فجر چهل و یکم/ «های‌پاور» و نمایش ضعیف قهرمان فیلم

کدخبر: 2376219

روز دوم جشنواره فیلم فجر را با تماشای «های‌پاور» پشت‌سر گذاشتیم. داستان فرازی از زندگی شهید منصور ستاری که در توصیف آن شاید بتوان گفت «می‌توانست بهتر باشد»

نسیم آنلاین؛ محسن خسروی: در هوای سرد سیزدهم بهمن‌ماه و زیر آفتاب کمرنگ زمستانی، خیابان شلوغ شهید بهشتی را ادامه می‌دهیم و به ساختمان سینما آزادی می‌رسیم که آسمان شهر را شکافته. هرچه به سینما نزدیک می‌شویم جنب‌وجوش‌ها بیشتر می‌شود. با اینکه امسال خبری از فروش بلیت در گیشه‌ی سینماها نیست اما این باعث نشده حال و هوای اطراف سینما از تب و تاب بیفتد. کم‌کم تنور جشنواره گرم‌تر شده و این بار قرار است به تماشای «های‌پاور» بنشینیم. اثری به کارگردانی «هادی محمدپور»، یک «فیلم‌اولی» دیگر که تعدادشان هم در جشنواره امسال کم نیست. البته صندلی‌های زیادی در سالن خالی است. شاید «های‌پاور» جزء فیلم‌های پرمخاطب جشنواره امسال نباشد. اما موضوع مهمی دارد که البته با اینکه قبلا در این مورد آثاری ساخته شده اما این اثر روایتی دیگر را برایمان تعریف می‌کند. روایتی که شاید قبلا در موردش چیزی بر پرده سینما ندیده باشیم: پدافند هوایی ارتش در عملیات «والفجر8».

شاید بهتر باشد از همین نقطه آغاز کنیم که عملیات «والفجر8» اساسا عملیاتی مشترک بین سپاه پاسداران و ارتش بوده است که درنهایت منتهی به فتح جزیره «فاو» شد. درواقع عملیات و ابتکار شهید ستاری در پدافند هوایی ارتش بخشی از نقشه‌ و برنامه‌ریزی این عملیات بوده است. چیزی که ما بر پرده نقره‌ای دیدیم تنها روایت جانفشانی سربازان ملت در پدافند هوایی ارتش بود نه چیز دیگر. این درست است که برای روایت یک ماجرا باید عناصر زائد آن را حذف کنید اما در این روایت، حذف عناصر دیگر عملیات والفجر8 تا حدودی به اصل ماجرا آسیب زده است. شاید بهتر بود رنگی از حضور نیروهای ارگان دیگر دفاعی کشور نیز در فیلم دیده می‌شد. تا حدی که اصل روایت از مسیر خود منحرف نشود و در عین حال فیلم دید تاریخی درستی به مخاطب بدهد.

«های‌پاور» روایت ابتکار و نبوغ «شهید منصور ستاری» در پدافند هوایی ارتش برای زمین‌گیر کردن جنگنده‌های رژیم بعث عراق است. ابتکاری که باعث شد در طول مدت زمان کوتاهی بیش از 70 فروند از جنگنده‌های دشمن منهدم شوند. موضوعی که علیرغم اهمیتش در فیلم برجسته‌سازی نشده و خوب به آن پرداخته نشده است. درحالیکه نتیجه آن همه نبوغ و تلاش شبانه‌روزی همین بود. این امر می‌توانست درصورت به تصویر کشده شدن بار حماسی فیلم را نیز بیشتر کند و نتیجتا جذابیت فیلم نیز بیشتر شود.

 اما در میانه‌ی فیلم حضور «شهید عباس بابایی» را مشاهده می‌کنیم. حضوری که البته کمرنگ است و آنطور که باید و شاید به اقدامات این شهید پردخته نشده. زندگی شهید بابایی به تنهایی شایسته یک اثر جداگانه همانند سریال «شوق پرواز» است و به تصویر کشیدن او در این فیلم کمکی به اصل داستان نکرده. با توجه به اینکه فرماندهی یکی از بخشهای مهم عملیات با ایشان بوده است، داستان فیلم به شکل کافی به جریان این فرماندهی نمی‌پردازد و انگار بیشتر «حضور» این شهید در فیلم مهم بوده نه اقدامات و عملکردش.

در این اثر حضور شهید بابایی تنها از جهت «حضور» اهمیت دارد. یعنی اگر تنها از این شهید نام برده می‌شد یا فقط به تصویر او مثلا در یک نمای لانگ اکتفا می‌شد آسیبی به روایت اصلی داستان نمی‌خورد. از طرف دیگر حضور پی‌درپی یکی از قهرمانان جلوی دوربین دسترس ناپذیری و فاصله او با مخاطب را کمرنگ می‌کند. با توجه به این موارد شاید بتوان گفت به تصویر کشیدن پربسامد شهید در این روایت امر لازمی نبود. نمونه استفاده درست از شخصیت قهرمان را در فیلم «رد خون» یا همان ماجرای نیمروز2 دیدیم. جایی که برای نشان دادن جانفشانی‌های «شهید صیاد شیرازی» در عملیات مرصاد تنها به نشان دادن او در چند ثانیه کوتاه آن هم با نمای لانگ اکتفا می‌شود. اینطور هم سوژه داستان هرز نمی‌رود، هم در عین حال نادیده گرفته نمی‌شود و به روایت اصلی آسیب وارد نمی‌آورد و هم اینکه فاصله قهرمان فیلم با مخاطب حفظ می‌شود. البته بدیهی است که برای نمایش زندگی قهرمان اصلی داستان یعنی «شهید ستاری» تاگزیر باید روش دیگری را پیش گرفت.

شخصیت قهرمان اصلی داستان با بازی «اتابک نادری» را نمی‌توانیم نادیده بگیریم. نه از جهت نقش اصلی و محوری و به قول فرنگی‌ها «پرسوناژ» فیلم. بلکه از جهت بازی متوسط به پایین او! شاید به جرات بتوان گفت نادری نتوانسته از پس نقشی که به عهده‌اش گذاشته شده برآید. باید در نظر داشت مخاطبان این اثر، فیلم «منصور» با بازی نسبتا خوب نقش اصلی آن را در زمینه ذهن خود دارند و انگار در ناخودآگاه خود این دو را با هم مقایسه می‌کنند. در این مقایسه به احتمال زیاد غلبه با همان «منصور» باشد. شاید بازی شخصیت اصلی فیلم در میان تصویربرداری راضی کننده و جلوه‌های بصری تاثرگذار کمی توی ذوق هم بزند. می‌توان گفت شخصیت‌های محوری یا بازی‌شان «متوسط به بالا» است یا «متوسط به پایین» که قرار گرفتن قهرمان فیلم در گروه دوم از جذابیت فیلم کاسته. در عین حال شخصیت‌های همسرشهید و یا شهیدبابایی در فیلم به خوبی از پس نقششان برآمده‌اند و همین باعث برجستگی ضعف بازیگر نقش اصلی قصه شده است.

 در میانه قصه شاهد یک شخصیت دیگر نیز هستیم. یکی از افسران پدافند هوایی ارتش کشورمان و همسر آمریکایی او. از بازی ضعیف افسر ارتشی اگر بگذریم حضور یک زن آمریکایی در فیلم که اتفاقا از بمباران‌ها و عوارض جنگ بی‌نصیب نمانده اهمیت دارد. اینکه این شخصیت چرا در فیلم گنجانده شده، اثرش در فیلم کجاست و قرار است کدام‌یک از قطعات پازل ذهن مخاطب را تکمیل کند اهمیت دارد. این بخش از داستان بیش از هرچیز بیننده اهل فیلم را به یاد فیلم ضدایرانی «بدون دخترم هرگز» می‌اندازد. شاید این قسمت از ماجرا می‌خواسته به نوعی در تقابل با این اثر قرار گیرد. اما بازی‌های ضعیف و همچنین خنثی بودن نقش، این موضوع را سخت‌تر کرده است. شخصیت مورد نظر زنی آمریکایی به نام «امیلی» است. همسر یکی از افسران پدافند هوایی ارتش که اصرار دارد به آمریکا برگردد و بخاطر احساس مسئولیت شوهرش در جنگ با مخالفت او مواجه می‌شود. در روایت ماجرا «امیلی» شخصیتی بلاتکلیف است. از طرفی در ابتدای فیلم بعد از تجربه بمباران محل سکونتشان چیزی از نارضایتی و تحت فشار بودن در رفتارش دیده نمی‌شود. اما در ادامه با اصرار تمام از شوهرش می‌خواهد به آمریکا برگردند و حتی در این مورد به اختلاف برمی‌خورند. مخاطب در طول فیلم چیزی از رفتار این زن برداشت نمی‌کند. معلوم نیست موضوعیت حضور چنین شخصیتی در طول فیلم چیست و منظور عوامل فیلم در به تصویر کشیدن او چه بوده است.

فیلم با زندگی افسر بلندپایه ارتش که حالا روزگار او را به میانسالی رسانده آغاز می‌شود. کسی که منزلش مورد سرقت قرار گرفته و در برابر پیشنهاد کمک پلیس بی‌اهمیت است و می‌گوید تنها می‌خواهد در خانه‌اش «همه چیز منظم باشد». سپس داستان فیلم با یک عقبگرد به سال 1364 آغاز می‌شود. اینکه خانه، خود استعاره و یادآور وطن است و در مقابل، بی‌اهمیتی شکسته شدن حریم خانه و سرقت از منزل برای این افسر بلندپایه می‌تواند به جنبه نمادین داستان آسیب بزند. کارگردان فیلم می‌توانست مانور بیشتری روی این بخش از داستان بدهد و با بیان غیرمستقیم، بیننده را بیشتر تحت تاثیر قرار دهد.

در انتها بگذارید به سکانس کوتاهی از فیلم نیز که بخشی از آن در کابین خلبان‌های عراقی می‌گذرد بپردازیم. نحوه ارتباطات سربازان دشمن بعثی از طریق بیسیم تصنعی به نظر می‌آید. صحبت کردن آنها به زبان «عربی فصیح» که در میان عراقی‌ها رواج ندارد و همچنین بیان عبارات شعاری به میزان این تصنع افزوده است. به این موارد لحن غیرعادی آنها را هم بیفزایید که صحبت کردنشان را بیشتر شبیه گویندگان اخبار رادیو کرده تا افسران ارتش بعث.

اما لازم است از قرارگرفتن صحنه‌های اصطلاحا «اکشن» و جلوه‌های ویژه در فیلم به نیکی یاد شود. یکی از انتقاداتی که به فیلم «منصور» می‌شد همین بود که از این صحنه‌ها در آن استفاده نشده بود و «های‌پاور» توانسته است این نقیصه را به یک نقطه قوت برای خود تبدیل کند. اگر در طول فیلم، بازی‌های متوسط و ضعیف ممکن بود حوصله مخاطب را سر ببرد، به تصویر کشیدن صحنه‌های جنگی، عبور پرسروصدای هواپیماها، بمباران شهرها و تقابل پدافند با هواپیماهای دشمن بیننده را روی صندلی میخکوب می‌کرد. اما شاید بتوان مجموعا در مقایسه بین «های‌پاور» و «منصور» به کارگردانی سیاوش سرمدی طرف منصور را گرفت. به این علت که هرچقدر هم که فیلم از عناصر جذاب و حتی میخکوب‌کننده سرشار باشد شخصیت محوری فیلم که شیرازه اصلی آن است باید بتواند از پس بافتن تاروپود داستان برآید. به‌نظر می‌آید بازیگر نقش اصلی در فیلم «منصور» موفق‌تر ظاهر شده است. شخصیت شهید ستاری، یک شخصیت فرعی در داستان نیست که بتوان از ضعف‌های بازیگری آن به راحتی گذشت. تمام داستان حول محور این قهرمان می‌گذرد و نحوه ایفای نقش آن برای بازیگران جریان اصلی فیلم را تعیین می‌کند. گرچه این دو فیلم به دو مقطع جداگانه در زندگی امیر سرلشکر ستاری می‌پردازند اما مقایسه این دو می‌تواند در درک بهتر کیفیت فیلم‌ها و همچنین ساخت هرچه بهتر چنین آثاری در آینده کمک‌کننده باشد.خصوصا اینکه این اثر اولین کار بلند «محمدپور» در مقام کارگردان است و زمان برای کار بسیار. در یک جمله می‌توان گفت روایت عملکرد نجات‌بخش «های‌پاور» که نام نوعی رادار پدافند هوایی است می‌توانست با نمایش بهتر بازیگر اصلی، بهتر از این‌ها باشد.

ارسال نظر: