قدم به قدم با "استعمار" در تاریخ ایران در گفتگوی «نسیم» با آقای تاریخ

کدخبر: 1009613

خسرو معتضد، پژوهشگر تاریخ معاصر ضمن بررسی چگونگی ورود استعمار به ایران گفت: انگلستان همه کار کرد تا پدر ما را درآورد، همیشه ما را فقیر نگاه داشت و با رشوه پایش را محکم کرد/ هنوز هم نباید به آنها اعتماد کنیم

گروه فرهنگی خبرگزاری «نسیم»- روابط ایران با دول اروپایی از چه زمان آغاز شد؟ آیا همیشه روابطی استعماری و نگاهی رعیت گونه به ایران داشتند؟ سیاست شاهان و سلاطین ایرانی در مواجهه با غرب چگونه بود؟ اولین انگلیسی که وارد ایران شد که بود؟ و از کی روابط ما با انگلستان به سوی روابطی استعماری رفت؟ این ها مجموعه سوالاتی است که خسرو معتضد پژوهشگر تاریخ در گفتگویی تفصیلی و صمیمانه با «نسیم» در کمال صبر و آرامش به آن ها پاسخ داد. در طول مصاحبه به مناسبت بحث، به مسائل مختلف و آموزنده ای اشاره شد، از پیامبر دروغینی که به دست ایرانی ها کشته شد تا شهدای غواص و جنگ هایی که همراه با شور حسینی بودند.

"آقای تاریخ" دل پر دردی از روباه پیر استعمار داشت، هنوز با بدبینی به جزیره ملکه می نگریست و بارها تاکید کرد که "به انگلستان اعتماد نکنید!"

آن چه از نظر می گذرانید حاصل گفت و شنود «نسیم» با "خسرو معتضد" است که نیم روزی گرم در منزلش را به آن اختصاص داد.

ما تا 1500 میلادی یعنی تقریبا قرن دهم هجری و سال های 900 به بعد و قبل از صفویه اطلاعی از دنیای جدید یعنی دنیایی که در حال تکوین بود، نداشتیم.

ما گمان می کنیم انگلیس اولین استعمار بوده؛ در حالی که این گونه نیست؛ دول اروپایی در آن زمان حالت فئودالیته بود؛ جماعت اروپا در یک محدوده زندگی می کردند؛ در آن محدوده مردم 100 کیلومتر از شهر خود دورتر نمی رفتند؛ از قرن دهم میلادی جنگ هایی به نام جنگ های صلیبی رخ می‌دهد، یکی از پاپ ها می گوید مشرق زمین را تصرف کنید تا اورشلیم را از دست مسلمانان نجات دهیم؛ به دستور این پاپ که حالت نیمه دیوانه ای هم داشت صلیبیون به سمت مشرق زمین حرکت می کنند.

اروپائیان فلفل، ادویه، کاری، زرد چوبه و... که غذا را خوش طعم می کرد نداشتند، آنها در اروپا برای نمک مالیات سنگین پرداخت می کردند؛ همانند نفت که مایکل تیکلر در کتاب خود از جنگ انرژی یاد می کند؛ آن زمان جنگ ادویه بود؛ چرا که غذاها در اروپا بی طعم بود؛ اگر تاجری با کشتی به هند یا جزایر اندونزی می آمد و به اروپا بازمیگشت میلیونر می شد؛ ادویه همانند طلا قیمت داشت.

استعمار از ادویه شروع شد

این را جنگ ادویه می نامیم؛ استعمار از ادویه شروع می شود و این مطلب برای کسی باور کردنی نیست؛ من اخیرا در کتاب نیروی دریایی که نوشتم، ناچار شدم تمام این متون را بررسی کنم؛ اطلاعات جالبی کسب کردم؛ در آن زمان در انگلیس گاو و گوسفند پیدا نمی شد، همه را از خارج کشور آوردند؛ گوشت مصرفی در انگلستان خرگوش و گوشت پرندگان کوچک بود؛ اینها برای شکم خود ناچار بودند به سمت دریا بروند؛ دو امپراطوری در کنار هم هستند به نام های امپراطوری پرتغال و اسپانیا که با ما هم سروکار داشتند.

دولت پرتغال دوک نشینی از دولت اسپانیا بود که جدا و منتزع شد؛ این دولت داماد پادشاه اسپانیا بود؛ اسپانیا حدود 400 الی 500 سال در اشغال مسلمانان بود؛ کم کم دولت های محلی تشکیل شد؛ بالاترین حکومت حکومت کاستیل بود، کاستیل همان مادرید است؛ اینجا امپراطوری های جالبی در طی قرون پدید آمدند.

یکی از این امپراطوری ها شارلکن است؛ این امپراطوری آغازگر استعمار است؛ فکر این فرد اساسی بود؛ اسپانیا سرزمینی با 500 هزار کیلومتر مساحت بود و در منتهی‌الیه اروپا پرتغال قرار داشت؛ داماد پادشاه اسپانیا قیام کرد و این کشور را جدا کرد؛ پرتغالی‌ها دیدند به داخل اروپا راهی ندارند، می دانستند در اروپا نیز خبری نیست و خود آنها امپراطوری دارند. پس تصمیم گرفتند به سمت دریا بروند؛ در چنین شرایطی پرتغالی ها به ساخت کشتی های بزرگ شروع کردند. به قول گفته رهبری "مردم دیگر به دریا رسیدند، رفتند و ما ماندیم"؛ ما از دریا نگذشتیم، این برای ملت ایران شکست بزرگی است؛ این گفته را رهبری در سال 88 گفتند؛

با ورود کشتی های پرتغالی به اقیانوس اطلس اولین پایه های استعمار بنا شد

شخصی به نام هنری ناویگیتور، یعنی هنری دریانورد، پادشاه پرتغال بود، که دستور ورود به دریاها را می‌دهد؛ کشتی ها ابتدا کوچک بود بعد بزرگ تر می شوند، ابتدا پارویی بودند و بعد به ارزش بادبان پی می برند؛ وارد اقیانوس اطلس می شوند؛ اولین پایه های استعمار زده شد. اینها که از شرق بازمیگشتند با خود ادویه، فلفل، غذاهای خوشمزه، لباس های زیبا، حمام و... را آوردند.

اروپائیان می گفتند نباید تن خود را بشویند، ریاضت بود که فرد بد بو باشد و حمام نرود؛ می گفتند برای نزدیک بودن به خدا باید چرک و کثیف بود؛ می گفتند در راه بیت المقدس هر طور که خواستید بروید فقط تمیز نباشید.

کتابی در خصوص سعدی نوشتم، لحظاتی که به دست صلیبیون اسیر می شود بسیار زیبا است. سعدی فرد تمیزی بود، وی را به کار گل گماشتند؛ تصور این مسئله جالب است که فردی دانشمند و استاد را به کار گل بگمارند و با کثافت و بوی بد صلیبیون نیز باید بسازد؛ در ذهن اروپائیان جایی به نام مشرق زمین وجود داشت.

به این ترتیب کشتی های پرتغالی علی رغم اینکه تصور می کردند هر کسی به خط استوا برسد آتش می گیرد؛ به مشرق زمین آمدند. اولین شخص به نام بارتولو دیاز بود که حرکت می کند و به دماغه امیدنیک می رسد؛ به اینجا که می رسد از ترس طوفان های وحشتناک اقیانوس بازمی گردد؛ واسدوگو داما بعد از این می آید و صیادی به نام ابن ماجد راه ها را به وی نشان می دهد.

ابن ماجد شاعر بود و کتاب جغرافیا را به شعر می گفت؛ برخی می گویند اهل جلفار بوده است، یعنی اهل امارات عربی بود که در آن زمان جزو ایران بود، تاریخ دریانوردی ایران از 513 قبل از میلاد آغاز می شود؛ البته برخی به اشتباه می گویند 800 سال پیش در زمان مغول ها آغاز شده؛ اما ما در جنگ یونان نیروی دریایی داشتیم، مصری ها به ما کمک کردند.

از این زمان به سمت هندوستان می آیند، صحبت ایران هم نبوده است؛ پادشاهان هندوستان به اینها روی خوش نشان می دهند؛ اکبر، اورنگ‌زیب ، جهانگیر و... افراد مدرنی بودند، به اروپایی ها می گویند قلعه، دارالتجاره و... بسازید؛ می خواستند با اروپا رابطه داشته باشند؛ چون در اروپا فلفل، میخک و... وجود داشت و می نویسند اگر میخک می خواهیم باید از هندوستان بالاتر رویم.

استعمار چگونه آغاز شد؟

دولت اسپانیا بعد از دولت پرتغال وارد صحنه شد؛ پاپ این دولت ها را باهم آشتی داد و گفت نیمکره غربی برای اسپانیا و نیمکره شرقی برای پرتغال باشد. به عنوان ارث پدر بخشید؛ این نکته جالب است که برزیل را پرتغالی ها گرفتند، اکنون در برزیل به زبان پرتغالی صحبت می کنند در حالی که تمام آمریکای جنوبی و لاتین به اسپانیایی صحبت می کنند؛ انگلیسی ها نیز آمریکای شمالی را گرفتند، فرانسوی ها کانادا را گرفتند؛ استعمار این گونه آغاز می شود، گمان نکنید استعمار فقط برای ما بوده و از ما شروع شد.

فردیناند ماژلان که اسپانیایی بود در ابتدا به دربار پرتغال مراجعه می کند ، مدتی نیز در هندوستان تحت نظر آلفونسو د آلبوکرک بوده است؛ یکی از این دریانوردان به نام آلفونسو به جای رفتن به هندوستان از ماسدوگوداما اجازه می گیرد که به هرمز بیاید؛ جزیره هرمز به دست ملوک ایرانی- عربی به نام توران شاهیان بوده است.

آلفونسو با لشگری 470 نفری هرمز را به توپ می بندد؛ غیر از هرمز، قلهات، حوریات و... که در قسمت های جنوبی قرار داشتند و تحت حاکمیت دولت هرمز بودند، را به توپ می بندد؛ یعنی دولت هرمز به طور مثال دولتی امارت عربی بوده است ولیکن تابع ایران بود و به دولت ایران باج می داده است.

حتی وقتی شاه اسماعیل پادشاه می شود، اینها به تبریز رفته و پول به میزان دو هزار سکه طلا می برند تا نوکری خود را به دولت ایران ثابت کنند؛ ایران در قدیم همانند فدرال بوده است؛ دولت ممالک محبوسه ایران، مملکت فارس، مملکت کرمان، مملکت ری و... بوده است؛ بنابراین هرمز نیز جزوی از ایران بوده است.

تعلق جزایر سه گانه به اعراب دروغ بزرگ است!

حرف هایی که اکنون عرب ها می زنند مزخرف است؛ اینکه عرب ها می گوین این سه جزیره برای کشورهای عربی است، دروغ است؛ سازمان ملل متحد این امر را از زمان شاه مسکوت گذاشته است؛ می بینید که به جایی هم نمی رسند.

تمام پادشاهان ایران ابوموسی، تنب بزرگ، تنب کوچک و... را جزو خاک ایران می دانستند

انگلیسی ها بر سیری، هنگام، قشم و... نیز نظر داشتند، هر جا پا میگذاشتند قبرستانی می ساختند چرا که نمی توانستند سربازان خود را به انگلستان ببرند، درنتیجه گورستان می ساختند و پرچم می زدند؛ از زمان پرتغالی ها ما بر سر این جزایر مشکل داشتیم.

117 سال پرتغالی ها در جنوب ایران بودند

117 سال پرتغالی ها در جنوب ایران بودند؛ یعنی ایران در آن سال ها دریا نداشت؛ اگر می خواستیم تجارتی با اروپا داشته باشیم باید از طریق ترکیه عثمانی وارد می شدیم؛ ترکیه عثمانی بخاطر شیعه بودن دولت ایران همواره نسبت به ما بدبین بود؛ دولت ایران اغلب سلاطین آن از اهل تسنن بودند اما به یک باره توسط شاه اسماعیل شیعه شد.

شاه اسماعیل ترک نبوده است، اجداد شاه اسماعیل از مازندران هستند، مادر وی نیز از خانواده دسپینا خاتون است که مسیحی بودند؛ پدربزرگ مادری وی همسر ترابوزان و از اهل تسنن بود؛ منتها شاه اسماعیل و اجداد وی، همانند شیخ صفی الدین، اجاقی بودند، یعنی از خانواده هایی بودند که مردم به آنها احترام می گذاشتند.

اینها مذهب تشیع را که در ایران ریشه های تاریخی داشت، انتخاب کردند؛ از زمانی که پیامبر بزرگوار ظهور فرمودند ایرانی ها دوروبر ایشان بودند؛ این را اعراب اذعان نمی کنند؛ مهاباد بدخشان مرسلان همان سلمان فارسی است؛ در کتاب آبیار تمام اصل و نسب این افراد ذکر شده است، مُرسلان به این دلیل است که احتمالا پدربزرگ وی رومی بوده است چرا که رومی ها در ایران زیاد بودند.

ایرانی ها اسرا را اعدام نمی کردند، در حالیکه 175 غواص ما را به آن شکل کشتند

از زمان شاپور اول هفتاد هزار رومی اسیر شدند و در ایران متمتع شدند؛ ایرانی ها اسرا را اعدام نمی کردند، در حالیکه 175 غواص ما را به آن شکل شهید کردند؛ ما متمدن بودیم و از اسرا استفاده انسانی می کردیم؛ به عبارت دیگر از اسرا با توجه به تخصص آن ها استفاده می کردند.

پیامبر اسلام، ایرانی ها را دوست داشت

در تمام ایران منسوجات توسط رومیان گسترش یافت؛ بنابراین اطراف پیامبر اسلام ایرانی ها فراوان بودند؛ شهریار دیلمی، بازان فرماندار یمن و... بودند؛ پیامبر اسلام ایرانی ها را دوست داشت و می فرمود اینها می گردند و علم را در ثریا می جویند؛ اگر علم در سین باشد، منظور همان چین است، ایرانی آن را می جوید؛ این سخنان به ذهن اشرافیت عرب خوب نمی آمد، اشرافیت عرب این فرموده ها را دوست نداشتند.

پیامبر اسلام هیچگاه از ایرانی‌ها بد نگفتند و آنها را عجم نمی خواندند، عجم یعنی سواد و شعور ندارند؛ عشق پیامبر به ایرانی ها دو طرفه است؛ پیامبر با ایرانی ها همانند بیگانه رفتار نمی کردند، برای ایشان فرقی نداشت، برای پیامبر مسلمانان از هر سرزمینی یکسان بودند.

پیامبر دروغینی که به دست ایرانی ها کشته شد

اینها را برای مردم خود بازگو نمی کنیم؛ رادیو، تلویزیون و... باید به مردم بگویند که رفتار پیامبر با ایرانی ها چگونه بود؛ مسیلمه کذاب که پیامبر دروغین بود توسط ایرانی ها کشته شد؛ پیامبر در آخرین روزهای حیات خویش ایرانی ها را دعا کرد، ایرانی این گونه بود.

بعد از برسر کار آمدن دولت صفویه با دولت پرتغال و اسپانیا طرف هستیم که چند سال بعد از آن ادغام می شوند، ملکه پرتغال زن پادشاه اسپانیا می شود و این دو کشور یکی می شود، یعنی شبه جزیره ایبری است؛ کشوری که 16 هزار ناو در دنیا دارد؛ سیاست ایران بسیار عاقلانه است چرا که می داند با این کشورها نمی تواند در بیفتد در نتیجه با این کشورها متحد می شود.

وقتی آلفونسو دالبوکرک در هرمز مستقر می شود برنامه برای آمدن به شیراز دارد و تا کازورن می آید؛ دولت شاه اسماعیل مالیات می خواهد ؛ پادشاه محلی که یازده ساله بود و توران شاه نام داشت، نزد دالبوکرک می رود و می گوید سالانه باید به دولت ایران دو هزار زرافین دهیم؛ زرافین پول پرتغالی است؛ گفت یک لوله توپ برای شاه اسماعیل بفرستید و بگویید از این پس با من طرف است.

شاه اسماعیل می گوید ما اکنون به پرتغالی ها نیاز داریم چون در حال جنگ با دولت عثمانی هستیم؛ می دانید که هجده سال ازبک ها مشهد را گرفته بودند و سی و دو پادگان در مشهد داشتند( عالم آرای صفوی)؛ دولت عثمانی چندین بار شکست خورد ولی در فاصله ی مرگ شاه طهماسب تا برسر کار آمدن شاه عباس 18 سال تبریز را گرفته بود.

دولت ایران با خردمندی با دولت پرتغال متحد می شود، نیروی انسانی و پول می دهد و می خواهد مراقب این قسمت از کشور باشند؛ عثمانی ها وارد خلیج فارس و دریای مکران می شوند و به تنگه هرمز می رسند و آنجا را محاصره می کنند.

از طریق دریای سرخ حرکت می کنند چرا که مصر را گرفته بودند؛ یکی از شانس های ما این بود که عثمانی ها دسترسی به مصر نداشتند ولی آخرین پادشاه مصر که در زمان شاه اسماعیل بود، می کشند؛ شاه اسماعیل با وی متحد می شود و نامه ها موجود است، چرا که آنها نیز شیعه فاطمی بودند ولیکن سلطان سلیم آنها را می کشد و سر وی را می برند و مصر را اشغال می کنند.

مصر از زمان باستان نیروی دریایی داشته است؛ این نیروی دریایی در اختیار دولت عثمانی قرار می گیرد؛ نام دریاسالار پیری پاشا را کسی در ایران نشنیده است؛ این فرد تنگه هرمز را محاصره می کند و ایرانی ها به همراه پرتغالی ها وی را می رانند؛ با این که دولت عثمانی دولتی مسلمان است همواره در صدد نابودی ما بوده است؛ چراکه می خواهد شیعه های ایرانی را نابود کند و به هندوستان دست یابد، هندوستان سنی بودند و عثمانی قصد متحد شدن با آن را داشت.

این بود که دولت ایران دولت پرتغال را ترجیح می دهد؛ کتاب هایی را اخیرا وزارت خارجه در سال 82 یافته است که ترجمه از متن پرتغالی است، بسیار جالب است؛ در 25 موزه پرتغال این اسناد وجود دارد.

دولت ایران عثمانی ها را از ایران بیرون کرد، ازبکان را سر جای خود نشانده است و پادشاه ازبک ها، عبدالمومن خان، را نیز کشته است، حال نوبت جنوب ایران است؛ برای فرستادن سفیر، تجارت کردن، فرستادن ابریشم و... باید از دریای خزر اقدام کرد؛ از راه ترکیه اجازه نمی دهند، می کشند حتی اگر سفیر بود.

دولت ایران و شاه عباس که پادشاه بسیار منورالفکری بود، تصمیم بر بیرون کردن پرتغالی‌ها از ایران می گیرد؛ دولت اسپانیا اکنون جانشین دولت پرتغال شده بود، فیلیپ سوم، سعی در اغوای شاه عباس دارد؛ در موزه های پرتغال عکس های بسیاری از ایران است؛ دولت اسپانیا اذعان دارد ابریشم شما را می خریم، ابراز ارادت فراوانی می کنند تا شاه عباس کاری به آن مناطق نداشته باشد و در نتیجه شاه عباس نیز می پذیرد.

در این دوره رابطه ما با استعمار دوستانه است، برای ما تعظیم می کنند، تنها مشکل ما در اینجا دولت عثمانی است چرا که دولت عثمانی توپ دارد و ما از آن برخوردار نیستیم؛ همین مشکلی که اکنون با شوروی داریم، موشک های اسکات که می خواهیم و نمی دهد؛ سربازان ایرانی با تیر و کمان، نیزه، سپر، گرز و... می جنگیدند و آنها توپخانه می آوردند.

در موزه توپکاپی تخت شاه اسماعیل را دیدم که ذیل آن نوشته شده است این تخت از زیر بدن شاه اسماعیل بیرون کشیده شد؛ دو همسر شاه اسماعیل را نیز به آنجا بردند و شوهر دادند، تاج خانوم و ستاره خانوم دو همسر شاه اسماعیل بودند؛ وقتی در چالدران شکست خوردیم سلطان سلیم چنین کاری کرد.

بنابراین استعمار این گونه آغاز می شود؛ استعمار یک چهره خوب دارد یعنی اگر پرتغال باشد عثمانی نمی تواند به آن منطقه دست درازی کند و اگر پای عثمانی به خلیج فارس برسد ما بیچاره هستیم؛ سربازان عثمانی پیاده تا خود تبریز هم می آیند، تبریز پایتخت ایران بود که بعد از آن قزوین پایتخت شد.

دولت ایران به دولت پرتغال کمک می کند و چه طلاهایی از سوی دولت پرتغال برای ایران فرستاده شد؛ وقتی دالبوکرک می میرد، پسر وی می آید و همینطور تا 117 سال ادامه می یابد، که زمان شاه عباس می رسد؛ از زمان شاه اسماعیل ما صبر کردیم، همانند مسئله هسته ای که دولت ایران صبور است.

نامه ای که مردم در آن از تبلیغات پرتغالی های مسیحی در جنوب شکایت دارند

مردم می نویسند پرتغالی ها مردم را مسیحی می کنند، نامه ای پیدا کردم که در آن درج شده بود هر زن مسلمان در جنوب ایران مسیحی شود چهار کیسه برنج به وی تعلق می گرفت؛ سربازارن سیاه پوست از موزامبیک می آوردند، اسم بسیاری از مناطق را تغییر داده بودند؛ یک فوتبالیست پرتغالی اکنون اهل آنجا است که جزو مستعمره بود و در اینجا رشد یافته است؛ اینها موزامبیک، مومباسا، زنگبار و... را می گیرند؛ سربازان بومی را با نیزه هایی سمی می آوردند و ایرانی ها را با آن می کشتند. محی الدین فانی را کشتند.

در اواخر سلطنت شاه عباس بحرین را تصرف می کنیم که در دست پرتغالی ها بود؛ پرتغالی ها در گوآ بودند، جایی که اکنون استانی در منتها الیه غربی هندوستان است؛ تا سال 1339 یعنی 1960 دست پرتغالی ها بود؛ ببینید ملت ایران تا چه اندازه لایق است؛ 400 سال پیش اینها را بیرون کردیم، در حالیکه گوآ تا 50 سال پیش دست پرتغالی ها بود. در زمان صدرات دکتر امینی دستور آزادسازی گوآ داده می شود، ارتش هند پرتغالی ها را بیرون می کند؛ هلندی ها تا 1945 در جاکارتای اندونزی بودند.

پس اولا ما مردمان بومی بودیم یعنی اطلاع از دنیا نداشتیم. ثانیا اینها توپخانه داشتند، ابزار جدید دریانوردی داشتند و بادها را می شناختند. به طور مثال بادی در خلیج فارس است که از ابتدای بهار از قسمت غربی به شرقی می وزد و برعکس آن از آبان ماه شروع می شود؛ این بادها کشتی ها را حرکت می دهد؛ اولین بار این امر را نئارخوس کشف کرد که دریارسالار اسکندر بود.

وسائل نظامی همانند منجنیق و... را پرتغالی ها داشتند؛ بنابراین دولت ایران برای بیرون کردن پرتغالی ها و اسپانیایی ها به چند عامل نیاز داشت یکی از این عوامل اطلاعات بود؛ در می یابد دولت پرتغال و اسپانیا با یکدیگر دشمن هستند، یعنی برای پرتغالی ها خوشایند نیست که به خاطر ازدواج رعیت اسپانیا شدند؛ اینها آمریکا را گرفتند، حال مستعمرات ما را نیز گرفتند.

تمام نائب السلطنه های پرتغال در گوآ دشمن اسپانیایی ها هستند؛ دولت ایران به این امر پی می برد؛ از طریق قایقرانان، کشتی رانان و ... اطلاعات کسب می کردند همانند یک خبرگزاری عمل می کردند؛ دولت ایران در می یابد به توپخانه نیاز است؛ سه برادر از انگلستان با بیست و پنج همراه به ایران می آیند؛ آنتونی شرلی، رابرت شرلی و توماس شرلی سه برادر بودند.

چگونه انگلیس ها برای شاه عباس توپخانه ساختند؟

یک سرهنگ توپخانه نیز به ایران آمد که متخصص توپخانه است؛ به نزد شاه عباس می روند و می گویند تخصص در امور نظامی داریم و در انگلستان کار پیدا نکردیم، مدتی در رم، فلورانس، ونیز و... بودیم؛ شنیدیم شما دست و دل باز هستید؛ ببینید شهرت شاه عباس تا چه اندازه بود. در ونیز سخن به میان آمده که پادشاهی در ایران است که خارجی ها را دوست دارد و می خواهد به آنها پول و مقام دهد که برای وی توپخانه بسازند؛ در نهایت توپخانه ایران ساخته می شود، سیصد توپ به همراه شصت هزار تفنگ ساخته می شود و همین امر سبب می شود در مقابل عثمانی ها بایستیم؛ به گونه ایی در جنگ ها عثمانی ها را شکست می دهیم که بعد از هجده سال وقتی صبح در تبریز چشم خود را گشودند، ارتش ایران را می بینند، مردم تبریز نیز قیام می کنند.

از اینجا ما پرتغال را به کمک انگلیسی ها بیرون می کنیم؛ شرکتی به نام کمپانی هند شرقی تشکیل شد که قرار بر این می شود ایرانی ها پای انگلیس را به خلیج فارس باز کنند؛ اصل هندوستان بود، تمام کمپانی هند شرقی منظور هندوستان بود.

رابرت شرلی از طرف شاه عباس به انگلستان می رود و به آنها عنوان می کند که شاه عباس گفته است اگر شما به آنجا بیایید امتیاز ابریشم را به شما خواهیم داد؛ اینها دوستانه وارد ایران می شوند؛ هیئت 25 نفری اسلحه ایران را می سازد؛ بی بی سی چند وقت پیش اظهار داشت ارتش ایران را آنتونی شرلی ساخته است، من در پاسخ گفتم آنها تنها شش ماه در ایران بودند، مگر می شود در طی شش ماه ارتش ساخت؟ ولیکن برادر وی بسیار زحمت کشید.

در ایران افسران خوبی داشتیم؛ یکی از افسران بسیار عالی ما که باید مجسمه وی را همانند امام قلی خان بگذاریم، الله وردی خان گرجی است؛ اینها گرجی های جدیدالاسلام بودند؛ شاه عباس اینها را تشویق می کرد، جایزه، پول، زن و... می داد؛ شاه عباس هزار اقدام انجام می داد تا اینها ایران بمانند چرا که گرجی ها بسیار شجاع بودند، پسرش امام قلی خان است.

چگونه سیصد کشتی جهیزیه دختر محی الدین فانی سبب بازگرداندن بحرین به ایران شد؟

در زمان الله وردی خان، حاکم عرب بحرین عاشق دختری شیرازی می شود که دختر محیی الدین فانی بود؛ حاکم بحرین ابراز علاقه می کند، دختر را که می فرستند می گویند باید جهیزیه بفرستیم؛ سیصد کشتی سرباز به عنوان جهیزیه می فرستند؛ حرکت می کنند و داماد را می کشند و بلافاصله پرچم ایران را بالا میبرند و بحرین را جز ایران می کنند.

ده سال بعد امام قلی خان کار پدر خود را تجدید می کند؛ ابتدا گامبرون، یعنی خرچنگ قرمز، همان بندرعباس را می گیرد؛ این امر با کمک انگلیسی ها بود چرا که ایرانی ها اکنون نیز اگر کشتی نداشته باشند هیچ کاری نمی توانند انجام دهند؛ برای قدم گذاشتن در دریا نیاز به کشتی بود.

کمپانی هند شرقی وارد کار می شود، تا اینجا صحبت استعمار نیست بلکه سخن از دوستی است؛ انگلیسی ها در این زمینه به ما کمک می‌کنند درحالی که چیزی به آنها نمی دهیم، این امر به دیپلمات های ورزیده ایران مربوط می شد؛ با این که قول دادن امتیاز ابریشم و... می دهند ولیکن آن را عملی نمی کنند؛ هرمز، گامبرون و جنوب به ایران باز می گردد.

شاه عباس جزیره هرمز را از سکه می اندازد، برای اینکه می دانست آنها طمع دارند؛ اسناد جدید را در خصوص پرتغال می خواندم، نوشته شده بود صد سال دیگر بازخواهند گشت؛ وقتی شاه عباس علاقه آنها را به بازگشت می بیند، می‌گوید بندر کنگان را به آنها بدهید، پرتغالی ها در بندر کنگان کشتی سازی راه می اندازند.

بعد از پرتغالی ها نوبت انگلیسی ها است؛ انگلیسی ها ورود دوستانه به ایران دارند؛ انگلیس به زور وارد ایران نمی شود؛ به عنوان تجارت وارد می شوند و بعد از آنها هلندی ها وارد ایران می شوند؛ جالب است به اندازه ای انتشار اطلاعات ایران قوی بوده است، وقتی کرامول، چارلز اول را گردن می زند، پادشاه انگلیس رئیس جمهور داشته است، دولت ایران رابطه خود را با انگلیس قطع می کند.

در زمان جانشینان شاه عباس به انگلیسی ها بها نمی دهند و می گویند اینها شاه کش هستند، بعد هلندی ها را به جای اینها می آورند؛ هلندی ها و انگلیسی ها حالت دوستانه دارند، یعنی به نفع ما است؛ هر زمانی ما به کشتی نیاز داشتیم انگلیسی ها تهیه می کردند؛ این گونه نبوده است که با زور وگردن کلفتی وارد ایران شده باشند، آنها پرتغالی ها و اسپانیایی ها بودند که دولت ایران آنها را بیرون می کند؛ اینها برای ماندن بسیار تلاش می کنند، من فکر نمی کردم اینها تا 1748 در ایران باشند و سعی کنند موقعیت خود را حفظ کنند.

تجارت هرمز برابر تجارت لندن و آمستردام بود

تجارت هرمز برابر تجارت لندن و آمستردام بود؛ همواره چهارصد کشتی در آنجا بود؛ شعرای پرتغال درباره هرمز شعر می گفتند، لوئیس کاموس در شعر خود بسیار تعریف کرده است و از هرمز به نام بهشت نام برده است؛ هرمزی که ما می گوییم گرم است و نمی توان در آن زندگی کرد، برای آنها بهشت بود.

زن های پرتغالی در هرمز خانه ساخته بودند، مردها 4-5 کلیسا در این مساحت اندک ساخته بودند؛ هرمز بسیار کوچک است، قشم نیز کنار آن است، آب نیز از قشم می آوردند؛ وقتی می خواستیم هرمز را بگیریم آب قشم را قطع کردیم؛ ایرانی ها همواره با غیرت بودند.

جنگ های ما همواره در محرم و صفر بود

نکته جالب این است که جنگ های ما همواره در محرم و صفر بود؛ برای اینکه مردم را برای جنگ تشویق کنند؛ همه ی جنگ ها یا در محرم است یا در صفر است؛ اجازه می دادند شور حسینی در مردم ایجاد شود، سیاست مداران ما در آن زمان بسیار زرنگ بودند.

سفیر هلند می آمد آن سو می نشست، سفیر انگلیس در سویی دیگر، سفیر هندوستان در سویی دیگر و... می نشستند و شاه عباس آنها را در قهوه خانه های اصفهان می برد؛ چایخانه در اصفهان بیست سال زودتر از لندن افتتاح شده بود، این قهوه خانه آیینه های عالی، آبفشان و... داشت؛ پادشاه به آنجا می‌رفت و سفرا را به آنجا می برد.

در دوره شاه عباس انگلیس نوکر ما بود

رابطه ما با انگلستان دوستانه بود به عبارت دیگر نوکر ما بودند؛ فقط تجارت اول بود، هندوستان برای آنها اهمیت داشت؛ اندک اندک ادویه کنار رفت و ابریشم جایگزین شد؛ ابریشم مورد توجه قرار گرفت ما بالا آمدیم؛ دولت ایران تولید ابریشم را آموخته بود؛ زمان انوشیروان نیز جنگ ابریشم بوده است، این جنگ بین ایران و روم وحبشه بوده است.

رومیان حبشه را تحریک می کردند که به کشتی های ایران حمله کند؛ حبشه نیروی دریایی عالی داشته است، همین که اکنون یک بندر ندارد، همه را از آنها گرفتند؛ بنابراین دولت ایران به سمت همکاری با آنها رفت.

آنتونی جنکینسون اولین کسی است که از انگلستان به ایران آمد

اولین کسی که از انگلستان به ایران آمد آنتونی جنکینسون بود؛ وی در زمان شاه طهماسب آمد؛ از سوی ملکه الیزابت به ایران پیشنهاد تجارت داد؛ می گفت در قزوین با شاه طهماسب شروع به صحبت کرد که شاه از وی پرسید تو مسلمان هستی، گفت نه، شاه گفت مسلمان نیستی پس کافر هستی؛ دستور بیرون کردن وی را صادر کرد.

شاه طهماسب اذعان داشت احتیاجی به روابط با انگلستان نداریم؛ آنتونی نقل کرده جای پای من نیز خاک ریختند تا نجاست بر طرف شود و من بسیار خجالت کشیدم؛ جغرافیای سیاسی و سیاست سبب می شود دولت ایران 25 تا 30 نفر انگلیسی را استخدام کند و اینها برای ایران توپخانه بسازند.

جالب است چون انگلیسی به خوبی بلد بودند، سفیر می شوند؛ رابرت به دربار پادشاه انگلستان می رود و از ایران تعریف می کند؛ از بنادر، دریا، ابریشم، مروارید و... تعریف می کند؛ زمان می گذرد و دوره بعد از صفویه می رسد.

برخورد نادرشاه با حاکم بحرین به خاطر هم نشینی با انگلیسی ها

در دوران نادرشاه، انگلیس در بحرین اظهار وجود می کند؛ نادرشاه نامه ای به شیخ عرب بحرین می فرستد و تذکر می دهد دیگر از این فضولی ها نکنید و چرا انگلیس را پذیرفتید؟ شیخ بحرین هم می گوید از مهمان پذیرایی کردیم، نادرشاه نیز تهدید می کند که اگر بار دیگر با انگلیسی ها نشستی داشته باشید مجازات خواهید شد.

با مرگ نادرشاه افشار اوضاع بنادر ایران و به تبع آن روابط ما با استعمار نامتوازن می شود

نادرشاه نیروی دریایی ترتیب می دهد؛ در خلیج فارس حدود بیست الی سی کشتی بادبانی داریم که همانند کشتی های آن زمان اروپا بود و فرقی با آنها نداشت. در بندر سورات هند کشتی می سازند؛ می دانیم نادرشاه بیست کشتی داشته است؛ انگلیسی ها نمی توانستند نفس بکشند؛ مرگ نادر شاه در 1060 هجری قمری و 1747 میلادی اوضاع را تغییر می دهد؛ ایران بهم می ریزد؛ ایران از حالت دریانوردی دست می کشد و طبق گفته رهبری در دریاها محو شدیم و دیگران از ساحل ما در دریاها گذشتند.

از این زمان قدرت انگلیس استعماری می شود؛ شروع استعمار به معنای کمپانی هند شرقی است؛ کمپانی هند شرقی در قرن هجدهم هندوستان را در اختیار می گیرد و یک قدرت نظامی می شود؛ انگلیسی ها کم کم وارد خلیج فارس می شوند؛ از 1820 انگلیسی ها همه کاره می شوند؛ با شیوخ یکی یکی قرارداد می بندند؛ به این دولت ها پول های خوبی می دادند و کم کم نفوذ دولت ایران از دست می رود چرا که نیروی دریایی ندارد.

همواره خارجی ها مخصوصا انگلستان می خواهند ایران نیروی دریایی نداشته باشد

هر زمانی ما نیروی دریایی نداشته باشیم بدبخت هستیم؛ همواره خارجی ها مخصوصا انگلستان می خواهد ایران نیروی دریایی نداشته باشد؛ رابطه ما با انگلستان از سال 1008 به این طرف تغییر می کند؛ دیگر انگلستان کاسب نیست، دیگر تجارت نمی کند؛ انگلستان به صورت یک قدرت نظامی در آمده است.

چرا که کلکته، بمبئی و...در اختیار دولت انگلستان است؛ اولین مرحله استعمار به نظر من قراردادی است که در زمان کریمخان زند با انگلیسی ها بستیم؛ این کاپیتالاسیون است؛ می گوید اگر تاجر انگلیسی بمیرد، دولت ایران حق دخل و تصرف در ثروت وی را ندارد؛ اتباع انگلیس اگر مرتکب جرمی شوند در دادگاه شرعی نباید مورد رسیدگی قرار گیرد .

مجازات دزدی در انگلستان یا شلاق یا زندان بوده است؛ کریمخان نیز در مقابل مزایای تجاری می پذیرد؛ در برخی کتاب های تاریخ آمده که کریمخان تمام اشیا اینها را دور ریخت، درحالیکه این مطالب دروغ است؛ کریمخان با اینها قرارداد نیز بست، از اینها کمک می گرفت، از نیروی دریایی اینها نیز برای سرکوب خوانین حتی برای جنگ با عثمانی ها که همواره دشمن ما بودند، استفاده می کرد.

دقیقا عثمانی ها در طول تاریخ دشمن ایرانی ها بودند تا زمان رضا شاه که جمهوری شد و آتاتورک روش دیگری اتخاذ کرد؛ اولین کسی که روابط ایران و ترکیه را حسنه ساخت آتاتورک بود؛ به عبارت دیگر بعد از 800 سال جنگ که با آنها داشتیم، فهمید که از پس ما برنمی آید؛ رفتار ترکیه با ایران همواره توام با احتیاط است که نتیجه خون فشانی گذشتگان ما است.

نتیجه کشته شدن آن اندازه سرباز این است که ترکیه امروز سعی می کند با ایران به اختلاف نرسد؛ اکنون که گاز هم به آنها می دهیم پس سعی می کنند با ایران به خوبی رفتار کنند.

در شمال ایران، روسیه تزاری قرار داشت؛ این کشور خواهان بسط متصرفات خود بود؛ وصیت نامه ایی که به پتر کبیر نسبت داده می شود دروغ و ساختگی است؛ این را سفیر انگلستان از خود ساخته است؛ ولیکن واقعا می خواست؛ پتر کبیر در اواخر عمر خود، وقتی شاه سلطان حسین از بین رفت و اصفهان سقوط کرد، این امر را می خواست.

مدارک موجود است؛ کمپانی هند شرقی، انگلیس، هلند و... بودند؛ اینها نیز همانند یک شرکت مثل کروپ امروز، بیلگیس و... مرتب بودند؛ هر روز گزارش می‌نوشتند، تمام اوراق در هلند است؛ ویلیام فرید، محقق هلندی، زبان فارسی نیز می دانست و اینها را چاپ کرده است، به ایران نیز آمده است؛ برای ایران بسیار زحمت کشیده است.

امروز اگر در یونسکو آدم داشته باشیم، کشوری همانند آذربایجان چوگان را به نام خود ثبت نمی‌کند؛ در حالی که چوگان دهکده ای در شیراز بوده؛ دولت ارمنستان اخیرا اذعان کرده است نان لواش برای ما است؛ حال من در مقاله ای عنوان کردم دیزی برای کدام کشور است؟

استعمار واقعی در ایران از زمانی شروع شد که ناپلئون به فکر حمله به هندوستان از راه ایران افتاد؛ فتحعلی شاه خواهش می کند و ملاقات هایی با ژنرال گاردان می شود؛ چرا که روس ها به ایران حمله کرده بودند؛ فتحعلی شاه در می یابد ناپلئونی در اروپا وجود دارد که با روسیه می جنگد.

این امر را از طریق ارامنه در می یابد؛ ارمنه همواره از رعایای وفادار ما بودند؛ این ملت را نباید رنجاند، ارامنه همواره به ما کمک کردند و دوست ما هستند؛ از ملتی هستند که اکنون نیز ما را دوست دارند.

از زمانی که ناپلئون وارد ایران شد، کشور بدبخت شد

از زمانی که ناپلئون وارد ایران شد، کشور بدبخت شد؛ دولت ایران به ناپلئون اتکا پیدا کرد؛ فرانسوی ها مردمانی بی وفا هستند؛ زمانی که لازم باشد نوکر ایران هستند، زمانی که لازم نباشد رد می کنند.

قراردادی به نام فین کناشتاین با فرانسه در می 1807 در قرارگاه فین کناشتاین در پروس شرقی امضا شد؛ ناپلئون گفت به ایران اسلحه، توپخانه، افسران مستشار، پزشک، نقشه بردار، دندانساز و... می دهم و از ایران خواست تا ناوگان فرانسه از مارسی حرکت کند و به جزیره ی موریس بیاید؛ جزیره ی موریس و ماداگاسکار در اشغال فرانسوی ها بود. در هندوستان نیز فرانسوی ها جا داشتند، هندوستان را از دست داده بودند؛ تنها جزیره ی موریس برای آنها مانده بود؛ بعد از جزیره ی موریس به بوشهر آیند و از خارک به هندوستان روند.

ناپلئون به خاطر ازدواج با خواهر الکساندر اول قرارداد فین کناشتاین با ایران را رها کرد

فرانسوی ها آمدند ولیکن در میانه کار رها کردند؛ یک ماه بعد از قرارداد فین کناشتاین قراردادی با روس ها بستند؛ ایران را رها کردند؛ دلیل قرارداد با روس ها این بود که ناپلئون می خواست خواهر الکساندر اول را به همسری خود در آورد؛ ژنرالی به ایران آمد و کارهای خود را به خوبی انجام داد چرا که از قرارداد فرانسه و روسیه خبر نداشت چرا که برای رسیدن خبر از فرانسه به تهران شش ماه طول می کشید.

ژنرال گاردان در اصفهان کارخانه توپریزی ساخت؛ فرد اصیل زاده ایی بود؛ افسران روبل، فابریل و... توپ ریختند ولیکن متاسفانه رفتند؛ در اینجا انگلستان وارد می شود؛ اینجا انگلستان کشتی می فرستد و مدت ها منتظر ورود به ایران است، فتحعلی شاه نیز جوابی نمی داد.

دو سفیر به نام های سرگی اوزلی و دیگری سر جان مالکوم به ایران می آیند؛ سرگی اوزلی کتابی نوشته است؛ سر جان مالکوم نیز کتاب تاریخ ایران را نوشته است؛ اینها استاد زبان فارسی بودند؛ از زمانی که وارد ایران می شوند اذعان می کنند تنها پول در ایران کارساز است، سکه های طلای لیره بدهید همه نوکر شما می شوند.

سر جان مالکوم: تا زمانی که ایران در وحشی گری، نادانی و بی فکری است ما پیروز هستیم

وی گفته است تا زمانی که ایران در وحشی گری، نادانی و بی فکری است ما پیروز هستیم و باید ایران در همین وضعیت نگه داریم تا مقاصد ما پیش رود؛ این مطلب در کتاب خود سرکی اوزلی نوشته شده است؛ این را در نامه ایی که به وزیر امور خارجه نوشته است، عنوان می کند.

اصل فعالیت انگلستان در ایران بر رشوه بنا می شود

اصل انگلستان در ایران بر رشوه قرار می گیرد چرا که شاه نیز رشوه گیر بوده است و برای وی خوشایند بود؛ سکه و هدایا را بسیار دوست می داشت؛ ساعتی برای وی می آوردند که کوک می شد؛ یکی از همسران شاه را به نام آقاباجی به عنوان ملکه فرستادند، هدایایی به وی تقدیم کردند.

تا فرستاده از نزد اینها رفت هدایا را از آقاباجی گرفتند؛ هدایا را ملکه جرج سوم، پادشاه انگلستان، برای وی فرستاده بود؛ وقتی اینها رفتند بر سر وی ریختند و هدایا را از وی گرفتند؛ آقاباجی زن خوبی بود ولیکن از ابتدا مورد توجه شاه نبود؛ وی دختر ابراهیم خلیل خان شوشی بود که از حکام قفقاز بود که به ایران خیانت کرده بود. وقتی وی را دستگیر کردند، شاه وی را بخشید و او دختر خود را به شاه تقدیم کرد، این دختر از ابتدا مورد توجه شاه واقع نشد؛ کتابی توسط پسر فتحعلی شاه، نوشته شده است، در آن نوشته است هر وقت شاه این دختر را می دید می گفت من ماری در کنار خود احساس می‌کنم.

آقاباجی بسیار زیبا بود، به دلیل زیبایی ظاهری وی را در مقابل فرستاده انگلیس لباس پوشانند و تاجی بر سر وی گذاردند تا هدایا به وی تقدیم شود؛ همسر سفیر نیز با فرستاده همراه بود؛ لوازم آرایش نیز در هدایا بود؛ این لوازم در ایران نبود، در زمان صفویه اولین بار ماری پتی آورد.

اولین باری که لوازم آرایش وارد دربار صفوی شد!

ماری پتی زنی بود که شوهرش مرده بود و در ایران سفیر شد، زن کلاه برداری نیز بود؛ وی لوازم آرایش را وارد حرمسرا کرد؛ زنان ایرانی به وسایل خارجی بسیار علاقه داشتند؛ از زمان شاه سلطان حسین در حرم وی لوازم آرایش وارد کردند؛ قبل از آن زنان ایرانی به سرخاب و سفیداب اکتفا می کردند. انگلیسی ها علاقه زنان ایرانی را به لوازم آرایشی دریافتند کما اینکه زنان عثمانی و هندی نیز علاقه داشتند.

دولت ایران در مقابل انگلستان رشوه گیر بود و طوری نشان داد که تمام ایران رشوه گیر هستند. وزیر خارجه، میرزا ابوالحسن خان شیرازی، پول می‌گرفت؛ محمد علی شیرازی، برادرزاده وی، پول دریافت می کرد؛ ابوالحسن شیرازی به انگلیس رفت، با دادن پول او را عضو فراماسونری کردند؛ می گفتند باید فرد اصیل زاده عضو فراماسونری باشد؛ انگلستان در کشوری مقاصد خود را پیش می برد که مردم را نادان فرض کرد؛ در کشوری که مردم با سواد و اهل مطالعه باشند، انگلستان کاری نمی تواند انجام دهد.

در زمان شاه تا بی بی سی سخنی می گفت همه از ترس می لرزیدند؛ شاه، هویدا و دیگر درباریان می ترسیدند؛ در آن زمان اگر بی بی سی یک کلمه حرف می زد، شاه شب نمی توانست بخوابد؛ در آن زمان بی بی سی در دست بهائی ها بود؛ خانمی به نام شوقی بود؛ به بهائی ها هر اندازه محبت کنید باز از شما طلب دارند؛ شاه به آنها بسیار محبت می کرد ولیکن آنها ماجرای حظیره القدس را فراموش نکردند. در میان تهران بنایی با گنبدی بزرگ تر از گنبد حسینیه ارشادی کنونی ساخته بودند. با اینکه حظیره القدس دستور آیت الله بروجردی بود که فرمودند اگر این کانون فساد را جمع نکنید ما بر میکنیم.

انگلیسی ها وسط می آیند ولی روی روسیه نیز حساب باز کرده بودند؛ این بود که با روسیه به توافق می رسند؛ روسیه متحد ناپلئون بود؛ ناپلئون را کنار گذاشتند و به انگلیس پیوستند.

دولت ایران از این پس تقریبا اسیر می شود؛ چون در مقابل روسیه نمی توانند مقاومت کنند، افسران انگلیسی می آیند؛ در بین این افسران انسان های باشرف نیز بودند؛ یکی از این افراد ماژور کریستی بود که توسط روس ها اعدام می شود؛ افسر سرهنری بیتوم با نام واقعی لیندسی انسان باشرفی‌بود که در ایران می ماند؛ این افسر به اندازه ای در جنگ ها به مردم ایران کمک می کند که وقتی می میرد تمام مردم تبریز برای وی گریه می کنند. به اندازه شجاع بود که او را همانند رستم می دانستند، ظاهر وی همانند رستم بود. او را در گورستان ارامنه دفن می کنند؛ این گونه نبود که همه را به یک خط برانیم. این افسر تا آخر عمر خود در ایران می ماند، زن ارمنی نیز می گیرد، وقتی می میرد نیز تمام ایرانی ها عزادار می شوند؛ وی ارتش ایران را بازسازی می کند، توپخانه می سازد؛ وقتی فتحعلی شاه می میرد پسر وی، محمد میراز، قرار است شاه شود، عموهای وی در شیراز، اصفهان و قم قیام می کنند.

این افسر انگلیسی همه اینها را سرکوب می کند، توپخانه وی که به صدا در می آمد همه فرار می کنند؛ در جنوب شاهزادگانی که مردم را می چاپیدند، سرکوب می کند. افسر انگلیسی در این زمینه به ایران خدمت می کند؛

در زمان مرگ فتحعلی شاه افاغنه به تحریک انگلیسی ها که در ارتش ایران بودند، شروع به قیام می کنند؛ چرا که می دانند قرارداد ترکمنچای دست ایران را بسته است؛ دولت انگلستان تصمیم بر ایجاد دولتی که بین ایران، هندوستان و روسیه می گیرد.

به این دلیل که روس ها قوم جنگجویی بودند و یک میلیون و نیم سرباز داشتند و توپخانه داشتند، بسیاری از روس ها می ترسیدند؛ ارتش ایران دست خالی با اینها جنگید؛ کتابی سالها پیش در انگلیس چاپ شد که توانستم آن را بدست آورم؛ شخصی به نام کلنل بیت برای نوشتن تاریخ ایران بسیار زحمت کشید و من به وی بسیار مراجعه داشتم. چراکه اسناد بسیاری در دست داشت.

از زمان محمدشاه قاجار وابستگی دولت ایران به انگلیس آغاز شد

از این زمان دولت ایران نوکر دولت انگلیس می شود؛ یعنی دولت انگلیس و روسیه سلطنت قاجاریه را تضمین کردند؛ از محمد شاه حمایت کردند تا عموهای وی سلطنت را دست نگیرند؛ این گونه وابستگی ایجاد می شود. کاپیتولاسیون ما را مطیع استعمار روسیه می کند، به این معنا که اگر فردی روس تبار جنایتی در ایران مرتکب شود، شما نمی توانید کاری انجام دهید چرا که قوانین شرع را قبول نداشتند و قوانین شرع اسلام برای اروپایی قابل اجرا نیست، قانون ایران و مدون ندارید.

این که قانون را مدون کردیم به این منظور بود؛ بعد از مشروطه کم کم قانون جزا، محاکمات، مدنی نوشته شد؛ فردی خطایی انجام دهد من حکم بر قطع کردن دست می دهم، فرد دیگر حکم بر پاداش دادن می دهد و...؛ همین امر سبب شد قانون ایجاد شود.

با کمک انگلیس به خوانین هرات، افغانستان از ایران جدا شد

انگلیس به خوانین هرات که همانند مشهد بود کمک می ‌کردند و همین امر سبب می شود افغانستان از ایران جدا شود. در دنیا کشوری به نام افغانستان نداشتیم، این نام را درست کردند؛ افغانستان از ایران جدا می شود؛ بعد نوبت به جزایر می رسد، روی بحرین انگشت می گذارند، برای شیخ بحرین نیز مستقل شدن خوشایند بود؛ همه اینها با شیراز ارتباط داشتند، زن ایرانی داشتند و ایرانی ها از اینها زن می گرفتند؛ استعمار اینگونه کم کم رسوخ می یابد.

انگلستان به قدرت دوم در ایران تبدیل می شود، قدرت اول روسیه است؛ بدین ترتیب در قرن نوزدهم انگلستان چهره استعماری خود را با پول دادن نمایان می‌کند؛ رشوه دادن به تمام رجال ایرانی یکی از راه های استعماری بود.

اواخر دوره ناصرالدین شاه بانک شاهنشاهی را ساختند. روس ها بانک استقراضی ساختند؛ کم کم به گونه ای شد که ایرانی ها رعیت انگلیس می شدند؛ دولت هندوستان با آن عظمت مضمحل شده بود و نوکر انگلستان بود؛ قفقاز نیز از دست ایران رفته بود؛ در نهایت ما محاصره شدیم؛ نقشه ایران نقشه کنونی ایران شد؛ بعد مسئله امتیازات پیش آمد.

از دوره ناصرالدین شاه امتیازات مختلف به انگلیسی ها دادیم؛ مردم فهیمی هستند و بیکار نمی نشینند؛ از 1870 بر روی اماکن ایران مطالعه کردند؛ افسرانی که در زمان فتحعلی شاه به شیراز آمده بودند، شروع به مطالعه می کنند؛ اولین کسی که پی میبرد آذربایجان پر از آهن است یک انگلیسی است؛ معادن آذربایجان به گونه ای زیاد است که از زیر خاک بیرون می آید؛ پنبه آذربایجان برابر پنبه مصر است؛ انگلیسی ها اینها را احتیاج داشتند.

اول به ما صادرات داشتند؛ در زمان شاه عباس فاستونی و ماهوت به ایران می آمد؛ شاه عباس دید پارچه انگلیسی ایران را پر می کند، مردم را با چوب می زد؛ هر کسی جوراب انگلیسی به پا می کرد، با چوب می زدند تا پاهایش گرم تر شود!! یکی از مسائلی که انگلستان در ایران بسیار برنامه داشت، تا پنجاه الی هفتاد سال پیش کشتی های تجاری بود.

در روزنامه اطلاعات نظر کنید می بینید شرکت استریک والرمن تا چه اندازه کشتی داشته است؛ نام های جالبی همانند کشتی مازندران، کشتی ترکمنستان، کشتی گرگان و... بر روی کشتی ها گذاشته می شد تا مردم فریب بخورند.

وقتی استعمار انگلیس متوجه وجود نفت در ایران شد...

بعد ماجرای نفت پیش آمد؛ از قرن نوزدهم انگلیسی ها مطالعاتی انجام دادند و دریافتند ایران پر از معدن نفت است؛ دمورگان فرانسوی که باستان شناس بود دریافت ایران پر از نفت است، گفت هر جای زمین را می شکافیم نفت خارج می شود؛ استعمار انگلیس متوجه نفت شد.

از 1901 دارسی به ایران نیامد، دیگران آمدند؛ ایرلندی به نام رینولز اولین بار در مکانی نزدیک مرز عراق به نفت رسید؛ ایرانیان در زمان زرتشتیان همواره آتشکده ها را روی چاه های نفت برپا می کردند؛ ایرانیان با سواد بودند، می فهمید زمین در کدام قسمت گاز دارد؛ وقتی زمین نفتی باشد بوی نفت را استشمام می کنید، ولیکن نمی توانستند از این نفت استفاده کنند.

تنها کاری که می کردیم این بود که شتران جرب گرفته را با نفت می شستیم، زخم هایی همانند مرض جزام را با نفت درمان می کردند؛ با پنج سال مطالعه و زحمت چاه های نفت ایران در مسجد سلیمان کشف شد.

یک ژنرال عراقی در کتابی نوشته که زمان بمباران ایران، یاسر عرفات نزد صدام آمد و به صدام گفت مسجد سلیمان را بمباران کنید، مسجد سلیمان مرکز نفت ایران است و اگر آنجا را بمباران کنید ایران فلج می شود؛ به او گفتیم اطلاعات شما قدیمی است چون نفت های مسجد سلیمان تمام شده است و اکنون ناحیه مارون در نزدیک اهواز نفت ایران را تامین می کند.

انگلیسی ها علاوه بر جدا کردن زمین ها به نفت هم رسیدند؛ جدا کردن بلوچستان و واگذار کردن آن به هندوستان از جمله اقدامات انجام شده برای حفظ هندوستان بود؛ بحرین را جدا می کنند، بحرین قبل از شاه جدا شده بود؛ بحرین 25 کیلومتر با عربستان فاصله دارد، در داخل آن خلیجی است که قطر کنار آن است؛ 120 سال از ایران جدا بود ولیکن مردم رفت و آمد داشتند.

استعمار امتیاز می گیرد؛ امتیاز جاده، امتیاز راه آهن و... را استعمار انگلیس می گیرد؛ دولت انگلیس و روس با یکدیگر دعوا داشتند؛ اگر می خواستند راه آهن بسازند روس ها اجازه نمی دادند.

کتابی درباره عصر ناصری دارم که دکتر خانبابا بیانی نوشته است، از اساتید من بودند. در این کتاب تمام قراردادها نوشته شده است؛ فردی آلمانی نیز تمام قراردادها را نوشته است؛ کشتی رانی، راه آهن، جاده، بانک شاهنشاهی، تلگراف و... در دست انگلستان بود؛ در تمام ایران چند چشم وجود داشت؛ اول کنسولگری بود که حدود سی الی چهل کنسولگری در ایران وجود داشت. سر کنسولگری، نماینده کنسولگری، شعبه کنسولگری و... وجود داشت؛ بعد تلگراف خانه هندویوروپ بود.

به ناصرالدین شاه گفتند می خواهیم تلگراف بسازیم و وی نیز اجازه می دهد؛ تلگراف خانه هندویوروپ برای انگلستان و آلمان ها در ایران ساخته شد؛ ناصر الدین شاه می گوید برای خود تلگراف می سازید پس برای ما هم بسازید، این گونه تلگراف ایران نیز در کنار آن کشیده می شود.

فکر کنید تلگراف خانه در سرابان، سیستان و... است؛ در نتیجه تمام جزئیات مملکت در دست انگلیسی ها است؛ در آن زمان از ایران نمی ترسیدند؛ مشکل آنها در ابتدا روسیه بود، از قرن بیستم آلمان مشکل ساز شد؛ آلمان ها نیز در ایران بانک، مدرسه و... ساختند؛ انگلیسی ها از طریق کنسولگری، تلگراف خانه، بانک شاهنشاهی و... اقدام کردند؛ در هر شهری موسسه وجود داشت، یکی کنسولگری، دیگری بانک شاهنشاهی که در تمام ایران به خوبی کار می کردند، و در نهایت تلگراف خانه بود.

شرکت نفت انگلیس و ایران در نهایت ناجوانمردی بود

تمام امتیازات در اختیار انگلیسی ها بود، نفت که خدای امتیازات بود؛ بالاتر از نفت امتیازی نبود؛ شرکت نفت انگلیس و ایران در نهایت ناجوانمردی بود، اگر انگلیس 500 میلیون لیره برمی داشت، به ما در طول 50 سال 109 لیره داد، مالیات هم به دولت انگلستان می داد؛ 280 میلیون لیره در سال مالیات می داد.

به شرکت ایرانی 16 درصد می داد؛ فکر کنید شما 100 تومان عایدی دارید و به من 16 تومان دهید؛ همه کلاه برداری بود؛ در دو جنگ نیز به ایران حمله کردند.

انگلیسی ها در جریان ملی شدن نفت تمام دسیسه ها را بکار بردند تا پدر ایران را در آوردند

در جریان ملی شدن نفت نیز تمام دسیسه ها را بکار بردند تا پدر ایران را در آوردند؛ ما را محاصره دریایی کردند؛ در کنفرانس نفتکش گفتم ما نفت را ملی کردیم و همه خوشحال بودیم؛ بچه بودم، در کنار پمپ های بنزین بو می کشیم و می گفتم بنزین ایران!

مردم به شرکت سهامی نفت ایران و انگلستان حمله می کردند و کاشی ها را می شکستند؛ نفت آماده شد ولیکن کسی نمی برد؛ چهار میلیون تن نفت در آبادان ماند؛ در تمام طول دوران مصدق ما فقط 500 هزار تن صادر کردیم و یک قران از پول آن ما را نگرفت؛ پول ندادند؛ دادگاه توکیو، میلان، عدن نمی دادند و جلوی این پول را می گرفتند.

مصدق چیزی از نفت به دست نیاورد؛ جمعیت مردم 18 میلیون بود؛ مردم نه شوفاژ، نه گاز، نه وسائل برقی و.... می خواستند؛ آب خوردن نیز در حوض ها بود؛ با کامیون آب خوردن می آوردند؛ پدر من از ارتش بود، آب تمیزی را با کامیون به درب منزل می آوردند؛ مردم جوی آب را به آب انبار می بردند و تمیز می کردند و مورد استفاده قرار می گرفت؛ به همین خاطر بیشتر مردم انگل داشتند.

یکی از اقدامات انگلستان این بود که مردم ایران را در فقر و بدبختی نگاه می داشت

یکی از اقدامات انگلستان این بود که مردم ایران را در فقر و بدبختی نگاه می داشت؛ هشتاد درصد ایرانی ها تراخم داشتند؛ سالک بیماری ایرانی ها بود؛ انواع بیماری های آمیزشی رواج داشت؛ این بیماری مخصوصا از طریق سربازانی که به شهر می آمدند منتقل می شد؛ کوری، لب های قاچ خورده سربازان و... از دیگر بیماری ها بود.

بهداری ارتش آمریکا 1304 بررسی انجام داد و دریافت 90 درصد سربازان ایرانی شب کور بودند؛ به دلیل کمبود ویتامین شب ها نمی دیدند؛ لوبیا و هویج و... که در سربازی می دهند از آن زمان مد شد

متاسفانه انگلیسی ها فرهنگ را با سیاست می آمیزند؛ تمام برنامه های بی بی سی برنامه ریزی شده است؛ تلویزیون قلابی "من و تو" برای آنها است؛ گوگوش سواد ساختن تلویزیون را ندارد، این شبکه برای بی بی سی است؛ تمام آرشیو عالی آنها در اختیار اینها است.

خلیج عربی را انگلستان بر سر زبان ها انداخت

خلیج عربی را انگلستان بر سر زبان ها انداخت؛ چارلز بلگریو در 1945 مشاور شیخ بحرین بود و اولین بار این را گفت که درست است این نام 2500 سال بوده است ولیکن اکنون اعراب زیادتر هستند و باید خلیج عربی شود؛ اینها نیز منتظر فرصت بودند.

بنابراین انگلستان در جریان نفت نیز به ما خیانت کرد، حالت شرافتمندانه با ما نبود؛ اینها می توانستند با مصدق کنار آیند ولیکن آمریکا را با خود همراه کردند؛ ما فرصت را از دست دادیم؛ مصدق به آمریکا می رود و بحث می کند که پول دریافت کند، 120 میلیون دلار قرض بگیرد؛ آمریکا قرض نمی دهد چرا که جنگ کره است؛ پیشنهاد می دهد با انگلستان کنار بیایید و ما پشت شما هستیم.

فرصت را از دست می دهیم و در نهایت کودتای بیست و هشت مرداد انجام می شود و 400 میلیون دلار نیز خسارت می بینیم؛ 600 میلیون دلار نیز شرکت های فرانسوی، هلندی، انگلیسی و... سرقفلی می دهند؛ بعد ما را وارد پیمان بغداد می کنند که هیچ فایده ایی برای ما نداشت؛ دشمنی شوروی را علیه ایران تسهیل می کند، به ایران حمله می کنند؛ ما با پیمان بغداد به هیچ نتیجه ایی نرسیدیم.

هر کسی در رابطه با انگلستان محو شد نابود شد

همواره سیاست انگلستان سیاستی با احتیاط بود؛ به نظر من باید با انگلستان دوست بود ولیکن محو آن نشویم؛ هر کسی در رابطه با انگلستان محو شد نابود شد، آبروی خود را از دست داد؛ میرزا حسین خان مشیرالدوله سپه سالار که می گفت دست من در دست انگلیس باشد همانند این است که با قوی ترین قدرت دنیا دست دوستی دادم؛ در نهایت کاری نیز برای وی نکردند و با فضاحت برکنار شد.

در طول تاریخ بسیاری از ایرانی ها این گونه شدند؛ رضا شاه در اوایل نسبت به انگلیس خوشبین بود و در انتها از انگلیس می ترسید و به آلمان نزدیک شد؛ هژیر، سیاست مدار معروف ایران، سید ضیاالدین طباطبایی و... بدنام شدند.

انگلیس همیشه ما را بین زمین و آسمان نگه داشت

تقریبا با روابط بین این دو کشور آشنا شدیم، به طور مثال از قراردادها و... باخبر شدیم؛ به فتحعلی شاه گفتند سالی 200 هزار تومان به شما می دهیم با روسیه بجنگید، وقتی رابطه آنها با روسیه خوب شد گفتند 600 هزار تومان می دهیم تا این قرارداد را فسق کنید. 600 هزار تومان پرداخت کردند به این معنا که کمک نمی کنیم؛ همیشه ما را بین زمین و زمان نگاه داشتند؛ از ساخت نیروی دریایی جلوگیری کردند، تلاش کردند که ما نیروی دریایی نداشته باشیم؛ در زمان پایان جنگ اول به نصرت الدوله، وزیر خارجه، گفتند به شما کمک می کنیم تا ترکستان، هفده شهر قفقاز را پس بگیرید و شما نیز قرارداد 1919 را امضا کنید.

طرف ایرانی این قرارداد را امضا می کند، یعنی پروتوکل آن را امضا می کنند؛ مقابله با قرارداد فرق دارد چرا که باید به مجلس رود؛ در آن زمان مجلس هم نداشتیم؛ اینکه اذعان می کنند احمد شاه به لندن برای اظهار مخالفت رفت، دروغ است؛ احمد شاه کاره ایی نبود، وقتی می تواند امضا کند که در مجلس برود؛ محمدرضا شاه چنین کاری کرد که سلطنت افتاد.

سیاست مداران انگلیسی همواره دشمن ما بودند

بنابراین انگلیسی ها به وی وعده می دهند و نصرت الدوله نیز مقابله نامه را امضا می کند، بعد زیر قرارداد می زنند؛ ایران را در کنفرانس صلح راه نمی دهند؛ سیاست مداران انگلیسی همواره دشمن ما بودند؛ با مردم انگلیس کاری ندارم، دو ماه آنجا بودم، مردمی مودب هستند؛ در خیابان اگر از کسی آدرس بپرسید از مغازه خود خارج می شود و شما را راهنمایی می کند.

سیاستمداران انگلیسی همواره به دنبال تجزیه ایران بودند

سیاستمداران انگلیسی همواره به دنبال تجزیه ایران بودند؛ می گویند آذربایجان ترک هستند باید از ایران جدا شوند، یک عده نیز باور می کنند و نمی دانند با معامله دیگر همه چیز عوض خواهد شد؛ همانند زمان بعد از مصدق است؛ قبل از مصدق همواره از این بحث ها بود ولیکن بعد از مصدق همه چیز تغییر کرد.

رضاشاه دچار این اشتباه شد؛ وی گمان می کرد انگلستان از او حمایت می کند و می گفت تا انگلستان پشت من است اتفاقی نخواهد افتاد؛ به یکباره جنگ جهانی می شود، شوروی متحد آلمان بود؛ می دانستید که شوروی دو سال متحد آلمان بود؟ لهستان و اروپا را تقسیم می کنند، رابطه به یکباره بهم می خورد؛ بلافاصله انگلستان متحد شوروی می شود و پدر ایران را در می آورند.

انگلستان کشور قابل اعتمادی نیست

در جریان آذربایجان 1324 تا 25 سفیر آمریکا، نوشته است همکار انگلیسی من مصرانه آرزوی تجزیه ایران را دارد؛ اذعان می کند آذربایجان را به روس ها دهید، خوزستان هم برای ما باقی بماند.

همواره سعی کردند ایران را تجزیه کنند؛ من اسنادی در جلد اول کتاب نفت گذاشتم که نشان از این دارد شیخ خزعل عامل اینها بود؛ خوزستان را به مدت 99 سال در مقابل 40 هزار لیره به انگلستان اجاره می دهد؛ باور کردنی نیست؛ به وی لقب سِر و نشان ستاره هند می دهند.

زن از نقاط مختلف برای خزعل استخدام می کردند تا به همسری وی در آیند؛ 60 تا 70 همسر داشت؛ این حرمسرا احتیاج به پول، زن، زرق و برق و... داشت؛ بنابراین همیشه بی پول بودیم؛ 40 هزار لیره به وی می دهند و 99 سال خوزستان را اجاره می کنند.

در خاتمه باید بگویم که انگلستان کشور قابل اعتمادی نیست؛ کشوری متمدن و از نظر فرهنگی قابل احترام است اما از نظر اخلاقی قابل احترام نیست، سال ها زجر و ظلمی که از این دولت کشیدیم به ما ثابت کرده است که هیچ گاه به انگلستان اطمینان نکنیم.

گفتگو: علیرضا ملوندی- فاطمه مقدمی

ارسال نظر: