امیر سرتیپ دوم خلبان عمادی: پایگاه بندرعباس پشتیبانی کننده پروازی تمامی پایگاهها در جنگ بود
فرمانده پایگاه شکاری بندرعباس در دوران دفاع مقدس در گفتگوی تفصیلی با «نسیم»، اظهارداشت: پشتیبانی غذایی روستاییان اطراف پایگاهها در دوران دفاع مقدس به ارتش قوت قلب میداد
به گزارش «نسیم»، امیرسرتیپ دوم جعفرعمادی درتاریخ 1329 هـ ش، مرودشت در شیراز متولد شد، او دوران تحصیل را در دبستان و دبیرستان کورش زادگاهش گذراند. کلاس یازده بود که با خانواده به تهران مهاجرت کرد و در سال 1348 دیپلم طبیعی خود را از دبیرستان ششم بهمن تهران نو دریافت کرد.
با علاقه ای که به پرواز داشت، در همان سال وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. تمرینات نظامی را گذراند و بعد از اخذ سردوشی، زبان انگلیسی، دروس علمی و آکادمی پرواز را خواند. وی معلم خلبان و خلبان آزمایشی هواپیمای اف-،4، فرمانده گردان و معاون عملیات در پایگاه نهم شکاری،جانشین فرماندهی و فرمانده پایگاه نهم شکاری بندرعباس وفرمانده اطلاعات و شناسایی نهاجا بود. گفتگوی تفصیلی امیرسرتیپ دوم خلبان بازنشسته جعفرعمادی با خبرنگار «نسیم» به شرح زیر است: نسیم:: در خصوص نحوه ورودتان به نیروی هوایی ارتش، توضیح بفرمایید؟ دوره آموزشهای مقدماتی پرواز و زبان انگلیسی را در پادگان قلعه مرغی تهران با موفقیت به پایان رساندم و برای سپری کردن دوره پیشرفته پرواز همراه با دیگر دانشجویان خلبانی در تاریخ یکم آبان ماه سال 1348 به آمریکا اعزام شدیم و در پایگاه لوریدو در ایالت تگزاس شروع به یادگیری فنون پیشرفته خلبانی کردیم . دوران بسیار دشوار و حساسی بود ولی با پشتکار و تلاش شبانه روزی این دوره را با موفقیت کامل سپری کردیم که در نهایت در تاریخ بیستم اسفند ماه سال 1350 موفق به اخذ گواهینامه خلبانی شدم و با درجه ستواندومی به ایران بازگشتم و با توجه به نمراتی که کسب کرده بود بعنوان خلبان شکاری معرفی شدم. یک سال بعد از جنگ تحمیلی بنا به نیاز نیروی هوایی به بندعباس اعزام و پشتیبانی جنگ را انجام می دادم تازمانیکه به سمت فرماندهی رسیدم و پس از فرماندهی پایگاه نهم شکاری بندرعباس به فرماندهی اطلاعات شناسایی نهاجا به تهران منتقل شدم و به مدت 6 سال در آنجا فرمانده بودم که با 32 سال خدمت در سال 1379به افتخار بازنشستگی درآمدم. اول مهرماه 1359 اولین پرواز برون مرزی خود را در قالب عملیات 140 فروندی، برای بمباران پایگاه هوایی حبانیه در هفتاد مایلی بغداد انجام دادم و این شروع یک درگیری هشت ساله بود. در طول جنگ بیش از 45 سورتی عملیات برون مرزی و پشتیبانی نزدیک هوایی از نیروهای سطحی در زمین و دریا انجام دادم که تعداد مأموریتها در دریا سهم بیشتری دارند. حدود 2200 ساعت پرواز در زمان جنگ و جمعاً سه هزار ساعت پرواز، که شامل گشت رزمی و پوشش هوایی، سوختگیری هوایی، اسکورت کاروانهای دریایی بود. بنده دورههایی نظیر نجات خدمه از مرگ، کابین جلو در سال 1353، عالیرستهای و معلم خلبانی (1360) را گذراندم و دوره دانشکده فرماندهی و ستاد نهاجا را در سال 1368 به اتمام رساندم، همچنین پروازهای آزمایشی زیادی را با فانتوم انجام دادم. نسیم:: درباره انتخاب شما برای پرواز با هواپیمای اف 5 توضیح بفرمایید؟ در ابتدا بعنوان خلبان هواپیمای شکاری اف 5 انتخاب و برای طی دوره آموزشی این هواپیما عازم پایگاه هوایی دزفول شدم و با پشتکار زیاد شروع به فراگیری فنون پرواز با هواپیمای اف 5 نمودم . پس از مدتی دوره پرواز با این جنگنده را با موفقیت به پایان رساندم و بعنوان خلبان پروازهای خودم را با این هواپیما آغاز کردم؛ بلافاصله پس از پایان آموزش به پایگاه شکاری همدان که در آن زمان پایگاه هواپیمای اف 5 بود منتقل و در گردان تاکتیکی این پایگاه مشغول به خدمت شدم . مدت زمان زیادی از حضورم در همدان نگذشته بود که جنگنده اف 4 در سطح وسیعی در نیروی هوایی بکار گرفته شده بود و نیروی هوایی نیاز داشت که تعداد بیشتری خلبان برروی این جنگنده داشته باشد که بدلیل همین موضوع تصمیم گرفته شد تعدادی از خلبانان جنگنده از روی هواپیماهای دیگر برروی این جنگنده انتقال یابند. نسیم:: علت انتقال شما به هواپیمای اف 4 چه بود؟ در آن زمان پایگاههای دزفول، بوشهر و همدان پایگاههای اف 5 و پایگاههای تهران و شیراز پایگاههای اف 4 بودند. بعد از اعلام آمادگی در سال 1351 به همراه تعدادی از خلبانان برای طی آموزش دوره پرواز با هواپیمای فانتوم عازم پایگاه هوایی مهرآباد تهران و پس از مدتی بعنوان خلبان اف 4 معرفی شدم و با توجه به نیاز پایگاه هوایی مهرآباد در همین پایگاه ماندگار شدم و این روند تا سال 1353 ادامه یافت تا اینکه هواپیماهای اف 5 از پایگاههای هوایی همدان و بوشهر به پایگاه هوایی تبریز منتقل شدند و تعدادی از فانتومهای پایگاههای تهران و شیراز به پایگاه همدان و بوشهر منتقل شدند و این دو پایگاه رسما بعنوان پایگاه اف 4 شروع به فعالیت کرد. نسیم:: درمورد انتقال شما به همدان و شرکت در مانورهای مشترک توضیح دهید؟ در سال 1353 با توجه به تغییر و تحولهای رخ داده به همراه تعدادی از خلبانان به پایگاه هوایی همدان منتقل شدم . آموزشهای هوایی قطع نمی شد و مرتب در حال تمرینهای مختلف برای تسلط بیشتر برروی جنگنده بودیم که یک سال بعد، تمرینات مشترک نیروی هوایی ایران و ترکیه و پاکستان شروع شد که طی آن خلبانان با طی مسافت طولانی از همدان به پاکستان و ترکیه پرواز می کردند مواضعی را در آنجا بمباران می کردند و بازمی گشتند که به همین دلیل روزبه روز به تجربیات ما افزوده می شد البته این مانورها مشترک بود و خلبانان این دو کشور نیز دقیقا همین عمل را تکرار می کردند. نسیم:: از اولین روز حمله ناجوانمردانه عراق به ایران و عملیات کمان 99 توضیح دهید؟ ساعت 2 بعدازظهر روز31 شهریور ماه سال 1359 بود که به همراه تنی چند از خلبانان در باشگاه غذاخوری پایگاه سوم شکاری بودیم که ناگهان دیوار صوتی در پایگاه شکسته می شود و تمامی شیشههای سالن غذاخوری خورد می شود و در پی آن صدای انفجارهای مهیبی همه جا را می لرزاند و زمانیکه سراسیمه به بیرون رفتم، متوجه یک میگ 23 عراقی که با سرعت کم بعد از بمباران درحال دور زدن از روی خانه های سازمانی و دور شدن از منطقه بود شدم و بلافاصله تیم بررسی خسارات وارد صحنه می شود و متوجه می شوند که خوشبختانه به باند فرودگاه آسیبی نرسیده است و تنها ابتدای باند آسیب جزیی دیده که ساعاتی بعد آن نیز ترمیم می شود . البته برنامه ریزی عراقی ها خیلی دقیق بود ولی بدلیل اینکه خلبانان آنها مهارت بالایی نداشتند نتوانستند خسارات زیادی به پایگاه های هوایی ایران وارد کنند . در پایگاه اعلام وضعیت اضطراری شد و همگی خلبانان به پست فرماندهی فرا خوانده شده اند در کمتر از 2 ساعت از این حمله ، طرح حمله ای تلافی جویانه پی ریزی می شود دقایقی از ساعت 5 بعدازظهر گذشته که چهار فروند فانتوم مسلح تحت نام گروه آلفارد به پایگاه هوایی کوت حمله ور می شوند و آنجا را به سختی بمباران می کنند . عملیات کمان 99 یا 140 فروندی نیز در روز اول مهرماه 1359 بعنوان اولین پاسخ نیروی هویی ارتش جمهوری اسلامی ایران به دشمن بود که البته 140 فروند بدین معنا نبود که در آن روز تنها 140 فروند هواپیما در حال انجام ماموریت بودند بلکه 140 فروند از مرز خارج و در خاک عراق در حال انجام عملیات بودند و باقی نیز در کشور خودمان در حال گشت زنی، عکس برداری و کارهای پشتیبانی را انجام میدادند. نسیم:: درخصوص اعزام دانشجویان به آمریکا برای گذراندن دوره خلبانی توضیح بفرمایید؟ درزمان قدیم تمام دورههای خلبانی یا در پاکستان بود یا در آمریکا که تا سال 47 دانشجویان به هردو جا فرستاده میشدند ولی از سال 48به بعد پاکستان برداشته شد وتمام دانشجویانی که حد نصاب نمره 80 را می آوردند به آمریکا اعزام میشدند، مگراینکه نمره زبان را زیر 80 میآوردند که مجبور بودند در ایران بمانند و آموزش ببیننند. نسیم:: شما از همرزمان شهید بابایی بودید؟ درباره شخصیت ایشان بفرمایید؟ شهید بابایی منحصر به فرد بود و از همان زمان دانشجویی و یا حتی در آمریکا یک شخصیت خاص وبا همه ما فرق داشت تا جاییکه شاید در نیروی هوایی نمونهاش را نداشته باشیم. من از جنوب و شهید بابایی از قزوین آمده بود و خیلی از دوستان دیگر ازمحیطهای کوچک آمده بودند که چه در دانشکده فنی چه در دانشکده خلبانی، بافت دانشکده دست دانشجویان بود؛ آنقدر نظارت بر روی دانشجوها نبود و دانشجوها خودشان خودشان را میساختند. دانشجویان قدیمی همیشه فشار بردانشجویان تازه وارد میآوردند که درنتیجه باید الفاظی همانند بله سرکار چشم سرکاررا یاد میگرفتیم و در آن زمان اگر میخواستیم ریشه ی مذهبی خدمان را نشان دهیم مارا امل حساب میکردند ولی با این وجو به اتفاق شهید بابایی درمراسمهایی مثل تاسوعا، عاشورا شرکت میکردیم. ما در آمریکا سرگرم درس و مطالعه بودیم بعضا خانواده را هم فراموش میکردیم، حتی اگر نامهای میآمد وقت نمیکردیم جواب بدیم ولی با وجود تمام مشغله کاری شهید بابایی مراسمهایی مثل عاشورا و تاسورا را یاد آورری میکرد که فراموشمان نشود و شرکت کنیم. درزمان دانشجویی ما را مجبور میکردند که آهنگ های روز را بدانیم باشیم که شهید بابایی میگفت من میخوانم ولی روضه حضرت علی اکبررا میخوانم. بچههایی که درجنگ بودند همه ریشههای اسلامیداشتند ما حتی درآمریکا روزه میگرفتیم و از استاد خواهش میکردیم که اگر زمانی پرواز در شب بود پرواز ما را برای صبح تا ظهر بیندازند چرا که وقتی روزه میگرفتیم بعدظهرها دیدمان و حوصله مان کمتر میشد ولی به استاد نمیگفتیم که روزه هستیم. نسیم:: خاطرهای را در زمان جنگ بفرمایید؟ خاطره بنده مربوط به بمباران از ارتفاع پایین برای نجات گیلانغرب است. اولین روزهای چهارمین ماه جنگ بود که نیروهای بعثی از هوا و زمین به این شهر حملهور شده بودند و آتش توپخانه آنها لحظهای قطع نمیشد. نیروی زمینی ارتش از نیروی هوایی درخواست پشتیبانی نزدیک هوایی کرد. مأموریت به من و کابین عقبم، رحمان قناعت پیشه 1 ، ابلاغ و مقرر شد بعد از عبور از گیلانغرب، جاده اصلی را دنبال کرده و تجمع نیروهای دشمن را در سمت چپ جاده بمباران کنیم. ساعت پنج بعدازظهر، با شش تیر بمب 750 پوندی از پایگاه شهید نوژه همدان به پرواز درآمدیم. هدف شهر گیلانغرب و بمباران مواضع دشمن بود به محض پرواز ارتفاع خود را افزایش داده و به سمت کرمانشاه رفتیم. دقایقی بعد نیروهای دشمن را دیدیم. ظاهراً آنها آمادگی کامل این حمله هوایی را داشتند زیرا هنوز فانتوم روی سر آنها نرسیده بود، اقدام به شلیک حجم سنگین آتش پدافند به سمت ما کردند. انواع موشک نیز به سمت ما شلیک میشد که گردش کرده و از روی هدف رد شدم، تا خسارات وارده را بررسی کنم. در این لحظه متوجه شدم کمی جلوتر از ستونِ ادوات زرهی، دیگر تجهیزات و نیروهای پیاده دشمن در حال پیشروی هستند که از این رو تصمیم گرفتم یک بار دیگر از روی ستون عبور کنم و ضمن عبور، آتش مسلسل را بر روی نیروهای دشمن باز کردم که هر 639 تیر فشنگ هواپیما را بر روی آنها شلیک کردم که موجب انهدام و از هم گسیختگی نیروهای پیاده دشمن شد. دیگر هیچ مهماتی باقی نمانده بود. از این رو به سمت پایگاه گردش کردم و در مسیر برگشت به خلبان کابین عقب گفتم: تعجب میکنم چطور این همه تیر و موشک به سمت ما شلیک شد و حتی یکی به ما برخورد نکرد. وقتی بعد از نشستن، نگاهی به هواپیما انداختیم، متوجه شدیم شکل عادی ندارد؛ همزمان یکی از کارکنان فنی پرسید: جناب سروان، باک خارجی بنزین سمت راست چه شده است؟ نگاهی انداختم و دیدم نه تنها باک نیست، حتی مقر نگهدارنده آن نیز شکسته شده و وجود ندارد. بررسی های اولیه نشان داد وقتی به سمت هدف تیراندازی میکردیم، یک تیر موشک زمین به هوا با باک سوخت اضافه برخورد کرده، ولی چون ارتفاع کم بوده، ظاهراً موشک مسلّح و منفجر نشده و فقط باک را با مقر نگهدارنده آن از جا کنده است. این یعنی گذر اجل از چند سانتیمتری ما. نسیم::حوزه فرماندهی بندرعباس به چه شکل بود و چه سهمی را در جنگ ایفا کرد؟ بندرعباس استان محرومی بود. از سال 61 حتی آب خوردن و برق هم نداشتیم، امکانات از استانهای دیگر مثل سیرجان و کرمانشاه کم میرسید و فرماندهی نیز سخت بود ولی مجبور به مقاومت بودیم؛ پایگاه بندرعباس در پیروزی جنگ بسیار موثر بود و پرسنل فنی در خط اول جبهه کمک میکردند. بنده که از سال 61 تا 67 در جنگ بودم، میتوانم بگویم که دوشب را پشت سر هم در پایگاه نخوابیدم و همواره در امیدیه، دزفول، همدان و تبریز بودم. بندرعباس پشتیبان جنگ بود هرحملهای که میشد سریعا با5یا4فروند هواپیما به همراه خلبان به آنجا رفته و حمله را شروع میکردیم وزمانیکه تمام میشد برمیگشتیم. پایگاه بندرعباس پشتیبان کننده تمامی پایگاهها از جمله بوشهر،همدان و دزفول از نظر هوایی و پروازی بود. نسیم:: علت نرسیدن دشمن به هدفش چیست؟ اتحاد و پشتیبانی تمامی ارگانها اعم از بسیج، ارتش و سپاه و یا حتی پشتیبانی و کمکهای مردمی بود که ما را بر روی پای خودمان نگه داشت. ما در پایگاه همدان در 6ماه اول جنگ آذوقه نداشتیم و از دهات و روستاهای اطراف تخم مرغ و مواد غذایی می آوردند. البته نه اینکه بگویم پایگاهها مواد غذایی نداشت خیر ولی فرمول داشتیم که باید براساس آن عمل میکردیم تا به صفر نرسیم. وقتی که میدیدیم پیرزنی مرغ خود را که تنها منبع درآمدش بود برای ما میآورد ما انرژی و قوت قلب دوچندان میگرفتیم. در هشت سال جنگ تحمیلی همانند پیروی انقلاب اسلامی همه نقش ایفا کردند و نمیتوان گفت یک نهاد یا یک قشر خاص فقط موثر بودند. نسیم:: جنگ تحمیلی چه دستاوردهایی داشته است؟ از برکات مهم دفاع مقدس، تقویت اعتماد به نفس و خودباوری بوده است. ما در دوران دفاع مقدس به این نتیجه رسیدیم که باید خود را باور کنیم و با تکیه بر توانمندیهای خود به ویژه جوانان خداجو کشور را اداره کنیم. ملت و دولت ایران در دفاع مقدس در برابر تجاوز جهانی مذکور کاملا پیروز، سربلند و سرافراز بوده و برغم تحمل آسیبها و زیانهای بسیار که شکست تلقی نمی شود هیچ گونه شکستی نخورده است زیرا شکست خوردن نرسیدن به اهداف است درحالی که ایران به یکایک اهداف دفاع مقدس دست یافته است.