وصیت‌نامه‌ی حاج حیدر رحیم‌پور

کدخبر: 2374085

نسیم‌آنلاین: وصیتنامه نویسنده منتقد و مبارز انقلاب اسلامی ، مرحوم استاد حاج حیدر رحیم پور ازغدی منتشر شد. بخشی از وصیتنامه به این شرح است:

 

بسم الله الرحمن الرحیم 

۱. در آستانه آخرت، با قلبی مالامال از امید به رحمت خداوند، اینک حیدر رحیم پور ازغدی، فرزند مرحوم حاج محمد علی، او را سپاس می‌گوید بر تفضل مسلمانی و تشیع جعفری، و بر دریافت اسلام  با تعریف آخرین سخنگوی آسمان و مرسل آخرالزمان، که صلوات خدا و فرشتگانش بر او، و نیز برنعمت شناخت قرآن با تفسیر اوصیای او، ائمه اثناعشر علیهم السلام، حجت‌های تمام،  از غدیر تا فرج بزرگ در پایان تاریخ.

هزار سپاس، خدای را که نه تسلیم اسلام، بل مومن بدان بودم و به رسم محمد(ص)، نه تمکین، که عشق ورزیدم و هرچه پیرتر شدم این عشق جوانتر شد و با من خواهد ماند زیرا با هرچه در این عالم، مانوس‌تر باشیم، در عوالم پس از مرگ، محشورتر خواهیم بود.

و امان از روز حسرت و خوف بزرگ، چه قیامتی که آبها آتش گیرند، کوهها چون پنبه، ازهم بگسلند، خورشید تاریک شود، ستاره‌ها فروپاشند، گورها بشکافند و اولین و آخرین برای محاکمه بزرگ، برون آیند و هر کس بر شاکله‌ای که خود را بر آن ساخته و پرداخته، برانگیخته شود و ازخویشان، و بلکه از خویش نیز بگریزد ، کودکان پیر شوند و مادران، فرزند بر زمین گذارند....

اما خدایی که من میشناسم، ما را از شر خودمان، پناه خواهد داد و ما را با خودمان تنها نخواهد گذارد و ما هکذا الظن بک. شیعه علی(ع) چنین گمانی در حق پروردگار ندارد. 

۲. سپاس افزون‌تر، آنکه روزگاری دراین جهان موقت زیستم که پس از قرن‌ها برای نخستین بار، پرچم دین اینچنین با عزت، بدست خمینی بزرگ بالا رفت و خدای را که دگرباره فرو نیفتد و حاشا که به قصور و تقصیر ما.

 و سپاس دوباره، عنایت خاص خدای را که دست مرا در دست اساتید و بزرگانی چون حاج شیخ (مجتبی قزوینی خراسانی) گذارد و به اشاره او، دست دیگرم از همان سال ۴۱ تا پایان در دست خمینی بود. خجسته آن روز که در رکاب شیخ در آغاز نهضت، برای بیعت به قم رفتیم و از آن پس در هیچ صحنه‌ای امام را تنها نگذاردم.

پس از او خامنه‌ای، صالح برای امامت امت بود که پیش از انقلاب، مجاهد بود و از سر وظیفه و نه هوس، سیاست می‌ورزید و پس از انقلاب، زاهد ماند و تغییر مسیر نداد .

۳.  تصمیم‌گیران کشور را دعوت میکنم به خواندن آن نقدها که در این چهل سال از باب نصیحت ائمه مسلمین کردم و آن هزاران برگ که با سه قوه و دانشگاه و حوزه، با خون دل نوشتم تا بفهمند تولید کار و شغل، بدون اصلاحات انقلابی نمیشود و تا ادارات دولتی و دستگاه قضا، بازنگری و بازسازی نشوند، بخدا سوگند انقلاب اسلامی در خطر است و ناکارآمدی و بیعدالتی، علاج نمیشود. اما گرچه بانک‌ها و دیوان سالاری غیرعاقلانه، تولیدکننده را بخاک سیاه نشاندند اما مشکل مسکن، کشاورزی، صنعت، دامداری و... بسرعت قابل حل است و ایران براحتی آباد و ثروتمند میشود اگر و اگر....!!

یقین دارم شبکه‌ای از جاسوسها در ادارات کشور، کمر به قتل تولید بسته‌اند و هیچکس نمی‌فهمد. دانشگاهها طوطی‌وار هرساله، هزاران فارغ التحصیل بیکار یا ناکارآمد تحویل جامعه می‌دهند و هیچکس حریت بازنگری ندارد. مسئولان میایند و میروند و نمیتوانند یا نمیخواهند ریل گذاری ها را تغییر دهند و به رنگ انقلاب درآورند.

با اینهمه، خدای را  سپاس که هرگز حتی وسوسه هم نشدم که راه طی شده را بازگردم.

 کم نبودند همرزمانی که از دهه بیست تا کنون، هریک به دلیلی یا علتی لغزیدند و سست شدند و یا پی کار خود رفتند. یکبار پس از کودتای ۳۲ و یکبار پس از خرداد ۴۲ و تبعید امام، شاهد چند موج ریزش از سر ترس و یاس میان یاران سابق بودیم. گروهی نیز پس از انقلاب، از سر طمع و مزدطلبی و سهم خواهی یا شتابزدگی از نهضت خمینی بریدند و در لجاج افتادند و برخی نیز درون دولت‌های پس از انقلاب، مکتب و هدف را به پول سیاه، معامله کردند، دنیا خریدند و آخرت فروختند، اما سپاس، خدای را که نه شبهه‌ای از دشمن، ذهن مرا و نه لقمه‌ای از بیت المال، دهان مرا آلود. هفتاد سال در دفاع از  پیشوایانم و مکتب امیرالمومنین (ع) کوشیدم و گفتم و نوشتم، حتی اگر نبینند و نشنوند ونخوانند اما هرگز  "وجوب تکلیف" را مشروط به "نتیجه محسوس" ندانستم. 

 کجا لغزیدیم؟ هرجا که در خدا و آخرت، شک کردیم و شک نکردن، میان این همه وسوسه، کار سهلی نیست، اما شک‌های برنامه ریزی شده و عمدی، همه از سر طمعی یا خوفی بود و علاج آن، نه "آگاهی"، که "بیداری" است.

۴. اکنون که مسافر عالم دیگر و در آستانه جهانی بس فراخ‌تر ایستاده و ابعاد دیگر هستی و عالم بیکران الهی را شهود خواهم کرد که مشخصاتش را رسولان او پیش‌تر بما گفته بودند، به فضل و رحمت خداوند و به شفاعت پیشوایانم، اولیای دین و به دعای امام خمینی و حاج شیخ مجتبی، دلگرمم و میدانم که حمید شهیدم به استقبال من خواهد آمد.

از مال دنیا دیگر جز زمین پنجراه... ندارم و همه آرزویم این بود که بتوانم آن را بفروشم و پس از تصفیه بدهی‌ها و حل مشکلات فرزندانم،  پول آن را خرج خوابگاهی برای طلاب بویژه دختران غریب و مهاجر غیرایرانی کنم اما هرچه کوشیدم، موانع اداری و شهرداری و....نگذاشتند و زمین بفروش نرفت و همکاری نشد و کاش پس از مرگ من چنین شود.

۵. بدن مرا بی سروصدا گرچه با یک وانت به روستای ....( محل کار و زراعت ) ببرید و غسل دهید. کفن من آماده است.  هزینه کفن و دفن و حتی آب غسل را از پولی بپردازید که علاوه برخمس معمول، خمس دیگری از آن نیز احتیاطا جهت تطهیر مال از آلودگی‌های اجتناب ناپذیری که مقتضای تمدن کج و معوج بشری است، پرداخت شده باشد سپس در حرم امامم علی بن موسی الرضا (ع)، جنازه مرا پشت پنجره ضریح مطهر بر خاک بگذارید و زیارت بخوانید و از مولایم بخواهید در محضر خداوند،  شفاعت کنند تا مرا بپذیرند.

 پیرامون محل دفن، نه از مال خودم و نه از مال دیگری،  وجهی فراتر از میزان حداقلی داده نشود و به فرهنگ تجارت قبر، دامن نزنید بویژه که طبق روایات، پس از مرگ، ذره وجودی هر کس، توسط فرشتگان نقال، به همان عالمی در برزخ،  منتقل میشود که متناسب با نوع زندگانی این جهانی اوست و حیات پس از مرگ،  با میزان پول مقبره، تغییر ماهیت نمیدهد و حیات برزخی و قیامتی انسان، مولود عقائد و اخلاق و اعمال او خواهد بود. به علاوه اگر حتی یک نخ از لباس نماز نیز حرام و غصبی باشد گرفتار و محروم از فیض عبادتی خواهیم بود که با تضییع حدود خدا و غصب حقوق الناس همراه باشد پس چه بر سر کسی می آید که خانه آخرتش نیز آلوده به حرام و ستم باشد.

تکاثر و تجمل حتی در تشریفات مرگ و تفاخر بر قبور؟

۶. خبر مرگ من در حدی بیش از اطلاع رسانی به آشنایان نباشد و هیچ هزینه‌ای بویژه از بیت‌المال، صرف تسلیت‌های روزنامه‌ای و پرده نویسی و....نشود و اگر دیگران پرده یا دسته گلی آوردند به مسجد راه ندهید. سخنران مجلس ختم، به مدح بنده یا دیگران نپردازد و با مستمعان، از مرگ و آخرت بگوید تا بیاد آورند که خود نیز زودتر از آنچه بپندارند، نامشان میان درگذشتگان شنیده و بتدریج در دنیا فراموش خواهند شد. مستمعان را تکان دهید تا فردای خود را ببینند و به آنچه در پیش دارند، با چشمهایی کاملا باز بنگرند. هرچه خرج مکتب کنید، به هدف رسیده و هرچه خرج خود کنیم، هدر داده‌ایم و هبائ منثورا شده است. در مجلس ختم، حلوا، شیرینی، میوه و قهوه و چایی توزیع نشود. نام اشخاص و مشاهیر، جدا از نام مردم، برده و تجلیل نشود. بنویسید هر که میخواهد برای امور بی‌حاصل وبدعت آلودی چون خرید گل سر قبر و....، هزینه بپردازد آن را تبدیل به دعا و استغفار و صدقه و انفاق بر محرومان، تهیه لوازم التحریر برای طلاب و دانشجویان تنگدست کرده و خانواده، چند برابر بر آن بیفزایند و اگر خواستند از صاحب این قلم یاد کنند بگویند این هدیه نویسنده‌ای است که پیش و پس از انقلاب، قلمش به حرام آلوده نشد و شما را به آنچه خود عمل کرد، وصیت میکند.

۷. اما طلاب و دانشجویان که به راستی نور چشم من بودند و در نشر افکار مرا یاری کردند، در مسجدی و پس از نمازی، بدون خرج و پس از کلمات خداوند، فاتحه‌ای بخوانند و به ادامه این راه بیندیشند.  هرکه خواست هزینه کند، صرف تبلیغ هدف و تربیت شاگردانی کند که تداوم این مسلک باشند. و کاش حوزه بفهمد که جامعه به تکثیر  علمایی امثال جوادی آملی و مصباح یزدی و... چه محتاج و از بعضی دیگر، چه بی‌نیاز است.

۸.  در خصوص اطعام، گرچه میدانم فرزندانم به وظیفه خود، آگاهند اما دستکم هزار خانواده در روستاهای اطراف مزرعه، اطعام و همزمان درخصوص نماز و روزه و پرهیز از حرام، توجه و آگاهی داده شوند. در شهر نیز در محلی که مشهور به تقوی و معنویت باشد و آلوده به عیش اغنیای بیدرد نباشد، اطعام شود. 

و دیگر، التماس دعا.

 این آخرین کلمات در پایان دنیا و آستانه آخرت است و "الوداع" تا دوباره شاید یکدیگر را در قیامت، دیدیم و ان شالله، با روی سپید.

 و لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم و صلی الله علی محمد و آل محمد .

محتاج دعا ، حیدر رحیم پور ازغدی

ارسال نظر: