۶ چالش اصلاح‌طلبان برای ادامه فعالیت

اصلاحات در لبه پرتگاه!

کدخبر: 2352972

از چالش‎های اساسی جبهه اصلاحات، گرفتار شدن رجال برجسته این جبهه در مسابقه رفاه و اشرافی گری است. داشتن این روحیه، موجب شده است که آن‎ها از مردم کوچه و بازار فاصله گرفته و بیش‎تر به دنبال افزایش سرمایه و زراندوزی باشند تا خدمت به مردم.

نسیم آنلاین ؛ علی ریاحی پور: جریان اصلاحات از سال 76 پا به عرصه وجود گذاشته و بیش از 20 سال است که در عرصه سیاسی کشور در حال کنشگریست. در این مدت، در سه دوره 8 ساله با در اختیار داشتن قوه مجریه و در برخی دوره ‎ ها با در اختیار گرفتن قوه مقننه به دنبال اجرای سیاست ‎ های به اصطلاح اصلاح طلبانه خودشان بوده ‎ اند ولی با بررسی کارشناسانه و دقیق و حتی اعترافات سران این جبهه، روشن می ‎ شود جبهه مذکور در رسیدن به اهداف خود ناکام مانده است. شکست این جریان در سال 84 و بازگشت مجدد آن تحت عنوان اعتدال در سال 92 و به بن بست رسیدن آن در سال 98 نشان از چالش ‎ های جدی دارد که این جبهه با آن ‎ ها مواجه است.

چالش ‎ هایی که این جبهه را در لب پرتگاه مرگ و نابودی قرار داده است. چنان که صادق زیباکلام در گفت و گویی با خبرآنلاین گفت: « اصلاحات تمام شده است، در دوم اسفند ۱۳۹۸، همه چیز تمام شد، اصلاحات تمام شد، چون کرونا بود نمی شد ختم و شب هفت گرفت، مسجد الجواد را نمی شد کرایه کنیم که بعدازظهر برای فاتحه بیایند. مردم در این تاریخ نشان دادند که از اصلاح طلبان عبور کردند.»

در این ‎ جا به برخی از چالش ‎ های جریان اصلاحات اشاره می ‎ کنیم:

اول: نداشتن مبانی محکم و گفتمان قابل دفاع

یکی از چالش ‎ های اساسی که این جبهه از ابتدا تا کنون با آن مواجه است، نداشتن تعریف صحیح از «اصلاحات» و تبیین مبانی قابل دفاع می ‎ باشد؛ به ‎ طوری که تاکنون حتی برای طرفداران خودشان نیز مشخص نکرده ‎ اند که منظورشان از اصلاح چیست! آیا به دنبال تغییر نظام اسلامی ‎ اند یا حفظ جمهوری اسلامی؟ آیا اندیشه ‎ های حضرت امام(ره) را قبول دارند یا بر این باورند که باید امام(ره) را به موزه تاریخ سپرد؟ آیا مکتب اسلام را به‌عنوان یک مکتب جامع و کامل در همه عرصه ‎ ها قبول دارند یا معتقدند که باید اسلام را کنار گذاشت و به مکاتب الحادی لیبرالی و... روی آورد؟ نداشتن تعریف درست از اصلاحات و عدم ارایه مبانی روشن، موجب سردرگمی طرفداران آن ‎ ها شده است.

البته هر چند آن ‎ ها در این موضوع، اعلان موضع شفافی نداشته ‎ اند ولی از لابلای نوشته ‎ ها و بیاناتشان روشن است که تعریفشان از اصلاحات، همان رفرم یعنی «تغییر تدریجی نظام» و از مبانی نیز همان مبانی غربی « اومانیزم، لیبرالیزم، سکولاریسم» می ‎ باشد.

دوم: انقطاع نسلی و فقدان ایدئولوگ های جوان

جبهه اصلاحات از نداشتن ایدئولوگ ‎ های جوان و به روز رنج می ‎ برد؛ آن ‎ ها نتوانسته ‎ اند در این مدت 20 ساله نیروی فکری قوی و به روزی که برای نسل جوان قابل الگوگیری باشد تربیت کنند. عمده شخصیت ‎ های مطرح آن ‎ ها افرادی هستند که در سنین پیری به سر می ‎ برند و از جهت گفتمانی نیز نمی ‎ توانند با نسل جوان ارتباط برقرار کنند. علاوه بر کهن سالی، این افراد دارای سوابق قابل دفاعی نیستند و کارشان به جایی رسیده است که خود آن ‎ ها تفکیک میان جبهه اصلاحات به افراطی و معتدل را پذیرفته و بر طرد جبهه تندرو و افراطی خودشان اذعان دارند. بخش زیادی از جوانان اصلاح طلب دچار فقر معنایی و گفتمانی و تهی از مبانی اعتقادی اصلاح طلبی هستند به نحوی که با بدیهیات این جریان فکری آشنایی ندارند.

سوم: خوی رفاه طلبی و جدایی از مردم

یکی دیگر از چالش ‎ های اساسی جبهه اصلاحات، گرفتار شدن رجال برجسته این جبهه در مسابقه رفاه و اشرافی گری است. داشتن این روحیه، موجب شده است که آن ‎ ها از مردم کوچه و بازار فاصله گرفته و بیش ‎ تر به دنبال افزایش سرمایه و زراندوزی باشند تا خدمت به مردم و ارتباط گرفتن با آن‌ها ، خانه ‎ های اشرافی و زندگی های آنچنانی و حقوق ‎ های نجومی در میان این جریان سیاسی به امری عادی تبدیل شده است و اتفاقا از همین جهت است که نه آنان فهمی از زندگی مردم دارند و نه مردم دغدغه های آنان مثل رفع حصر و... را فهم می کنند. البته برخی اصول گرانمایانی که از تابلوی اصول گرایی، کسب قدرت و افزایش پول و ثروت را دنبال می ‎ کرده ‎ اند امروز در کنار همان اصلاح طلبان قرار گرفته و مبانی و اصول را به ثمن بخس دنیا فروخته اند.

چهارم: نابودی تکیه گاه این جبهه در خارج

بعداز شکست برجام و بدعهدی طرف غربی، جریان اصلاحات تکیه گاه و پشتیبان خود را از دست داد و امروز دیگر نمی ‎ تواند از جریان غربی به‌عنوان یک راه نجات تبلیغ کند. از این رو، جریانی که تنها راه پیشرفت را گذر از راه غرب می ‎ دانست، امروز در برابر مردم هیچ حرف قابل قبولی برای ادامه حیات ندارد بلکه باید پاسخگوی خسارت ‎ های سنگین ناشی از اعتماد بیجا به غرب باشد.

پنجم: شعار زدگی و دور شدن از جامعه

جریان مذکور طی سال ‎ های متمادی دچار آفت شعارزدگی شده و هر روز با شعار جدیدی به صحنه آمده است ولی متاسفانه هیچ گاه نخواسته است با حقائق جامعه آشنا شود و در صدد حل مشکلات واقعی جامعه برآید؛ از این رو نسبت به آینده نمی ‎ تواند چشم انداز روشنی نشان دهد. این شعار زدگی موجب خستگی و کسالت مردم و کناره گیری شان از این جریان سیاسی شده است.

ششم: دست و پا زدن میان اپوزیسون یا پوزیسیون بودن

اصلاح طلبان نمی‌دانند می‌خواهند در درون ساخت قدرت کنش کنند یا خارج از آن؟ می خواهند کارگزار جمهوری اسلامی باشند یا منتقد و اپوزیسیون جمهوری اسلامی؟ قواعد در قدرت بودن را می‌پذیرند یا نه؟ نهاد های قدرت در نظام را پذیرا هستند یا نه؟ نسبت آنان با شورای نگهبان و سپاه و.. چیست؟ و دهها سوال دیگر...

ارسال نظر: