چرا شاه ده‌ها هزار «لوح هخامنشی» را از آمریکا پس نگرفت؟

کدخبر: 2335541

انتقال بی‌حساب و کتاب الواح تاریخی در دوره رضاشاه روی داد و حتی در خلال جشن های ۲۵۰۰ ساله، به ایران بازگردانده نشد.

بامداد دیروز، یک خبر هیجان انگیز روی سایت‌های خبری و پایگاه‌های اطلاع‌رسانی منتشر شد و در میان علاقه‌مندان به ایران و فرهنگ ایرانی، ولوله به پا کرد؛ هزار و 783 لوح، از الواح بایگانی تخت جمشید که اوج اقتدار تمدن ایرانی را به رخ جهانیان می‌کشد، با تلاش‌های دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران به کشور بازگشت و طبق گزارش ایسنا، امروز، دهم مهرماه، در موزه ملی ایران رونمایی می‌شود. برای پس دادن این میراث فرهنگی ایرانیان، پروفسور کریستوفر وودز، رئیس مؤسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو، شخصاً به تهران سفر کرده است تا به صورت رسمی، بخشی از امانتی را که 84 سال قبل، برای مطالعه درباره تاریخ دوره هخامنشی به آمریکا برده بودند، به مقامات ایرانی تحویل دهد. بی‌تردید، این خبر، خبر مسرت‌بخشی است و البته، یک بهانه خوب برای آن‌که به سراغ ماجرای الواح گروگان گرفته شده هخامنشی در آمریکا برویم و درباره چرایی و چگونگی این جدایی ۸۴ ساله، مطالبی را به شما تقدیم کنیم.

آغاز یک غارت

ایران، در زمینه میراث فرهنگی و اشیای باستانی، مانند دیگر عرصه‌ها، سرزمینی بسیار غنی و ثروتمند است. فرانسوی‌ها نخستین استعمارگرانی بودند که توجهشان به این موضوع جلب شد و توانستند در دوران مظفرالدین‌شاه، طی قراردادی با دولت وقت ایران، خوزستان و فارس را شخم بزنند و اشیایی را به موزه‌های کشورشان ببرند که یک قلم آن، لوح معروف حمورابی است که در شوش کشف شد. زمامداران وقت ایران، تنها خارج کردن اشیایی با جنس طلا و نقره را ممنوع کرده بودند! پس از فرانسوی‌ها، دور به دست آمریکایی‌ها افتاد. برای یهودیان و سرمایه‌داران تاجر عتیقه در آمریکا و اروپا، ایران بهشتی بود که نمی‌شد آن را با چیز دیگری تاخت زد! آرتور پوپ یک آمریکایی ظاهراً علاقه‌مند به تاریخ ایران بود که به کشور ما آمد و توانست در دوره پهلوی اول، مجوز رسمی کاوش در تخت جمشید را برای مؤسسه شرق شناسی دانشگاه شیکاگو به دست آورد. این مجوز را کسانی به آمریکایی‌ها دادند که مدعی بودند قاجارها به میراث فرهنگی ایران چوب حراج زده‌اند. در پی این توافق و در سال 1309 هـ.ش، در دوران رضاشاه، تیم کاوشگر آمریکایی وارد ایران شد و با سرپرستی ارنست هرتسفلد، باستان شناس معروف آمریکایی، کار کاوش در تخت جمشید آغاز شد و تا سال 1318، به مدت 9 سال ادامه یافت. سرپرستی کاوش‌ها از سال 1313 برعهده اریک اشمیت بود. آن ها افزون بر تخت جمشید، در دیگر نقاط نیز به کاوش پرداختند. بهانه دولت وقت برای دادن این مجوز، تقویت دیدگاه‌های ملی‌گرایانه بود؛ رویکردی که در دوره پهلوی اول، برای دگرگون کردن ساختار فکری و فرهنگی ایرانیان دنبال می‌شد.

یک کشف حیرت آور

آمریکایی‌ها ضمن کاوش در تخت جمشید به بایگانی راکد هخامنشیان دست یافتند؛ مجموعه‌ای از الواح گلی که روی آن ها، مستندات و مدارک مربوط به امور اداری، نظامی و ... این دوره حک شده بود و احتمالاً در زیرزمین قصر رویایی شاهان هخامنشی، نگهداری می‌شد. این کشف یک اتفاق بزرگ بود که می‌توانست پرده‌های تردید و جهل را درباره تاریخ ایران باستان و بلکه خاورمیانه کهن، کنار بزند و حقایق فراوانی را روشن کند. بخش عمده این الواح به زبان عیلامی بود که در این دوره، به عنوان زبان اداری به کار گرفته می‌شد. لوحه‌های کشف شده‌ای که آمار آن ها در اختیار دولت ایران قرار گرفت، حدود 30 هزار برآورد می‌شد؛ اما هیچ کس نمی‌تواند این آمار را، آماری درست و قطعی بداند. کاوشگران آمریکایی مؤسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو، در ثبت و ضبط اشیای به دست آمده، مستقل عمل می‌کردند و دولت ایران، نظارت چندانی بر آن ها نداشت. این اتفاق درست زمانی روی داد که ساختمان موزه ایران باستان، در تهران، با معماری آندره گدار، مهندس فرانسوی، به پایان رسیده بود و باور نخبگان آن روزگار، این بود که احتمالاً الواح کشف شده، برای نگهداری به موزه مذکور منتقل می‌شود؛ اما چنین نشد و با اجازه دولت وقت، اشیای کشف شده که در برگیرنده بیش از 30 هزار لوحه گلی بود، به عنوان امانت در اختیار آمریکایی‌ها قرار گرفت تا به کشورشان ببرند و روی آن ها مطالعه و تحقیق کنند؛ یک کار مشترک علمی که به نظر می‌رسید مو لای درز آن نمی‌رود!

گروکشی آمریکایی‌ها

تا سال 1329، مؤسسه شرق‌شناسی شیکاگو، عملاً امانت را به صاحبش بر نگرداند. در این سال، با پافشاری دولت ایران، بخشی از الواح به ایران بازگردانده شد؛ اما وقتی محموله را تحویل گرفتند، فهمیدند که تقریباً همه الواح پس فرستاده شده، شکسته، ناقص و غیرقابل استفاده است. در واقع آمریکایی‌ها، اصل را نگه داشته و فرع را به ایرانی‌ها داده بودند. از سال 1332 و پس از کودتای 28 مرداد، تا سال 1357 و پیروزی انقلاب اسلامی، تقریباً لوحی به ایران بازنگشت و آمریکایی‌ها، هر بار به بهانه‌های مختلف، از زیر بار مسئولیتی که برعهده داشتند، شانه خالی کردند. با پیروزی انقلاب اسلامی و قطع دست آمریکایی‌ها از منابع مادی و معنوی ایران، لوحه‌های هخامنشی، این‌بار به ابزاری برای تهدید منافع کشورمان تبدیل شد. آمریکایی‌ها در سال 2014، به بهانه آسیب دیدن تعدادی از شهروندانشان در عملیات گردان های عزالدین قسام در فلسطین که علیه رژیم صهیونیستی انجام شده بود، تصمیم به حراج الواح و پرداخت غرامت به آسیب‌دیدگان گرفتند؛ موضوعی که از منظر حقوق بین‌الملل و بر اساس قرارداد میان مؤسسه شرق‌شناسی دانشگاه شیکاگو و دولت وقت ایران، اصلاً قابل قبول نبود. از آن سال، تلاش‌های دامنه‌دار دیپلماتیک و حقوقی، برای بازگرداندن میراث فرهنگی ملت ایران، ادامه داشته است و آن‌چه امروز شاهد آن هستیم، در واقع بازگشت بخشی از این ثروت عظیم مادی و معنوی ایران، به میهن است.

یادآوری چند نکته

با توجه به آن‌چه ذکر شد، چند نکته مهم درباره چرایی و چگونگی فرستادن و بازپس گرفتن الواح گلی هخامنشی وجود دارد که در ادامه، به آن ها اشاره می‌کنیم. اولاً؛ چه ضرورتی داشت که چنین ثروت عظیم مادی و معنوی، به بهانه خواندن متن آن، از کشور خارج شود؟ اگر پاسخ به این پرسش آن است که متخصص لازم را در اختیار نداشتیم، باید این سوال را مطرح کنیم که آیا این امکان وجود نداشت که تعدادی متخصص را به خدمت بگیریم تا هم متن‌ها را بخوانند و هم، جوانان خوش قریحه ایرانی را آموزش بدهند و به تدریج، کشور را در این زمینه، از بیگانگان بی‌نیاز کنند؟ آیا رضاشاهی که طبق اقوال تلگرامی و اینستاگرامی و .... و مطابق ادعای بسیاری از افراد بی‌خبر از تاریخ، در تهران ارکستر سمفونیک ایجاد کرد تا با نمونه‌های اروپایی آن رقابت کند! نمی‌توانست همین اقدام را برای میراثی به این مهمی انجام دهد و در آن موزه باشکوهی که آندره گدار ساخته و نام پرطمطراق «ایران باستان» را بر آن گذاشته بود، بخشی را به این امر مهم اختصاص دهد؟ آیا نباید باور کنیم که ملی‌گرایی رضاشاهی، بیش از آن‌که برخاسته از دیدگاه‌های وطن‌پرستانه باشد، تراویده از اندیشه و افکار غرب گرایانی بود که فقط اعتقاد به کشیدن لعاب غربی بر ظواهر زندگی مردم ایران داشتند و اصولاً مفهومی به نام پیشرفت، در قاموس آن ها، معنایی متفاوت با مفهوم رایج داشت و از همه مهم تر، در منظر آن ها، همه راه‌ها، حتی راه بازشناسی هویت ایرانی، به غرب ختم می‌شد؟ شک ما درباره مشی رضاشاه، زمانی به یقین نزدیک می‌شود که بدانیم در این دوره از تاریخ ایران، نویسندگان و همراهان رژیم پهلوی، برای ترویج باستان گرایی، از خیر هیچ منبع و مدرکی نمی‌گذشتند و از سطر سطر تواریخ موجود، برای این موضوع بهره می‌بردند و حتی گاه، به جعل تاریخ می‌پرداختند تا به نتیجه مطلوب برسند؛ اما به ناگاه، تقدیم دست کم 30 هزار لوح هخامنشی به آمریکایی‌ها که سندی متقن از عظمت ایران باستان محسوب می‌شود، چنان پارادوکسی در این روند ایجاد می‌کند که قابل هضم و پذیرش برای هیچ پژوهشگری نیست. ثانیاً؛ رویکرد پهلوی دوم و دولت‌های وی، در مورد الواحی که نه امانت، بلکه به سرقت برده شده بودند، بسیار تأمل برانگیز است. تلاش‌های عمده این دوره، برای بازگرداندن الواح، محدود به زمانی است که محمدرضاپهلوی، عملاً قدرتی نداشت؛ وضعیتی که به ویژه پس از آغاز دوران نخست‌وزیری دکتر مصدق و اوج‌گیری نهضت ملی شدن صنعت نفت، علیه شاه تقویت شد. اما هنگامی که محمدرضا پهلوی، دوران حکومت استبدادی پس از کودتای 28 مرداد را آغاز کرد، اقدام مؤثری برای بازگرداندن الواح گلی هخامنشی، صورت نگرفت. این درحالی بود که شاه در دوران اوج رابطه دوستانه با آمریکایی‌ها قرار داشت؛ او ژاندارم منطقه بود و حتی به نیابت از ایالات متحده، برای حمایت از رژیم‌های وابسته به آمریکا، وارد عمل می‌شد. شاه مدعی میراث‌داری هخامنشیان بود! جشن‌های 2500 ساله شاهنشاهی را به راه انداخت؛ اما نتوانست آمریکایی‌ها را برای پس دادن میراث ملی ایرانیان، مجاب کند. آیا او از این کار نفعی می‌برد؟ آیا مافیای قاچاق عتیقه که از دوره رضاشاه و با وساطت عواملی مانند آرتور پوپ و خاندان فروغی در ایران فعالیت می‌کرد، به این ثروت عظیم، چشم طمع داشت؟ برای بررسی این مدعا، باید منتظر انتشار اسناد بیشتر بمانیم. ثالثاً؛ اقدام مسئولان جمهوری اسلامی و به ویژه، دستگاه دیپلماسی کشور، در تلاش برای بازگرداندن ۱۷۰۰ لوح گلی، بسیار ستودنی است. آن ها کاری را در دوران تقابل و مقاومت جمهوری اسلامی ایران در برابر اقدامات استکباری آمریکا انجام دادند که شاه، در دوران اوج روابطش با یانکی‌ها، موفق به انجام آن نشد؛ اما این اقدام، فقط یک شروع خوب است. هنوز هزاران لوح از دوران نیاکان ما باقی مانده که چشم انتظار ورود دوباره به میهن است؛ امیدواریم که دوران این فراق، وارد دهه نُهُم نشود.

روزنامه خراسان

ارسال نظر: