ائتلاف عدالت و آزادی در حکومت علوی

کدخبر: 2372850

در مکتب اسلام دوگانه اصالت فرد یا جامعه بدین شکل قابل طرح نیست و اصالت هر دو قابل دفاع است.۱ عدالت و آزادی نیز در تقابل با هم درنمی‌آیند. حوزه وسیع عدالت اجتماعی با «عدالت سیاسی» آغاز می‌شود.

نسیم‌آنلاین؛ حجت الاسلام قنبریان: معتقدان به اصالت فرد، آزادی را مقدم بر عدالت کردند و لیبرالیسم را پدید آوردند. در نهضت مشروطیت اروپا «تعدیل قدرت» را نشانه گرفتند. عدالت در برخی قرائت‌های این مکتب، «عدالت معاوضی» یا مبادله‌ای معنا شد. مفهومش این است که عدالت، جز برابری سود و زیان ناشی از معاملات معنایی ندارد؛ پس آنچه اراده افراد بر آن توافق کنند، عادلانه است، چون هر کس به سود و زیان خود بیش از دیگران آگاه است، از این رو امکان بسته شدن قراردادهای غیرعادلانه وجود ندارد. چنان‌که می‌بینید عدالت به آزادی افراد تأویل برده می‌شود.

درمقابل معتقدان به اصالت جامعه‌، عدالت را بر آزادی مقدم داشته، سوسیالیسم را پدید آوردند. نهضت‌های سوسیالیستی قرن ۱۹ «تعدیل ثروت» را نشانه گرفت. مارکس شعارش را «از هر کس به قدر توانایی و به هرکس به قدر نیاز» قرار داد. اینجا «عدالت توزیعی» با مداخله حداکثری دولت و کاهش آزادی افراد سر درآورد که به دیکتاتوری‌های لنین و استالین هم انجامید.

مکتب علی(ع)

در مکتب اسلام دوگانه اصالت فرد یا جامعه بدین شکل قابل طرح نیست و اصالت هر دو قابل دفاع است.۱ عدالت و آزادی نیز در تقابل با هم درنمی‌آیند. حوزه وسیع عدالت اجتماعی با «عدالت سیاسی» آغاز می‌شود. در مکتب تشیع عدالت سیاسی، تعبیر دیگری از «امامت عدل» و ولایت است که از قضا نقطه آغاز آزادی هم هست. بدین معنا که ولایت با زور و سلطه برقرار و ادامه نمی‌یابد؛ بلکه حتماً با انتخاب آزادانه مردم در جامعه محقق می‌شود.

علی(ع) در جواب ابوسفیان که پس از رحلت پیامبر(ص) می‌خواست مدینه را برایش پر از سواره و پیاده کند تا حقش را بگیرد، فرمود:«هذا ماء آجن» یعنی این نحوه گرفتن حق ولایت، آب متعفن است.۲

در شورای ۶ نفره، به عبدالرحمن عوف فرمود: «لنا حق ان اعطیناه والا رکبنا اعجاز الابل»۳ یعنی برای ما حقی است (حق ولایت و حکومت) اگر به ما اعطایش کنند؛ والا بر پشت شتر می‌نشینیم هرچند شب‌روی طولانی شود.چه زیبا تعبیر می‌کند؛ این حق اعطا کردنی است نه به زور گرفتنی.

انتخاب غیر حاکم الهی هم رفتن در شب ظلمانی است؛ اما علی(ع) این شب‌روی را بر به زور گرفتن حق ترجیح می‌دهد.

پس از عثمان هم به طلحه و زبیر نوشت: «ان العامة لم تبایعنی لسلطان غالب و لا لعرض حاضر»۴ یعنی عموم مردم با زور و سلطه با من بیعت نکردند با پول‌پاشی من هم به بیعت در نیامدند؛ هم عامه و عموم بودند و هم دلخواه و آزادانه.

پس شروع عدالت به عدل سیاسی و شروع عدل سیاسی با آزادی است. حتی آن‌ها که بیعت نکرده بودند پس از تشکیل حکومت آزاد بودند و فقط با بیعت‌شکنانی که علیه حکومت الهی مورد انتخاب مردم، بغی کرده و دست به عملیات مسلحانه می‌زدند مبارزه می‌شد.

البته همان‌ها که در پذیرش عدل سیاسی آزاد بودند، پس از تحقق مردمی حکومت عدل در برابر عدالت اقتصادی آزاد نبودند. با قاسطین و با زیاده‌خواهان مبارزه می‌شد. این ترکیب زیبا و متوازن عدالت و آزادی در مکتب علی(ع) است. از این رو عده‌ای آزادی او را و عده‌ای عدالتش را تحمل نمی‌کردند.

آنان که آزادی‌اش را تحمل نمی‌کردند.

در دوره او نیز کسانی که جگرخون کنند و زیاده از ولایت جلو بروند، بودند. این چند نمونه خواندنی است.

۱. مشاجره علی(ع) با رئیس شرطه کوفه

پس از پایان جمل وقتی حضرت وارد کوفه شد، درباره کسانی که در همراهی‌اش کوتاهی کرده و به جنگ نیامده بودند به مردم فرمود بدی کار آن‌ها را به آن‌ها گوشزد کنند و از آن‌ها دوری گزینند.مالک بن حبیب یربوعی که رئیس شرطه‌های امام در کوفه و به‌مثابه فرمانده انتظامی بود به امام عرض کرد: به خدا می‌بینم دوری از آن‌ها و گوشزد کردن بدی کارشان چیز کمی است. به خدا اگر امر کنی آن‌ها را به قتل می‌رسانیم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: پناه بر خدا، ای مالک، از حد و حدود تجاوز کردی و کار را به جای باریکی کشاندی.

فرمانده گفت: اندکی بی‌عدالتی بهتر از کنار آمدن با دشمنان است.

امیر(ع) پاسخ فرمود: خدا این‌طور حکم نمی‌کند. ‌ای مالک خدای سبحان می‌فرماید: «النفس بالنفس» پس چرا بی‌عدالتی کنم؟

این صحنه، به برخی مخالفان جنگ جمل جرئت اعتراض داد. ابوبرده‌بن‌عوف که از متخلفان بود حالا به اعتراض بلند شد و کشتن طلحه و زبیر و جملی‌ها را زیرسؤال برد. امام شروع به توضیح کرد و جنایت‌های آن‌ها در بصره از جمله کشتن حدود  هزار نفر از مردم را فهرست کرد.

ابوبرده گفت: تا پیش از این در شک بودم ولی اکنون خطای آن‌ها بر من روشن شد و دانستم حق با شماست. ۵

البته گاه می‌شد یاران حضرت –که این سطح از آزادی‌خواهی امام را نوش نکرده بودند- معترض را به قصد کشت می‌زدند. چنان‌که وقتی اربد از بنی فزاره هنگام خطبه امام برای تشجیع مردم به صفین، به امام اعتراض و ایشان را متهم کرد: «باز می‌خواهی ما را برسر برادران شامی بتازانی تا آن‌ها را به‌خاطر تو بکشیم؛ همان‌طور با برادران بصری‌مان چنین کردیم؟!» گروهی دنبالش کردند و در بازار این‌قدر با مشت و لگد و پاشنه شمشیر او را زدند تا مرد. چون در غوغا و شلوغی مرده بود و قاتل معلوم نبود امام دیه او را از بیت‌المال داد.

 (وقعة صفین ص۹۴و۹۵)

۲. شهرک خوارج

در برگشت از صفین بحث و مشاجره سر حکمیت بین سپاه کوفه تمام نمی‌شد. عده‌ای از خوارج از ورود به کوفه خودداری کردند و به حروراء در نیم فرسخی کوفه رفتند. بقیه هم یک یک و چند نفر چند نفر پیوستند تا شهرکی ۱۲هزار نفری شدند. برای خود فرمانده و امام جماعت انتخاب کردند.

طبعاً اصحاب چنین وضعی را بر نمی‌تابند و دائم از امام می‌خواهند آن‌ها را سرکوب کند. اما دستور امام این است: تا وقتی خونی نریخته‌اند و مالی غصب نکرده‌اند کاری با آن‌ها نداشته باشید.

چندین نوبت برای مباحثه با آن‌ها و رفع شبهاتشان به قریه و شهرک آن‌ها رفت. گاهی با ابن عباس و گاهی تنها. یک‌بار با  ۱۰۰ نفر همراه رفت و با ابن‌الکواء (امام جماعت آن‌ها) بحث کرد و او را با ۱۰ نفر از خوارج جدا نمود.۶

آن‌ها هم متقابلاً به مسجد کوفه می‌آمدند و بحث می‌کردند و گاه در نماز حضرت وارد شده علیه حضرت آیه می‌خواندند و امام پاسخ می‌داد.

تا وقتی خون خباب و زنش را نریختند به جنگ با آن‌ها نرفت و وقتی هم رفت اول خطبه خواند و روشنگری کرد. نتیجه این شد که ۸هزار تن از آن‌ها را با بیان حکیمانه خود جدا کرد و با ۴هزار نفر باقیمانده جنگید.

از عجایب تاریخ اینکه این قومی که فریب قرآن روی نیزه عمروعاص را خورده بودند حالا وقتی امیرالمؤمنین(ع) جوانی را با قرآن فرستاد تا باز بشنوند و تصمیم بگیرند او را تیرباران کردند! در کدام دموکراسی دنیای قدیم و جدید این آزادی را سراغ دارید؟!

۳. مدارا با معترض

خرّیت بن راشد پس از صفین و ماجرای حکمیت با ۳۰ نفر نزد امام آمد و گفت: به خدا قسم نه دستوراتت را اطاعت می‌کنم و نه پشت سرت نماز می‌خوانم! فردا هم از تو جدا خواهم شد. امام به او یادآوری کرد که در این صورت پیمان شکسته‌ای و نافرمانی پروردگار کرده‌ و تنها به خود ضرر زده‌ای.

بینشان سر حکمیت بحث شد اما خریت قانع نشد. یکی از اصحاب پرسید: چرا او را دستگیر نمی‌کنید تا بیعت کند یا به زندان افتد؟! فرمود: اگر با همه کسانی که نسبت به آن‌ها سوءظن داریم چنین کنیم، زندان‌هایمان پر می‌شود، نظر من این است بازداشت و حبس و کیفر آن‌ها را تنها در صورتی که آشکارا با ما مخالفت کنند عملی کنیم.۷

بدین گونه خریت باوجود اینکه قرار بحث دوباره گذاشته بود از کوفه رفت و شورش کرد و امام را مجبور به جنگ با خود نمود.

آن‌ها که عدالتش را تحمل نکردند

درشت‌ترین آن‌ها را همه می‌شناسیم. حزب قاسطین و اموی‌ها و طلحه و زبیر و جملی‌ها فقط برای عدالت او بود که به جنگ با او درآمدند.

عمروعاص به معاویه نوشت: چه خواهی کرد آنگاه که هرچه داری از تو گرفته شود؛ مانند درختی که پوست آن را از تنه‌اش جدا کنند. هرآنچه می‌توانی بکن.

غیر از این دانه درشت‌ها با آدم‌های خودش هم سر عدالت کوتاه نمی‌آمد، حتی اگر به دشمن بپیوندند! قعقاع بن شور (از کارگزارانش) را درباره مهریه سنگینش و عطر و بخورهایش مورد معاقبه قرار داد. او فرار کرد و به معاویه پیوست.۸

به برادرش عقیل با عائله‌مندی زیاد اندکی گندم بیشتر از سهمش از بیت‌المال نداد تا عقیل سرسفره معاویه نرود.

نجاشی، شاعر معروف هم با شمشیر و هم با رسانه شعر پشتیبان او بود. در صفین از دلیرانی بود که با جمعی بیعت مرگ بسته بود، یعنی جنگ با معاویه تا شهادت. ماه رمضان فریب خورد و شراب نوشید. حضرت بدون تعارف و لاپوشانی بر حامی فرهنگی-نظامی خود حد جاری کرد. طارق بن عبدالله نهدی از بزرگان قبیله نجاشی به اعتراض آمد: سرانجام ما راهی پیش می‌گیریم که به جهنم منتهی می‌شود. درپاسخ فرمود: برادر نهدی، نجاشی یک نفر مسلمان است که احترام آنچه خدا محترم شمرده را نگه نداشته است و ما هم حد بر او جاری کردیم تا کفاره گناه او باشد. طارق و نجاشی شب از کوفه فرار و به معاویه پیوستند. معاویه آن‌ها را پذیرفت و در مذمت علی(ع) سخن گفت. طارق برخاست و به معاویه اعتراض کرد و گفت: ما طاقت عدالت علی(ع) را نداشتیم که از وی بریده و به تو پیوستیم.

پی نوشت:

۱. این نظر را شهید مطهری در آثار خود به تفصیل تبیین کرده‌اند.

۲. خطبه ۵ نهج البلاغه و هم طبری ج۲، ص۲۳۷ و ارشاد مفید ج۱، ص۱۹۰

۳. حکمت ۲۲نهج البلاغه و مناقب ابن شهرآشوب ج۱، ص۲۷۴

۴. نامه ۵۴ نهج البلاغه

۵ تا ۸. کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی/ محمد حسین رجبی دوانی به ترتیب صفحات: ۱۸۲و۱۸۳/ ۲۰۱و۲۰۲/۲۳۲و۲۳۳/ ۲۶۸/ ۲۶۸و۲۶۹

منبع: روزنامه قدس
ارسال نظر: