"برهان" نوشت: سرویس بین الملل برهان به منظور بررسی علمی و دقیق انتخابات ریاست جمهوری مصاحبه ای تفصیلی با دکتر «فواد ایزدی»، عضو هیات علمی دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران و کارشناس مسائل آمریکا انجام داده است. در قسمت اول این مصاحبه به بررسی چگونگی امکان تاثیر گذاری جمهوری اسلامی اسلامی ایران بر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا پرداختیم و در قسمت دوم نیز که در ادامه از نظر خواهد گذشت، نقش و عملکرد پول و رسانه ها در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را مورد بررسی و واکاوی قرار داده ایم. با وجود اینکه مهمترین بحث انتخابات ریاست جمهوری آمریکا تنگناهای اقتصادی و بحران مالی این کشور است که از سال 2008 شروع شده و تا امروز ادامه دارد، همچنان شاهد هستیم که کاندیداها مبالغ هنگفتی را صرف هزینههای تبلیغاتیشان میکنند. به نظر شما، علت این امر چیست؟ هزینههای انتخاباتی در آمریکا به سیستم انتخاباتی و ساختار سیاسی این کشور برمیگردد. هزینهی انتخابات در آمریکا معمولاً از سوی قشر ثروتمند این کشور پرداخت میشود که یک درصد جامعه را تشکیل میدهند. برای اینکه قضیه روشن شود، فکر میکنم باید یک مقدار دربارهی ساختار سیاسی آمریکا صحبت
کنیم تا متوجه شویم پول در ساختار سیاسی این کشور چه نقشی دارد. در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، بر خلاف ایران، یک رقابت انتخاباتی همیشگی وجود دارد؛ به این معنا که در ایران مثلاً یک سال قبل از انتخابات کمکم صحبت از انتخابات سال بعد میشود، بعضی خودشان را به عنوان کاندیدا مطرح میکنند و مباحث انجام میشود و فعالیتهای جدی انتخاباتی تا چند ماه قبل از انتخابات انجام نمیشود. از نظر قانونی هم رقابتهای انتخاباتی در ایران چند هفته بیشتر نیست، اما در آمریکا بحث رقابت برای ریاست جمهوری هیچ وقت متوقف نمیشود. برای مثال، در حال حاضر، رامنی و اوباما در حال رقابت هستند و حدود 2 هفته پیش اجلاس 4 سال یک بار جمهوریخواهان در شهر «تمپا»ی فلوریدا و اجلاس دمکراتها در شهر شارلوت کارولین شمالی برگزار شد. اگر بخواهیم بدانیم چه افرادی خودشان را برای انتخابات ریاست جمهوری در 4 سال بعد آماده میکنند، کافی است به لیست سخنرانها و ساعت سخنرانی آنها نگاه کنیم. خود آقای اوباما در سال 2004 در زمان خوبی (حدود ساعت 9 شب) قبل از کاندیدای ریاست جمهوری، یعنی جان کری، سخنرانی کرد. آن زمان همه میگفتند اوباما raising star است؛ یعنی ستارهای
که دارد رشد میکند. در حقیقت از همان زمان رقابت ایشان برای ریاست جمهوری شروع شده بود. هزینهی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2008 حدود 5 هزار میلیون دلار بود و پیشبینی میشود انتخابات پیش رو بین 7 تا 8 هزار میلیون دلار هزینه داشته باشد. این مسئله هم کاملاً هوشمندانه و حسابشده است؛ به این معنی که این موضوع در حقیقت یک روش غربال کاندیداهاست. بنابراین رقابت وجود دارد، منتها رقابت در حوزهی رأی نیست؛ چون رأیگیری ابتدایی یا انتخابات درونحزبی هم از ژانویهی سال برگزاری انتخابات شروع میشود؛ یعنی ژانویهی سال 2012 برای انتخابات نوامبر 2012. در واقع پیش از این مرحله رقابت برای جذب پول است. از آنجا که هزینههای انتخابات در آمریکا بالاست، افراد در عمل نمیتوانند در صحنهی سیاسی حضور پیدا کنند، مگر اینکه بتوانند پول جمع کنند. برای مثال، هزینهی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 2008 حدود 5 هزار میلیون دلار بود و پیشبینی میشود انتخابات پیش رو بین 7 تا 8 هزار میلیون دلار هزینه داشته باشد. این مسئله هم کاملاً هوشمندانه و حسابشده است؛ به این معنی که این موضوع در حقیقت یک روش غربال کاندیداهاست. در کشور ما
کاندیداها بر اساس صلاحیتشان به وسیلهی شورای نگهبان تأیید یا رد میشوند، اما در آمریکا به شیوهی دیگری افراد رد صلاحیت میشوند. در واقع کسانی که نتوانند رأی آن یک درصد را جذب کنند، تأیید مالی نمیشوند. پس این رقابتها همین طور ادامه پیدا میکند و در انتخابات 2012 افرادی خودشان را برای دور بعدی انتخابات مطرح میکنند و قبل از اینکه این انتخابات برگزار شود، افراد به دنبال حذب پول برای دور بعدی انتخابات هستند. آقای اوباما امسال چون رئیسجمهور بود کسی برای ایشان در بین دمکراتها چالش ایجاد نکرد و انتخابات درونحزبی دمکراتها خیلی فرمالیته بود، اما در میان جمهوریخواهان این گونه نبود. حدود 15 یا 16 نفر میخواستند در انتخابات شرکت کنند، ولی تعدادی از آنها قبل از اینکه اولین رأیگیری در ژانویهی 2012 در آیووا[i] انجام شود، از چرخهی رقابت خارج شدند. چرا منتظر نمیمانند رأیگیری انجام شود؟ در حالی که 4 سال به دنبال رقابتهای انتخاباتی هستند، 2 ماه مانده به انتخابات یکدفعه از رقابت کنار میروند. چرا این کار را کردند؟ چون پولشان تمام شد و نتوانستند به اندازهی کافی پول جمع کنند. همان طور که گفتم هزینه رقابت
انتخاباتی در آمریکا خیلی بالاست، آنها احتیاج به دفتر و کارمند دارند و باید هزینهی فعالیتهایشان را بپردازند. بنابراین وقتی پولشان تمام میشود، خودبهخود از چرخهی رقابت خارج میشوند و کمپین و فعالیتهای انتخاباتیشان اصلاً به روز انتخابات نمیرسد. کمتر کسی ممکن است مشکل مالی نداشته باشد و از عرصهی رقابت کنارهگیری کند. به همین خاطر، انتخابات اولیهی ایالتها خیلی اهمیت پیدا میکند. در واقع کسی که به عنوان نفر اول، دوم یا سوم انتخاب میشود به احتمال خیلی زیاد میتواند مقبولیت بدنهی حزب جمهوریخواه را جذب کند. در این مرحله از فعالیتهای انتخاباتی معمولاً بیش از 3 یا 4 درصد از واجدین شرایط رأی نمیدهند و فقط افرادی که خیلی به حزب نزدیک هستند رأی میدهند. مردم معمولی چندان توجهی به این مباحث ندارند، چون میدانند در نهایت این پول است که حرف اول را میزند. با توجه به این مسائل، مشخص است که در ساختار سیاسی آمریکا پول حرف اول را میزند. این هزینههای سنگینی که توسط یکدرصدیها پرداخت میشود از چه منبعی به دست میآید؟ در واقع چه افراد و گروههایی این منابع را تأمین میکنند؟ منابع مالی مشخص است؛ یعنی بر اساس
قوانینی موجود، افرادی که به کاندیداها پول میدهند باید اسمشان منتشر شود. ضمن اینکه محدودیتهایی هم برای این کار وجود دارد، ولی این محدودیتها به گونهای است که میتوانند آنها را دور بزنند. برای مثال، اگر در قانون آمده باشد که هر فرد نهایتاً 2 هزار دلار میتواند کمک کند، یک فرد سرمایهدار که 500 کارمند دارد 100 نفرشان را انتخاب میکند و به هر کدام 2 هزار دلار میدهد تا کمک کنند. این قوانین بعد از تصمیم دادگاه عالی آمریکا در ژانویهی 2010 خیلی راحتتر هم شده است. بر اساس این قوانین، افراد میتوانند گروههایی تحت عنوان «کمیتهی فعالیتهای سیاسی» تشکیل دهند و برای کمکهای این گروهها محدودیتی وجود ندارد و هر چقدر که بخواهند میتوانند کمک کنند. عدهای از اینها طرفدار اوباما و عدهای دیگر طرفدار رامنی هستند. در این حالت، وقتی رامنی به دلیل وجود محدودیتهای ظاهری موجود به راحتی نمیتواند برای تبلیغات انتخاباتیاش پول خرج کند، این گروهها وارد عمل میشوند و هر چقدر که بخواهند پول خرج میکنند. روش دیگری که وجود دارد اقدامی است که آقای رامنی انجام داد و خبرساز هم شد. ایشان گفته بود من هر کاری انجام دهم، حدود 47
درصد مردم آمریکا به من رأی نمیدهند، چون کمکهایی از دولت دریافت میکنند و من مخالف این هستم. او این موضوع را در جلسهی شامی[ii] گفت که برای جمعآوری پول برگزار شد. در این جلسه، هر بشقاب غذا 50 هزار دلار فروخته شد، در حالی که هر چقدر هم کیفیت غذا بالا باشد، به این قیمت نیست. به این ترتیب 9/99 پول برای رامنی باقی میماند. در واقع این یکی از روشهای جذب پول است که محدودیتی برای آن وجود ندارد. بنابراین کسی که کاندیدای انتخابات میشود کار اصلیاش جذب پول است. وقتی هم او به قدرت میرسد، این جذب پول متوقف نمیشود. برای مثال، اگر به فعالیتهای روزانهی نمایندگان کنگره نگاه کنید، متوجه میشوید یکی از کارهای عمدهی آنها در طول سال پول جمع کردن است. آنها قسمتی از این پولها را جمع میکنند و برای رقابت انتخاباتی هزینه میکنند. پژوهشی که متخصصین علوم سیاسی انجام دادهاند نشان داده است افرادی که در انتخابات پیروز شدهاند، در 94 درصد از موارد، نسبت به رقیبشان بیشتر پول جمع کرده بودند؛ یعنی اگر کسی نتواند نسبت به رقیبش پول بیشتری جذب کند، 6 درصد شانس پیروزی در انتخابات را دارد. از این جهت، پول اهمیت ویژهای در سازوکار
سیاسی آمریکا دارد. این هزینهها را بیشتر همان یکدرصدیها یا 5 درصد بالای جامعه میپردازند. بر اساس پژوهشی که نشریهی اکونومیست انجام داده است، سرمایهداران به طور میانگین به ازای هر یک دلاری که به کاندیدای خود کمک میکنند، 220 دلار سود میبرند. این نشریه نتیجه گرفته بود که پول دادن به سیاسیون در آمریکا یکی از پرسودترین فعالیتهای اقتصادی محسوب میشود. در حقیقت ساختار سیاسی آمریکا به نوعی کاندیداها را غربال میکند و کسی میتواند پیروز شود که مهر تأیید یکدرصدیها را داشته باشد. موضوع مهم دیگری که در این زمینه وجود دارد بحث رسانه است. شما میدانید که 60 درصد از این پولها خرج تبلیغات رادیو و تلویزیون میشود. ممکن است کسی بپرسد چرا مثل ایران زمانی را برای صحبت کاندیداها در رادیو و تلویزیون در نظر نمیگیرند. در حالی که رئیسجمهور در حالت طبیعی هر وقت که بخواهد میتواند رایگان در تلویزیون صحبت کند و همهی کانالهای اصلی هم باید صحبتهای او را پخش کنند، در زمان رقابت انتخاباتی این گونه نیست، چون میخواهند فرد نیازمند به پول شود و مجبور باشد تأیید یک درصد را جذب کند. اگر دولت در حوزهی هزینهی تبلیغات کمک کند و
مثل ایران به همه ساعت مشخصی را اختصاص دهد، آن وقت کاندیدا نیاز کمتری به پول پیدا میکند و اهمیت مهر تأیید یکدرصدی کمتر میشود. به نظر شما، آیا این موضوع میتواند باعث شود که مردم نتوانند در یک فضای واقعی و غیرانتزاعی تصمیمگیری کنند؟ این موضوع به ویژه در مورد افرادی مصداق پیدا میکند که به صورت سنتی طرفدار جمهوریخواهان یا دمکراتها نیستند، چون رأی طرفداران این 2 جناح مشخص است، ولی رأی قشر خاکستری به شدت متأثر از تبلیغات تلویزیونی است. به نظر شما، این تبلیغات باعث نمیشوند که افراد نتوانند در یک فضای واقعی تصمیم بگیرند؟ مردم چند بخش هستند. درصدی از مردم کاملاً متوجه شدهاند که سیستم فاسد است و اصلاً در انتخابات شرکت نمیکنند. یکی از شعارهای اصلی جنبش وال استریت هم این بود که پول ساختار سیاسی ما را فاسد کرده و نیاز است که تحولی جدی و ریشهای در ساختار سیاسی اتفاق بیفتد. بنابراین این عده از مردم در انتخابات شرکت نمیکنند چون میگویند این کاندیداها منتخب ما نیستند، بلکه منتخب کسانیاند که آنها را به لحاظ مالی پشتیبانی میکنند. بر اساس پژوهشی که نشریهی اکونومیست انجام داده است، سرمایهداران به طور میانگین به
ازای هر یک دلاری که به کاندیدای خود کمک میکنند، 220 دلار سود میبرند. این نشریه نتیجه گرفته بود که پول دادن به سیاسیون در آمریکا یکی از پرسودترین فعالیتهای اقتصادی محسوب میشود. عدهای دیگر رأی میدهند، ولی میگویند ما بین بد و بدتر انتخاب میکنیم. برای مثال، میگویند اوباما خوب نیست، ولی در مقایسه با رامنی که صحبت از جنگ میکند و آن موضوع را دربارهی 47 درصد از مردم مطرح کرد بهتر است. این افراد میدانند که حزب سوم در عمل امکان حضور در رقابت انتخاباتی را ندارد و میگویند اگر رامنی بیاید اوضاع از این هم بدتر میشود، پس به اوباما رأی میدهیم. اگر شما به میزان مشارکت مردم نگاه کنید، در انتخابات محلی حدود 10 تا 15 درصد و در انتخابات کنگره حدود 35 درصد از مردم رأی میدهند. در انتخابات ریاست جمهوری که مهمتر است حدود 50 درصد شرکت میکنند و مثلاً در انتخابات آخر یک مقدار اوباما توانست افرادی را که رأی نمیدادند ترغیب کند و حدود 60 درصد در انتخابات شرکت کردند. بنابراین اقلیت کوچکی هستند که واقعاً به یک کاندید علاقهمند هستند و به او رأی میدهند. اگر تصاویر مربوط به اجلاس 4 سالهی آنها را ببینید، افرادی که با شور
و هیجان بالایی در این جلسات شرکت میکنند اعضای حزب هستند. چون آمریکا کشور بزرگی است و حدود 312 یا 313 میلیون نفر جمعیت دارد و افرادی که در این جلسات شرکت میکنند حدود چند هزار نفر هستند. جلساتی که در کارولین شمالی برگزار شد در یک استادیوم سرپوشیده بود و شب سخنرانی اوباما میخواستند جلسه را در یک استادیوم بزرگتر برگزار کنند که وجههی بهتری داشته باشد، ولی برنامه لغو شد، چون دیدند نمیتوانند این استادیوم را پر کنند. در واقع افرادی که تمایل داشتند در این جلسه شرکت کنند مسئولین و اعضای حزب بودند و افراد عادی چندان تمایلی به این نداشتند که اوباما را ببینند. در واقع درصد کمی هستند که با علاقه در انتخابات شرکت میکنند و آنها همان افرادی هستند که به نوعی منفعتی میبرند یا ارتباطی با حزب دارند. اکثریت قریب به اتفاق مردم یا شرکت نمیکنند یا بین بد و بدتر، بد را انتخاب میکنند. رسانهها از آنجایی که حرفهای عمل میکنند و در مسائلی مثل اغنای مخاطب کار کردهاند، بسیار تأثیرگذار هستند. در مورد عدهای که در انتخابات شرکت نمیکنند این تبلیغات رسانهای تأثیری ندارد، چون متوجه شدهاند در سیستم چه خبر است، اما آنهایی که
میخواهند بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنند از رسانهها تأثیر میپذیرند.