نمایش هفتخان اسفندیار؛ ضعف در نمادپردازی ایرانی
نمایش «هفتخان اسفندیار» اگرچه خلاقانه و در بیان حرف خود موفق بود اما میتوانست اثر خالصتری باشد و نمادهای ایرانی بیشتری با خود داشته باشد.
نسیمآنلاین؛ محسن خسروی: این روزها نمایش موزیکال «هفت خان اسفندیار» در تالار وحدت روی صحنه رفته است. در همان ابتدای برخورد، اسم بازیگران نامآشنای این نمایش ممکن است آدم را برای نشستن پای آن وسوسه کند. خصوصا وقتی پای «شاهنامه» و یکی از داستانهای آن به میان میآید.
این بار سازمان هنریرسانهای اوج به سراغ یک موضوع ملیارزشی رفته است. نمایشی که آنطور که سازندگان آن گفتهاند «برداشتی آزاد» از یکی از داستانهای شاهنامهی فردوسی است.
اما به نظر میآید که این نمایش بیش از آن که برداشت آزاد باشد، نوعی تلفیق میان داستان حماسی شاهنامه و داستانهای عرفانی است.
این تلفیق میان حماسه و عرفان البته ریشهی محکمی در فرهنگ اسلامی دارد. آنجا که در حدیثی در توصیف یاران منجی آخرالزمان میشنویم که آنها راهبان شب و شیران روزند.(1)
این حدیث در کتاب «انسان کامل» شهید مطهری نیز به چشم میخورد که در توصیف انسان کامل میگوید عرفان و حماسه را در خود جمع کرده و همانقدر که به عبادت و عرفان مشغول است به همان میزان اهل جهاد و جنگ و عرصهی عمل است.
در داستان هفت خان اسفندیار سعی شده است این ویژگی که ریشه در باورهای اسلامی دارد با یک داستان ملیمیهنی در هم آمیزد. همانطور که حسین پارسایی کارگردان اثر گفت: «سفر اسفندیار یک سفر قهرمانی صرف نیست و سفر شناخت، کشف و شهود است.»
برای این کار سازندگان این نمایش داستان آن را با ادبیات عرفانی درآمیختهاند. هفت خان اسفندیار در این نمایش با هفت شهر عشق عطار تلفیق شده و در نهایت شاهد آنیم که قهرمان داستان ما یعنی «اسفندیار» با گذر از این هفت خان گویی از هفت وادی عشق عطار گذشته و در نهایت در جایگاه «سیمرغ» که آن نیز نمادی در ادبیات عرفانی ماست قرار میگیرد.
جدا از این در اصل داستان شاهنامه نیز تغییراتی ایجاد شده است. بعنوان مثال کارگردان اثر درباره شخصیت «گرگسار» در داستان میگوید: «در شاهنامه، گرگسار اینگونه تصویر نشده است. او آدم گرگسانی است که مدام معامله میکند و تقاضای گوشت و شراب میکند و هر بار در کمال مستی، راه مقابله با هفت خان را به اسفندیار نشان میدهد. اما در قصهی ما گرگسار اینگونه نیست.»
همچنین ترتیب خانها و مراحل به شکلی قرار گرفته که مخاطب احساس ملال نکند. پارسایی در این باره نیز توضیح داده است: «اگر میخواستم با ریتم شاهنامه پیش بروم، مردم از دقیقه 60 نمایش به بعد، به ساعتهایشان نگاه میکردند. من روند را برعکس کردم و با تقدم و تاخر کاری کردم که مخاطب احساس کند هر چه قدر جلوتر میرود، کار اسفندیار سختتر میشود.»
این نوع نگاه به شاهنامه در تقابل با نوعی از قهرمانسازی نیز است که در جهان غرب رواج دارد. قهرمانان غربی معمولا وجه غالب شخصیتشان قدرت مادی است و عموما خبری از سیر و سلوک روحی و ارزشهای معنوی در آنها نیست.
اما اسفندیار قصهی ما در روند داستان نوعی سیروسلوک درونی را میگذراند و دائما با امیال نفسانی خود در جنگ است. تلفیق این داستان با قصهی عرفانی هفت شهر عشق عطار این وجه معنوی را پررنگتر کرده است.
این آمیختگی با ادبیات عرفانی در متن نمایشنامه نیز دیده میشود. آنجا که بسیاری دیالوگهای منظوم در این نمایش اقتباسی از اشعار شاعران عرفانی از جمله مولاناست. البته ناگفته نماند که گاهی این اقتباس به نوعی بدسلیقگی نیز کشیده میشود.
آنجا که شخصیت منفی داستان یعنی «گرگسار» خطاب به لشکریان اسفندیار که از سرما در حال مرگ اند شعری با این کلمات میگوید: «بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید...»(2) حال آنکه این مصرعی از یکی از اشعار مولاناست که به مرگی عارفانه اشاره دارد. مرگی که از نوع «موتوا قبل ان تموتوا»(3) است نه از نوع مرگ بر اثر علل طبیعی یا در جنگ میان دو لشکر.
ضمنا اینکه این شعر با این مضمون بلند را از زبان یک شخصیت منفی مثل «گرگسار» میشنویم به نوعی نامانوس است و ممکن است مخاطب را به اشتباه بیندازد. جدا از اینکه وقتی تغییراتی در این شعر ایجاد میشود تا با داستان هماهنگی یابد، نادیده گرفتن حریم شعر مولانا نیز به حساب خواهد آمد. شاید بهتر بود برای این بخش از داستان شعری جداگانه بدون الهام گرفتن و تقلید از شعرای کهن سروده میشد.
در بخشهای دیگر داستان نیز که به شکل منظوم در آمده بودند ایرادات ادبی و اشکالات مربوط به قواعد شعری و قافیه و عروض به چشم میخورد. با توجه به اینکه اساسا نمایش اقتباسی از یکی از آثار بزرگ ادبی منظوم فارسی است شایستهتر این بود که در سرودن ابیات نمایشنامه، لااقل قواعد شعر سنتی فارسی رعایت میشد تا شاهد ایرادات ابتدایی مثل وزن و قافیه در دیالوگهای منظوم نمیبودیم.
جای خالی نمادهای ایرانی
این نمایش از نظر حجم نیز اصطلاحا «بیگپروداکشن» بود. یعنی دکورهای بزرگ، تعداد بازیگران بالا و به تبع آن طراحی صحنه و لباس سنگین بودیم. از طرف دیگر داستان نمایش به روزگار ایران کهن میپرداخت.
بر این اساس میبایست در طراحی صحنه و لباسها از لحاظ نمادپردازی دقت بیشتری صورت میگرفت. تقریبا هیچکدام از نمادها در دکور و همچنین گریم و لباس بازیگران ما را به یاد ایران قدیم نمیانداخت.
این در حالی است که ایران کهن نیز صاحب معماری خاص خود است که با نمادپردازی در این اثر میشد همدلی و همراهی بیشتری را از مخاطب دریافت کرد.
لباس بازیگران هرگز نماد پوشش ایرانیان قدیم نبود. حاکمان و فرماندهان جنگی و سربازان لباسهایی به تن داشتند که مخاطب را هرگز به یاد ایران کهن نمیانداخت و بیشتر انگار این لباسها(شکل کلاهخودها، زرهها، سپرهای جنگی و...) را در دوره خلافت عباسی و اموی دیده بودیم.
ایرانیان در دوران باستان دارای پرچم ویژه خود بودند. حتی استفاده ایرانیان از زرههای آهنین مورد تردید است. نگاهی به آثار باقیمانده و سنگنگارههای ایران کهن نشان میدهد سربازان و فرماندهان ایرانی از لباس خاصی استفاده میکردند که حتی نشانههایی از آن پوششها را در این نمایش نمیدیدیم. مقایسهی آثار تاریخی باقیمانده از دوران کهن با ویژگیهای بصری این نمایش، این تفاوت را آشکار میکند.
همچنین ویژگیهای نژادی ایرانیان که خود را در شکل چهره نمایان میکند با آنچه در این اثر دیدیم متفاوت است. لااقل دو قهرمان اصلی این نمایش دارای محاسن و گیسوان رنگی و چشمان روشناند که در میان ایرانیان کمتر به چشم میخورد. بهتر بود این ویژگیها هرچه بیشتر به ویژگیهای واقعی ایرانیان نزدیک میشد.
این لباسها و گریمها اگر درمورد داستان دیگری که ریشهی ایرانی ندارد هم اجرا میشد تغییری در داستان ایجاد نمیکرد. حال آنکه یکی از ویژگیهای چنین قصههایی برانگیختن احساس غرور ملی و همدلی و همراهی مردم است.
بخشی از این همراهی مربوط به محتوای داستان است که طبیعتا ریشه کاملا ایرانی دارد. اما بهتر بود این داستان تماما ایرانی در قالب صحنهها، نمادها، لباسها و گریمهای تماما ایرانی به نمایش در میآمد تا ویژگیهای بصری مثبت و جذاب این نمایش را کاملتر میکرد.
عنصر دیگر این نمایش «موسیقی» بود. با توجه به اینکه «موزیکال بودن» این اثر و اجرای همزمان موسیقی زنده توسط گروه ارکستر، یکی از ویژگیها و در عین حال جذابیتهای آن است، میشد سرمایهگذاری فکری بیشتری روی موسیقی آن انجام شود.
گذشته از ویژگیهای بصری، موسیقی این نمایش نیز از نمادهای ایرانی خالی بود. بخشی از اجرای موزیکال این نمایش ما را به یاد اجراهای «اپرا» میانداخت. سازندگان این اثر میتوانستند بجای گنجاندن عنصر اپرا در آن، به نوعی از موسیقی بومی و سنتی ایرانی استفاده کنند. به این شکل هم نمایش موزیکال به نوعی بومیسازی میشد و هم عناصر نمادین داستان با محتوای ایرانی آن از نظر فرهنگی هماهنگ میشدند و از همه مهمتر با توجه به سلیقه مخاطب ایرانی میشد تاثیر بیشتری نیز بر مخاطب ایرانی این اثر گذاشت.
نکته عجیب دیگر حضور شخصیت «جادوگر» در این داستان بود که کاملا نقش یاور و همراه ایرانیان در جنگ با تورانیان ظاهر شده بود. در حالی که شخصیت جادوگر معمولا با عنوان نماد خرافهپرستی، سوءاستفاده از جهل مردم و... استفاده میشود در این داستان جادوگر با پیشگوییها و گوی جادویی خود به یاری سپاه ایران میآید.
با توجه به تغییراتی که کارگردان در اصل قصه ایجاد کرده بود میشد از نماد جادوگر به شکل درست آن استفاده شود. جادو و جادوگری در میان ایرانیان معمولا با حس منفی همراه بوده است و این نقش در هفت خان اسفندیار به غریبگی آن با نمادها و فرهنگ ایرانی دامن میزد.
البته در کنار این عناصر نامانوس اشارههای دقیقی نیز به فرهنگ ایرانی وجود داشت. از جمله نوع برخورد با زنان و پوشش آنها و جایگاه مادران در تربیت قهرمانان و... که لازم است در کنار انتقادات به آنها نیز بعنوان نقطهی عطف داستان اشاره کرد.
در مجموع اما شاهد نمایشی بودیم که برگرفته از فرهنگ ایرانیاسلامی بود. عناصر ملیمیهنی در کنار عناصر ارزشی و معنوی در داستان خودنمایی میکرد. تلفیق زیرکانه هفت خان اسفندیار با هفت شهر عشق عطار کاملا ایدهای خلاقانه به حساب میآمد و به نظر میرسد نمایش توانسته بود حرف خود را به مخاطب بزند. به شکلی که هم به مضامین بلند عرفانی و ملی بپردازد و هم مخاطب را خسته نکند.
در کنار اینها میشد با نمادپردازی بهتر در دکور، لباس، گریم و همچنین موسیقی اثر خالصتری را ارائه کرد. به شکلی که یادآور هویت ایرانی باشد. به این شکل از طرفی تاثیر بیشتری بر مخاطب ایرانی بگذارد و از طرف دیگر درصورت اجرا در خارج از کشور هویت ایرانیاسلامی را از این طریق بهتر بنمایاند.
- امیرالمؤمنین، علی-علیه السلام- قال: «فِیهِمْ رِجَالٌ لَا یَنَامُونَ اللَّیْلَ لَهُمْ دَوِیٌّ فِی صَلَاتِهِمْ کَدَوِیِّ النَّحْلِ یَبِیتُونَ قِیَاماً عَلَی أَطْرَافِهِمْ وَ یُصْبِحُونَ عَلَی خُیُولِهِمْ رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ لُیُوثٌ بِالنَّهَار.»(بحارالانوار، ج25، ص703)
- بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید/در این عشق چو مردید همه روحپذیرید(مولانا)
- پیامبر اکرم(ص): «بمیرید پیش از آنکه شما را بمیرانند». بحارالانوار ج 72، ص 59.