در ادامه اما نزدیکی بعضی از سران این قوا ازجمله رضاخان به انگلیس هدایت قوا قزاق به‌دست بریتانیا می‌افتد و این کشور نیز کار دخالت در امور ایران را تا آنجا به‌پیش می‌برد که رضاخان را طی کودتا 1299 به پادشاهی می‌رساند. این کودتا زمینه وابستگی کامل 6 دهه حکومت ایران به بریتانیا را برای این امپراتوری فراهم می‌کند.

 نقش قوای قزاق در ایران را در قرن 21 نیروی نظامی ناتو در دنیا ایفا می‌کند. وابستگی نظامی کشورها به این‌قدرت نظامی دولت‌ها را ناگزیر به اجرایی کردن سیاست‌هایی می‌کند که رئوس تشکیل‌دهنده ناتو آن را تعیین می‌کنند.

پیوستن اوکراین به ناتو به محور غربی درگیر در مناقشات این کشور یعنی آمریکا و تروئیکای اروپایی درمورد تثبیت نفوذشان روی کی‌یف اطمینان می‌دهد.

خلع‌ید نظامی

در تحولات سیاسی جهان، موارد بسیاری وجود دارد که کشورها به بهانه امنیت، سلطه دیگر کشورها را می‌پذیرند اما پذیرفتن سلطه تنها آغازی بر ناامنی بیشتر است. سرنوشت حکومت پهلوی در میانه‌ جنگ‌جهانی دوم، شاهد مثالی خوبی برای این قضیه است. رضاخان میرپنج -که دست‌نشانده‌ انگلیس بود- تصور می‌کرد تنها از شمال ایران، یعنی منطقه هم‌مرز با شوروی تهدید می‌شود. درحالی‌که از سمت غرب هم در معرض هجوم نیروی زمینی انگلستان در عراق قرار داشت و از سمت جنوب هم، ناوگان نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا در خلیج‌فارس، آن را تهدید می‌کرد. پهلوی اول اما دربرابر این تهاجم همه‌جانبه انفعالی‌ترین واکنش را از خود نشان داد. وی که تصور می‌کرد انگلیس از او حمایت می‌کند به رزم‌آرا، یکی از فرماندهان نظامی خود گفته بود: «با مشاهده هرگونه نشانه‌ای از قصد روس‌ها برای تهاجم به ایران، 14 روز قبل از این حمله به او اعلام آماده‌باش خواهیم داد!» دوسال بعد از آغاز جنگ‌جهانی دوم بالاخره آتش این جنگ به ایران نیز رسید اما خبری از اعلام آماده‌باش نبود؛ در سال 1320 بریتانیا، شوروی و آمریکا، پس از ائتلاف ضدهیتلر، تصمیم گرفتند ایران را پل پیروزی خود قرار دهند و از امکانات آن به نفع خود و برای یاری‌رساندن به جبهه لنینگراد در روسیه -که آماج حمله نازی‌ها شده بود- استفاده کنند. برهمین اساس 3 شهریور 1320، نیروهای هوایی و زمینی شوروی از شمال و شرق، به ایران حمله کردند که پیش از این در جنگ‌جهانی دوم اعلام بی‌طرفی کرده بود. البته شوروی تنها کشوری نبود که به ایران در آن زمان حمله کرد؛ همزمان با شوروی، نیروهای زمینی و دریایی بریتانیا از عراق و خلیج‌فارس پیش‌روی خود را به داخل مرزهای ایران شروع کردند و حوادثی را به‌وجود آوردند که ایران را در فاجعه‌ای بزرگ انداخت. درپی این حملات ارتش پهلوی حدود سه‌روز بیشتر تاب نیاورد و همین موضوع باعث شد نیروهای متهاجم انگلیس و شوروی پیش‌روی در خاک‌های ایران را ادامه دهند. نهایتا رضاخان درپی اشغال شهرهای ایران، انفعالی‌ترین واکنش را نشان داد و به‌جای حفظ استقلال ارضی و امنیت، فرار را ترجیح و به خواسته انگلیس از سلطنت استعفا داد. این روایت کوتاه از وابستگی پهلوی به غرب به‌ویژه انگلیس، شباهت قابل‌توجهی به وضعیت کنونی کشور اوکراین دارد. اوکراین مدت‌هاست برای تضمین امنیت خود دست به دامان کشورهای غربی و ایالات‌متحده آمریکا شده است و بر همین مبنا برای عضویت در ناتو اصرار بسیاری داشته و دارد. اخیرا نیز دو قسمت از شرق اوکراین، دونتسک و لوهانسک برای تامین امنیت خود به روسیه پناه برده‌اند و روسیه در عوض، عدم تهاجم به آنها را متعهد شده است. بااین‌حال اما تعهدها لزوما پایدار نیستند. همان‌طور که انگلستان به تعهداتش مقابل دولت دست‌نشانده خود عمل نکرد.

تعیین‌تکلیف برای اوکراین تکرار ماجرای کنفرانس تهران

آنچه امروز در اوکراین شاهدیم، از بین رفتن حاکمیت و تمامیت ارضی کشور در سایه‌ انفعال دولت وابسته‌ ولادیمیر زلنسکی است. اگر اخبار چند روز اخیر را رصد کرده باشید متوجه نقش بی‌تاثیر دولت اوکراین در مناقشات فعلی خواهید شد. در شرایطی که روسیه پیش‌روی در سرزمین‌های سابق خود را در پیش گرفته، واکنش اوکراین به این مناقشه چیزی جز تهدیدات توخالی نبوده است.

اگرچه در آغاز تنش مرزی بین اوکراین و روسیه فرمانده کل ارتش روس‌ها در نطقی قلدرمآبانه سربازان روسیه را با عباراتی نظیر «به جهنم خوش آمدید» تهدید می‌کرد اما حالا شاهدیم که با وجود اعلام استقلال مناطق دونباس تنها واکنش اوکراین به این جدایی درخواست کمک از غرب بوده و غرب نیز ابزاری بیش از برگزاری جلسات شورای امنیت سازمان ملل و اعلام تحریم علیه روسیه را فعال نکرده است.

 وضعیت کنونی اوکراین را مردم ایران 78 سال قبل در سایه انفعال دولت غربگرای محمدرضا پهلوی تجربه کرده‌اند. آذر سال 1322، به‌پیشنهاد نخست‌وزیر ‌وقت شوروی، ژوزف استالین سران کشورهای شوروی، انگلستان و آمریکا در چهارمین سال جنگ‌جهانی دوم برای کنفرانس و اجتماع در تهران برنامه‌ریزی کردند. اما این سه کشور(متفقین) دولت ایران را -که در سیطره و وابستگی کامل به غرب می‌دانستند- در جریان کنفرانس نگذاشتند، بلکه تنها در روز ورود رهبران این سه کشور به ایران علی سهیلی، نخست‌وزیر وقت صرفا از وجود چنین کنفرانسی مطلع شد و نه محتوای آن. در مدتی که کنفرانس تهران جریان داشت، سه کشور نام‌برده برای مشخص کردن وضعیت ایران تصمیماتی گرفتند. در جریان همین تصمیمات، استالین موضوع منابع نفتی ایران و کشورهای ساحلی خلیج‌فارس را نیز مطرح کرد و خواستار توافقی درباره تقسیم این منابع در آینده شد، ولی چرچیل مدعی بود زمان طرح این مساله نیست و مسائل اقتصادی جهان باید به‌طورکلی در پایان جنگ مورد بررسی قرار بگیرد. پهلوی هم با اینکه در هیچ‌کدام از فرآیندهای تصمیم‌گیری درباره ایران حضور نداشت، به استقبال این تصمیمات رفت و با انتشار یادداشتی مجددا با واکنشی انفعالی، دست به دامان متفقین برای تامین امنیت ایران شد.

در بخشی از این یادداشت آمده است: «دولت ایران با اعلان جنگ به آلمان، اعتماد و اطمینان کامل متفقین را جلب نموده و انتظار دارد که متفقین در تحویل رشته‌های حیاتی امور مملکتی که فعلا در دست آنهاست و واگذاری امنیت کشور به قوای نظامی و انتظامی خود ایران و تامین جمیع وسایل این کار اهتمام خاص معمول دارند تا به این نحو اعتماد و اطمینان موجوده صورت عمل به خود گیرد.» برخلاف پهلوی، تصمیماتی که در کنفرانس تهران گرفته شد، اهمیت فراوانی برای مردم ایران داشت، زیرا حضور ایالات‌متحده در امور ایران را رسمیت می‌بخشید. در چنین شرایطی که ایران در ناامن‌ترین حالت خود بود، آمریکا هم به کشورهای سلطه‌گر بر ایران (انگلیس و شوروی) اضافه شده بود. آمریکا نیز مانند این دو کشور ادعای ایجاد امنیت و حفظ تمامیت ارضی ایران را داشت اما در عمل چیزی غیر از آن بود. هال، وزیر خارجه آمریکا در این باره می‌گوید: «تصمیماتی که در کنفرانس تهران گرفته شد، اظهار رسمی تمایل آمریکا به حفظ حاکمیت ایران و تجدید ضمانت‌هایی است که قبلا از طرف روسیه و انگلستان به عمل آمده بود.»

 

منبع: فرهیختگان
ارسال نظر: