کارنامه لیبرالپوپولیستها در شورای شهر تهران
شورای شهر جایی بود که همه خواستههای اصلاحات در آن لحاظ شد، هیچ نظارتی بر کاندیداها وجود نداشت، آنها با تمام توان به عرصه ورود داشتند، «تَکرار» کردند و شورایی یکدست را تشکیل دادند؛ شورایی که حتی برای شهردار شدن «محسن هاشمیرفسنجانی» حاضر نشد یک صندلی خود را به یک اصولگرا دهد و «مهدی چمران» را به جمع خود بپذیرد.
شورای شهر جایی بود که همه خواستههای اصلاحات در آن لحاظ شد، هیچ نظارتی بر کاندیداها وجود نداشت، آنها با تمام توان به عرصه ورود داشتند، «تَکرار» کردند و شورایی یکدست را تشکیل دادند؛ شورایی که حتی برای شهردار شدن «محسن هاشمیرفسنجانی» حاضر نشد یک صندلی خود را به یک اصولگرا دهد و «مهدی چمران» را به جمع خود بپذیرد. شعارهای پرطمطراقی از سوی اعضای این شورا داده میشد و شورای شهر پنجم حالا بیشتر عمر خود را گذرانده و در سرازیری قرار گرفته است. حال میتوان از عملکرد شورا در این بیش از 2 سال جمعبندی داشت و فعالیتهای آن را در کنار هم نشاند؛ شورایی که برای نخستینبار بیشترین مسأله بررسی شده در آن انتخاب شهردار بوده است. شورای شهری که بیشترین طرحهای آن ناظر به تفکرات اقتصادی- اجتماعی از قبیل «گران کردن شهر» تا «زیست شبانه» لیبرالی بود، بیش از آنکه کارآمدی مدیریت شهری داشته باشد، مواجهه «پوپولیستی» با مسائل داشته است و تلاش کرده صرفا با هوچیگریهای رسانهای مردم را سرگرم کند.
صادق فرامرزی: پوپولیسم چیست و چرا شکل میگیرد؟ شاید اولین نکتهای که باید در پاسخ به این پرسش بیان کرد آن باشد که این واژه فارغ از بار ارزشی و معنایی خود نیز سرنوشتی متمایز از سایر واژههای رایج در علوم اجتماعی و سیاسی نداشته است، شکاف معنایی بزرگی میان آنچه پوپولیسم خوانده میشود و آنچه از آن در افواه عمومی بهعنوان پوپولیسم یاد میشود وجود دارد، شکافی که در شق اول خود معنایی عام داشته و بیانگر غلبه داشتن روحیه شخصیسازی دموکراسی به جای نهادمند دانستن آن و تلاش برای نخبهستیزی در امر سیاسی است و در شق دوم عموما به هر گفتار و کردار مردمفریبانهای که با نیت تهییج عمومی صورت گیرد لقب «کار پوپولیستی» داده میشود. به این معنا هرقدر در مطالعات علوم اجتماعی از پوپولیسم بهعنوان یک جریان یاد میشود در فضای عمومی عمدتا محدود به فعل سیاسی میشود. بر مبنای همین امر میتوان تکثر تعاریف از پوپولیسم را ناشی از ارتزاق ادبیات عامه از الفاظ تخصصی علوم اجتماعی دانست و از همین جهت قضاوتهای ارزشی متفاوتی نسبت به آن میشود، عدهای آن را طغیان دموکراسی علیه دموکراسی میخوانند و عدهای نیز همچون «بنیامین آردیتی» با تشبیه پوپولیسم به میهمانی مست در یک جمع رسمی که مبادی هیچکدام از آداب نیست به دنبال اعتراف گرفتن از این پدیده میروند تا پوپولیسم در میانه مستی، به حقیقت دموکراسی اعتراف کند و آن اعتراف، حقیقت دموکراسی در روزگاری است که آرمان اولیه آن یعنی «حکمرانی مردمی» را در چارچوبهای نخبهگرایانه فراموش کرده است.
پوپولیسم در ایران اما ظهوری متأخر دارد و از اواسط دهه 80 و با شکست اصلاحطلبان مقابل رقیب انتخاباتی وقتشان وارد ادبیات مطبوعاتی و سیاسی کشور شد. اعتقاد محمود احمدینژاد به احیای رویکردهای عدالتمحورانه در اقتصاد، سفرهای متعدد استانی او و دیدار مستقیم با مردم مناطق محروم، تلاش برای کمرنگ کردن کلیشههای مدیریتی رایج در سالهای پس از جنگ و کاهش تشریفاتی از این دست باعث شد به یکباره پوپولیسم تبدیل به فحشی سیاسی برای محکومیت مدل دولتداری او و تحقیر حامیان اجتماعیاش شود. توصیف حامیان سیاسی او به مردم کمسواد، سادهلوح و فاقد پرسنیپ سیاسی توسعهیافته برای اعتباربخشی به الگوی سیاسی خود آنقدر تکرار شد تا از جایی به بعد ذات برخوردهای مستقیم مردمی، نقض ادبیات رایج مدیریتی در سخنرانیها و سیاستهای مبتنی بر توزیع عادلانه ثروت تبدیل به «ضدارزش» و «نمودی از پوپولیسم» در ادبیات اصلاحطلبان شد که ردپای این ادبیات را در شعارهای تحقیرآمیز حامیان کاندیدای اصلاحات در انتخابات 88 براحتی میشد مشاهد کرد. در چنین تعریفی از پوپولیسم، آنچه از آن بهعنوان «پوپولیسم ایرانی» یاد میشد (و حتی سالها بعد کتابی نیز با این عنوان برای بررسی تحلیل کیفیت حکمرانی رئیس دولتهای نهم و دهم به نگارش درآمد) به عبارت ساده وامگیری از «عواطف» و «آرزوهای مردمی» با نیت سرپوش گذاشتن بر خلأها و ضعفهای مدیریتی و سیاستگذاری بود. عبارت مشهور «مردم نوکر نمیخواهند، مدیر میخواهند» حسن روحانی در تبلیغات انتخاباتی سال 92 نیز واکنشی آشکار در جهت حمله به الگویی بود که سالها از آن بهعنوان پوپولیسم یاد کرده بودند. اختصاراً در ادبیات سیاسی ایران پوپولیسم بیش از آنکه قابل تحلیل بوده باشد قابلیت شناسایی داشته؛ شناسایی تثبیتشدهای که در یکسوی آن تکنوکراتها نمادی از الگوی حکمرانی مبتنی بر اندیشههای مدیریتی حساب شده بودهاند و در سوی دیگر پوپولیستها بهعنوان نمادی از الگوی حکمرانی مبتنی بر اندیشههای عدالت اجتماعی و تأکید بر حضور مستقیم مردم در امر سیاسی بودند، در سطحی دیگر هرقدر برای تکنوکراتها طبقات تحصیلکرده و مرفه نمادی از هسته اصلی مردم شناخته میشدند پوپولیستها محکوم به آن شناخته میشدند که با تکیه بر طبقات محروم و حاشیهنشین به دنبال سوار شدن بر سطح پایین سواد سیاسی آنها و پیش بردن کشور به سمت آرزوهای عامهپسند بودهاند.
درست در روزهایی که روزنامه ارگانی حزب کارگزاران سازندگی از پایان عمر دولت مردمی بولیوی که از قضا موفقترین کارنامه اقتصادی را در میان دولتهای آمریکای جنوبی داشته بهوسیله کودتای نظامیان بهعنوان «عاقبت پوپولیستها» ابراز خرسندی میکرد تکنوکراتهای ایرانی که مدیریت عمده دستگاههای اجرایی را نیز در دست دارند بیشترین تلاش را برای مشروعیتبخشی به خود با مدلی در پیش گرفتهاند که سالها از آن بهعنوان پوپولیسم یاد کرده بودند. در این میان هرچند دولت حسن روحانی را بهعنوان نمادی کامل از الگوی حکمرانی تکنوکراتها میتوان مورد بحث و بررسی قرار داد اما از جهاتی وضعیت «شورای پنجم شهر تهران» را میتوان الگویی کاملتر دانست. نخستین دلیل این حکم را میتوان بهانه قدیمی تکنوکراتها مبنی بر نظارت استصوابی شورای نگهبان دانست، بهانهای که مبتنی بر آن همواره منتخبان خود را منتخبانی حداقلی توصیف میکنند که موفق به عبور از دروازه نظارتی این شورا شدهاند اما درباره شورای شهر اساسا چنین نظارتی وجود ندارد و افراد منتخب دقیقا همان افراد مورد نظر و مطلوب اولیه بودهاند، دلیل دیگر اما این است که ترکیب یکدست و مطلق اعضای این شورا که همگی از یک لیست انتخاباتی بودهاند جای اما و اگرهایی از قبیل مخالفت و کارشکنی عدهای دیگر از اعضا را خنثی میکند و سرانجام دلیل آخر نیز میتواند عدم پیچیدگی ساختار این شورا در قیاس با دیگر دستگاههای مهم کشور باشد به گونهای که کمتر کسی میتواند کارنامه این شورا را به پای نهادی موازی یا دستگاهی مافوق بنویسد. بر این اساس عملکرد شورای شهر تهران را میتوان بروندادی کامل از ایدههای سیاسی و حکمرانی یک جریان سیاسی دانست که در تمام این سالها مدعی الگوی نخبهمحور و مدیریت علمی در مقابل الگوهای پوپولیستی و مردممحور بوده است.
نیمه پر عمر مدیریتی شورای پنجم در دو سال گذشته به خالیترین شکل ممکن پیموده شد. توقف و تعطیلی سراسری در عمده پروژههای شهری، بیبرنامگی برای سیاستگذاریهای کلان، بحران انتخاب شهردار (3 شهردار و 2سرپرست در مدت 2 سال)، غافلگیری در مواجهه با حوادث پیشبینیپذیری همچون بارشهای فصلی و... را میتوان خلاصه عملکرد مدیریت شهری پایتخت در این مدت دانست. شهری که افتتاح پروژههای بزرگ در آن به امری روزمره برای شهروندان تبدیل شده بود بیش از هر زمان دیگری به سکون و توقف عادت کرده است. با مجموعه این مباحث اما آنچه در این یادداشت مورد نظر است الگوی پوپولیستی تکنوکراتهای شهری در مواجهه با مسائل اصلی پایتخت است. در شرایطی که عمده پروژههای حملونقل عمومی بهعنوان مهمترین نیاز شهروندان یا متوقف مانده یا با سرعتی لاکپشتی در حال پیشرفت است نسخه جایگزین مدیران شهری عکسی از شهردار تهران در حال دوچرخهسواری و تبلیغ دوچرخهسواری در روزهای سهشنبه است. ناگفته پیداست کسی مخالف امری «نمادین» همچون دوچرخهسواری یا تبلیغ یک روز برای کاهش استفاده از اتومبیلهای شخصی نیست اما اگر این نماد تبدیل به راهکار شود و همچنان که پیش از این توضیح دادیم وامگیری از «عواطف» و «آرزوهای مردمی» با نیت سرپوش گذاشتن بر خلأها و ضعفهای مدیریتی باشد میتوان آن را در ادبیات سیاسی مدیران شهری فعلی نمادی از پوپولیسم دانست. مورد دیگر که به مراتب مشهودتر نیز بوده است مقوله نامگذاری خیابانهای شهر است، وظیفهای دستهچندم که هرچند واجد اهمیت است اما فاقد اولویت است. نگاهی کوتاه به رویه مدیریتی شورای پنجم اما دقیقا گویای همین امر است که این شورا تلاش خود را به آن معطوف کرده تا با وامگیری از هیجانات عمومی (برای مثال علاقه به ورزشکاران و هنرمندان) در جهت جبران کمکاریهای خود استفادهای حداکثری کند. نامگذاری خیابانها به نام مشاهیر ورزش یا هنر هرچند به ذات خود میتواند امری پسندیده باشد اما زمانی که تبدیل به مجرایی برای پر کردن خلأهای مدیریتی بشود، میتوان آن را نمونهای از مدیریت پوپولیستی حکمرانان یک نهاد و دستگاه دانست. اصلاحطلبهایی که سالها پیش شعارهای مبتنی بر «عدالت اجتماعی» را نشانهای از سوار شدن بر موج آرزوهای طبقات فرودست میدانستند حالا در الگویی به مراتب حداقلی شده از سرمایه اجتماعی مشاهیر هنری یا علایق عمومی به یک تیم ورزشی برای خلق دستاورد و رضایت اجتماعی استفاده میکنند.
«روزنامه وطن امروز»