عالمی که کلام اهل ‌بیت (ع) در جانش و جوهر وجودش آمیخته بود

کدخبر: 919971

کامیار صداقت ثمر حسینی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در یادداشتی اختصاصی در «نسیم» به بررسی ابعاد مختلف شخصیت مرحوم شیخ محمد واله پرداخت

به گزارش «نسیم» این نوشتار بخشی از کتاب کامیار صداقت ثمر حسینی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است که در آینده نزدیک در دو مجلد منتشر می‌شود. نویسنده این یادداشت را جهت انتشار در اختیار «نسیم» قرار داده تا زوایای مختلف شخصیت علمی و معنوی مرحوم آیت‌الله شیخ محمد واله کاشمری، این عالم محدث را معرفی نماید.

به یاد اسوه تقوی و پرهیزکاری؛ مرحوم آیت‌الله شیخ محمد واله کاشمری مرحوم آیت‌الله محمد واله کاشمری (1312 - 1375ه.ش) از علمای بزرگ معاصر حوزه علمیه مشهد است. تحصیلات مقدماتی را در مدرسه علمیه حاج شیخ مجتهد اولیائی کاشمر گذرانید و سپس جهت ادامه تحصیل به مشهد مقدس هجرت کرد و از شاگردان ممتاز حضرات آیات میرزا هاشم قزوینی (1270 - 1339 ه.ش) حاج شیخ حسنعلی مروارید (1290 - 1383 ه.ش) و میرزا جواد آقا تهرانی (1283 - 136 ه.ش) در حوزه علمیه مشهد بود. او از خطیبان و محدثان بزرگ معاصر حوزه علمیه مشهد محسوب می‌شود و دروس و جلساتِ درس اخلاق او در مدرسه سعادت و سلیمانیه و برخی از منازل مؤمنین مشهد مثال زدنی بود و در آن یاد علمای بزرگ شیعه را مانند آیات عظام میرزا جواد آقا تهرانی خوانساری و یا کوهستانی و مانندشان را گرامی می‌داشت و از محاسن اخلاقشان سخن‌ها داشت.

کلام اهل ‌بیت (ع) در جانش و جوهر وجودش آمیخته بود. به لحاظ ظاهری بسیار پاکیزه و باوقار و متانت بود ولی رفتار و سلوکش به گونه‌ای بود که اصلاً جلب توجه نمی‌کند. بر نماز اول وقت تاکید داشت. به زیارت سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) اهتمامی ویژه داشت. خطابه‌هایش بسیار پرشور بود. سادات را همواره گرامی می‌داشت و بسیار صلوات بر محمد و آلش می‌فرستاد. در بسیاری از امور استخاره می‌کرد. آن اوایل نام مرحوم آیت‌الله واله را و مراتب فضل و کمالش را شنیده‌ بودم و سخت طالب دیدارش بودم. در بسیاری از اطلاعیه‌ها او را حاجی واله خطاب می‌کردند. مایل نبود از عناوین آیت‌الله و مانند آن استفاده کند؛ اصلاً اهل این حرف‌ها نبود، همانند استادش مرحوم آیت‌الله میرزا جواد تهرانی که حاضر نشد سنگ قبری بر مزارش گذاشته شود. آن‌ها دنبال نام و نشان نبودند.

یک روز اطلاعیه‌ای مبنی بر برگزاری دعای ندبه توجهم را جلب کرد که با سخنرانی «حاجی واله» برگزار می‌شد. با جمعی از دوستان طلبه به آنجا رفتیم. هرچه منتظر شدم نیامد. ناگهان از ایشان دعوت کردند و پیرمردی روحانی از کنارم برخاست و بر روی صندلی نشست. بارها او را در حرم مطهر (ع) دیده بودم. او همان روحانی به ظاهر ساده‌ای بود که صبح‌ها، آفتاب‌نزده در سرد و گرم روزهای سال دو زانو در مقابل ضریح حرم مطهر رضوی (ع) می‌نشست و گمان نمی‌کردی که او همان واله معروف باشد. این تواضع و خلوصش هرکس را شیفته‌اش می‌کرد و براستی انسانی ورای تعلقات مادی این دنیایی بود مسایل دنیوی از قبیل شهرت برایش حل شده و پیش‌و‌پا افتاده بود.

یکی از اموری که امروزه گوهری نایاب است، حفظ «سذاجه دینی» است، سذاجه آن فطرت پاک و وضع طبیعی صحیحی است که شائبه‌ای همراه نشده باشد و سذاجه دینی اصطلاحی است که بر پیوند انسان با فطرت دینی‌اش و نیالودن آن با امور غیردینی همچون تجمل‌پرستی و اعمال ناشایست تاکید دارد. به عقیده من ویژگی بارز مرحوم آیت‌الله حاج شیخ واله کاشمری حفظ سذاجه دینی‌اش بود که بر اثر پیوندی ناگسستنی با ثقلین حاصل شده بود. یکی از مهم‌ترین وظایف حوزه‌های علمیه کشور نیز اهتمام به حفظ همین سذاجه دینی است که بحث درباره آن جای دیگری را می‌طلبد.

با بزرگواری پذیرفت بخشی از جامع المقدمات را صبح‌ها بعد از اذان صبح، برای طلاب مدرسه حضرت مهدی (عج) در حرم مقدس رضوی تدریس کند و این تواضع از آن عالم جلیل‌القدر درس‌ها دارد و خاطرم هست قبل و بعد از درس زمین حرم را می‌بوسید. اَمُرُّ عَلَى الدِّیارِ دِیارُ لَیلى اُقَبِّلُ ذَا الجِدارِ وَ ذَا الجِدارِ وَ ما حُبُّ الدِّیارِ شَغَفنَ قَلبى وَلکِن حُبُّ مَن سَکَنَ الدِّیارِ بر این دیار می‌گذرم، همان دیار لیلی؛ و بر در و دیوار آن بوسه شوق می‌زنم. عشق به این دیوارها نیست که مرا چنان شیدای خود کرده است، بلکه آن نشانه عشق به کسى است که در آن سکونت دارد.

و این اشعار در رساله «منهج الرشاد لمن أراد السداد» اثر مرحوم آیت‌الله کاشف الغطاء که آن را به عبدالعزیز آل سعود نوشته است، در باب تبرک به قبور صالحان نیز آمده است و خوانده‌ام که پاره‌ای از علمای شیعه زمانی که با ممانعت مأموران سعودی مواجه شده‌اند، با خواندن این اشعار آنان را متوجه اصل ماجرا کرده‌اند. برگردم به اصل موضوع.

درب خانه آیت‌الله واله در خیابان دانش مشهد، به روی طلاب و طالبان علوم آل محمد (ص) همواره باز بود، با روی خوش از آنان پذیرایی می‌کرد. از حیاط کوچک که می‌گذشتی و از پله‌ها که بالا می‌رفتی وارد اتاقی می‌شدی که در آن چند قفسه کتاب بود؛ اگر طلبه‌ای نیاز به کتابی داشت، می‌توانست آن برای مطالعه ببرد. بذل و بخشش در این خصوص بسیار بود ولی از سوی دیگر به پرورش عزت نفس مناعت طبع در طلاب اهتمامی بسیار داشت. در گوشه‌ای از آن اتاق، سماوری روشن بود که خودش از مهمانش پذیرایی می‌کرد و سخن منحصر به اهل بیت و علوم آل محمد (ص) بود.

او محدثی بزرگ بود. با حدیث زندگی می‌کرد، قرائتی عالی از آن داشت و غیرتی دینی بدان. از مدافعان انقلاب اسلامی و امام بود و این را می‌توان در دعاهایش که در پایان جلسات درسش داشت و نوارهای آن موجود است، دریافت. استادش مرحوم میرزا جواد آقا تهرانی نیز با کهولت سن لباس رزم پوشید و به جبهه‌ها رفت. همواره بر لزوم احترام به علمای دین تاکید می‌کرد و بی‌احترامی به علماء دین را بر‌نمی‌تافت و سبب کوتاهی عمر و بی‌برکتی می‌دانست. این را از این باب نقل می‌کنم که بر خلاف خود آن عالمان بزرگ، معدودی چه بسا بر اثر ناپختگی و یا تند مزاجی رعایت حریم و حرمت علمای دین را نمی‌کنند و گرچه مشرب برخی از علمای مشهد که بعدها از سوی حضرت استاد محمدرضا حکیمی به مکتب تفکیک مشهور شدند، متفاوت با برخی دیگر از مشرب‌ها بود، ولی آنان اساتید اخلاق بودند و حرمت عالمان دین را همچون علامه جلیل‌القدر سید محمدحسین طباطبایی و برخی از شاگردان ایشان و شاگردان آیت‌الله قاضی سخت نگاه می‌داشتند.

هرگاه دل‌تنگ شنیدن احادیث حضرات معصومین (ع) می‌شدیم، از او طلب می‌کردیم. حدیث را می‌گفت و با حوصله می‌نوشت و گاه با احادیثی دیگر آن را توضیح می‌داد. کثرت مراجعات به ایشان باعث شده بود تا با استفاده از اوراق کاربن، چند کپی از هر نوشته‌اش داشته باشد که البته سریعاً نایاب می‌شد.

این را هم بگویم که در مباحث اخلاقی به مجموعه ورام اثر ابوالحسین ورام بن ابی فراس توجه خاصی داشت و از کتاب‌های عملی نیز به کتاب ادعیه احمدیه اثر عارف واصل مرحوم آیت‌الله میرزا احمد آشتیانی عنایت داشت که او نیز عالمی بس بزرگ بود و در حاشیه مطلب عرض کنم که مرحوم آشتیانی کتابی با عنوان «طرائف الحکم» دارد که گلچینی است بس حکیمانه از روایات شریفه حضرات معصومین (ع) که ذوق عالی مرحوم آشتیانی را در حدیث و حدیث‌شناسی می‌رساند و ادعیه احمدیه را تا جایی که می‌دانم مورد عنایت علمای بسیاری بوده است.

در دعا معتقد بود که نباید چیزی بر کلام معصوم افزود و یا از آن کم کرد. گاه در مراسم دعا مشاهده می‌شود که دعا به ناگهان قطع می‌شود و مجموعه مطالبی در قالب نظم و نثر به آن اضافه می‌شود. وقتی هم که می‌خواست ترجمه روایتی را بیان کند می‌گفت: «قریب به این مضمون» و در حق بیان کلام معصوم (علیه‌السلام) بسیار احتیاط می‌کرد.

یک‌بار برایم این روایت را از حضرت امام صادق علیه‌السلام خواند و برایم نوشت: «بسم الله الرحمن الرحیم. کَانَ عَلِیٌ‏ علیه‌السلام یَقُولُ: لَاتَغْضَبُوا، وَ لَاتُغْضِبُوا، أَفْشُوا السَّلَامَ‏ وَ أَطِیبُوا الْکَلَامَ‏، وَ صَلُّوا بِاللَّیْلِ وَ النَّاسُ نِیَامٌ، تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِسَلَامٍ» ثُمَّ تَلَا علیه السلام عَلَیْهِمْ‏ قَوْلَ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ: «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ‏»

یک نکته را نیز باید در باب روایت خوانی او عرض کنم. سبک خاصی برای بیان روایت داشت. به گونه‌ای نمی‌خواند که گویی خبری از گذشته می‌دهد؛ بلکه به گونه‌ای می‌خواند که امر و نهی الهی داشت، انجام بده و بالا برو و نه اینکه در این زمینه اطلاعات عمومی داشته باش! یکی از مهم‌ترین بلایایی که بر سر دین‌داری افراد وارد می‌شود، تبدیل اعمال و کردار به حالتی خودکار و اتوماتیک است. حدیث‌ لقلقه لسان نیست و بیان آن و شنیدن آن حضور قلب می‌خواهد. این هنر بزرگ مرحوم حاج شیخ محمد واله بود که بیان هر حدیثش شوق و تازگی می‌آورد، عالم انسان را عوض می‌کرد که این خاصیت احادیث و علوم آل محمد(ص) است. نمونه‌ای از صدایش را از جلسات درس او ضمیمه این نوشتار شده است.

یک‌بار جسارت کردم و از او به یادگاری کتابی خواستم. بهترین انتخاب را کرد: «مفتاح الفلاح فی عمل الیوم و اللیله» اثر شیخ بهایی (952 - 1030 ه.ق) و با خط خویش روایتی را در صفحه پایانی کتاب نوشت و آن را برایم خواند: «بسم الله الرحمن الرحیم.حضرت لقمان فرمودند بفرزند خود این مضمون را (مواعظ عددیّه) اذا کنت فی الصلوة فاحفظ قلبک،و اذا کنت فی بیت الغیر فاحفظ عینک،و اذا کنت علی المائدة فاحفظ حلقک،و اذا کنت بین الخلق فاحفظ لسانک»

و بار دیگر در برگه‌ای چنین روایت شریفه را مرقوم کردند: «بسم الله الرحمن الرحیم در خصال شیخ صدوق عدد سبع این مضمون است. مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ وَ أَحْسَنَ‏ صَلَاتَهُ‏ وَ أَدَّى زَکَاةَ مَالِهِ وَ کَفَّ غَضَبَهُ وَ سَجَنَ لِسَانَهُ وَ اسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَ أَدَّى النَّصِیحَةَ لِأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِ ص فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ وَ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ».

در کلمه خمس جلد 3 مستدرک سفینه این مضمون هست: خالد یعنی ابو ایوب انصاری تقاضای نصیحت کرد. حضرت(ص) در جواب فرمودند:أُوصِیکَ بِخَمْسٍ بِالْیَأْسِ عَمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ فَإِنَّهُ الْغِنَى وَ إِیَّاکَ‏ وَ الطَّمَعَ‏ فَإِنَّهُ الْفَقْرُ الْحَاضِرُ وَ صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ وَ إِیَّاکَ وَ مَا تَعْتَذِرُ مِنْهُ وَ أَحِبَّ لِأَخِیکَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِک».آن گونه که به خاطر دارم برخی از روحانیون همچون حجج اسلام آقایان امانی، امیدوار، حسین زاده و برخی دیگر ارتباط بسیار نزدیکی با او داشتند و از خواص شاگردانش محسوب می‌شدند.

دربارة آن مرحوم نیز حجت‌الاسلام سید حسین هاشمی نژاد نیز فصل پایانی کتاب اکسیر اعظم یا محبت حسین (ع) به شرح حال آن عالم ربانی اختصاص داده است که در آن اثر به کراماتی از آن فقید سعید اشاره شده است که از تکرار آن خودداری می‌شود. علاقمندان به کتاب مذکور مراجعه کنند. نشانی ثابت کتاب در وبگاه کتابخانه ملی ایران چنین است: http://opac.nlai.ir/opac-prod/bibliographic/707340

او سرانجام در زمان اقامت موقتش در شهر کاشمر 22 / 2/ 1375 ه.ش در حال نماز صبح دیده از جهان فرو بست و به سرای باقی شتافت. ماجرای رحلت او را از کتاب حجت‌الاسلام هاشمی نژاد نقل می‌کنم: جناب آقای امیدوار که از گویندگان مشهد و از ارادتمندان به آن عالم عامل بودند، فرمودند: حدود یک سال مرحوم حاج آقای واله در کاشمر بودند. فرزند ایشان آقای رضا واله به کاشمر به دیدن پدرشان می‌روند و به محضر ایشان عرض می‌کنند نزدیک به یک سال است در کاشمر هستید. علت توقف شما در کاشمر چیست؟ آن مرد خدا فرموده بودند: در مسجد جامع کاشمر شب‌ها حدود یک ربع مسئله می‌گویم و حدیث می‌خوانم. عده‌ای از جوان‌ها به مسجد جذب شده‌اند اگر بیایم مشهد این یک رُبع تعطیل می‌شود و احتمال دارد جوان‌ها از مسجد بروند. آخرین شبی که به مسجد جامع آمدند شب شنبه بود ولی حالشان خیلی نامناسب بود، بقدری که نتوانستند صحبت کنند. با کمک دیگران ایشان را به منزل داعی ایشان جناب آقای فدوی می‌برند. آن شب را تا به صبح رو به قبله نشستند و سر خود را روی زانو نهادند و مشغول ذکر گفتن بودند. تا اذان صبح به همین حال بودند. اذان صبح را که می‌گویند، ایشان را با کمک دیگران به حیاط منزل می‌روند و تطهیر می‌کنند و وضو می‌گیرند و مشغول نماز صبح می‌شوند و یک لبخندی می‌زنند و در حال نماز از دنیا می‌روند.

در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد/ حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

حدیث شریف «الصلوة معراج المؤمن» درباره آن بنده مؤمن خالص خدا محقق می‌شود و عالم حقیقت و معنویت عالم کم‌نظیری را در سحرگاه روز شنبه بیست و دوم اردیبهشت یکهزار و سیصد و هفتاد و پنج هجری شمسی، بیست و دوم ذی‌الحجه یک هزار و چهار صد و شانزده هجری قمری از دست می‌دهد. پیکر مطهر آن عالم پارسا پس از تشییع با شکوه در صحن آزادی مقابل غرفه 24 دفن می‌شود. روحش شاد و راهش پر رهرو باد

ارسال نظر: