چالش ایران در پساتوافق نهاد قدرتمند اجرا است

کدخبر: 2374766
خبرنگار:

در گفت‌وگوی مفصلی با مجید شاکری، پژوهشگر اقتصادی به این موضوع پرداخته شده که اولا ایران در توافق احتمالی باید به‌دنبال چه اهدافی باشد که ماحصل آن، انتفاع حداکثری کشور از توافق باشد. دوم اینکه، در پساتوافق رفتار و مواجهه دولت چگونه باید باشد که نه‌تنها ایران به انتفاع حداکثری از این توافق برسد، بلکه اشتباهات دولت روحانی در پسابرجام نیز تکرار نشود.

به گزارش نسیم‌آنلاین، به نقل از فرهیختگان؛ چند روز پیش روسای هیات‌های مذاکره‌کننده انگلیس و فرانسه پیش از ترک وین برای رایزنی با پایتخت‌ها از نزدیک بودن توافق خبر دادند و نماینده روسیه نیز پیش‌بینی کرد طی هفته اخیر توافق حاصل شود. اما روز شنبه سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه اعلام کرد روس‌ها تضمینی می‌خواهند مبنی‌بر اینکه تحریم‌های روسیه به همکاری این کشور با ایران تحت برجام، لطمه‌ای وارد نکند. طبق اظهارات لاوروف، روس ضمانت‌نامه کتبی خواسته‌ تا تحریم‌های این کشور به‌هیچ‌وجه رژیم روابط تجاری-اقتصادی و سرمایه‌گذاری را که در برجام تعیین شده، تحت‌تاثیر قرار ندهد. ضمانت‌نامه روسی حالا محل بحث و چالش‌های زیادی شده است. برخی با نگاه خوش‌بینانه می‌گویند این درخواست به‌نفع ایران است و برخی دیگر نیز با نگاه بدبینانه، این درخواست روسیه را از منظر واکنش تدافعی روس‌ها درقبال فشار آمریکا و غربی‌ها برای کاهش اثرگذاری این کشور در بازار انرژی (نفت‌وگاز) تحلیل می‌کنند. البته هرچه زمان می‌گذرد نگاه‌ها به این ضمانت‌نامه بدبینانه‌تر می‌شود. به هر حال، برخی کارشناسان معتقدند وقفه‌ای که روس‌ها در توافق ایجاد کرده‌اند ممکن است دو یا چند هفته طول بکشد اما پس از آن، تکلیف روشن‌شده و همچنین با توجه به سفر گروسی به ایران و تعیین نقشه‌راهی برای بستن پرونده‌های پادمانی ایران، تقریبا گره‌های پیش‌روی احیای برجام به‌طور کامل باز شده است. بنابراین، احتمال رسیدن به یک توافق دور از ذهن نیست. در گزارش پیش‌رو در گفت‌وگوی مفصلی با مجید شاکری، پژوهشگر اقتصادی به این موضوع پرداخته که اولا ایران در توافق احتمالی باید به‌دنبال چه اهدافی باشد که ماحصل آن، انتفاع حداکثری کشور از توافق باشد. دوم اینکه، در پساتوافق رفتار و مواجهه دولت چگونه باید باشد که نه‌تنها ایران به انتفاع حداکثری از این توافق برسد، بلکه اشتباهات دولت روحانی در پسابرجام نیز تکرار نشود.

تکلیف FATF چه می‌شود؟

طبعا هرچیزی که در طول مسیر مانع از دسترسی ما به شبکه تجاری بین‌الملل می‌شود، باید به‌دنبال آن بدویم تا بتوانیم یک راهی پیدا کنیم. FATF هم از همین موارد است. چیزی که خیلی مهم است این است که ما چگونه می‌خواهیم توافق کنیم. اگر توافق مدنظر ما صرفا رفع تحریم‌ها را دنبال کند و بعد از آن باید بدویم تا بتوانیم منافع ناشی‌از آن را تامین کرده و رفع تحریم‌ها را بتوانیم نقد کنیم. یک مدل دیگر این است که ما بر سر یک‌سری خواسته‌های اقتصادی با طرف مقابل عمل می‌کنیم. آن‌وقت این خواست سنجش‌پذیر فارغ از موانعش ضامنی خواهد شد که منافع ما را تامین می‌کند، که این دو امر دوچیز کاملا متفاوت است. البته ممکن است ترکیبی از این موارد باشد، اما در حوزه اتصال به شبکه پرداخت بین‌المللی قطعا اگر ما بخواهیم درطول مسیر با مشکلی مواجه نشویم به‌طور طبیعی یک رویکرد انتفاع‌محور بهتر از رویکرد مبتنی‌بر رفع تحریم است. اگرچه این لغو تحریم لغو همه تحریم‌ها باشد.

بزرگ‌ترین انتقادی که به تیم آقای عراقچی وارد بود و به‌نظر می‌رسد در تیم جدید هم ادامه پیدا کرده، این است که مذاکره‌کنندگان ما به‌جای انتفاع از منافع اقتصادی به‌دنبال رفع تحریم هستند. مسیر غلطی که از زمان مذاکرات آقای جلیلی و آقای لاریجانی شروع شد و تا امروز در دوره آقای عراقچی و باقری نیز ادامه پیدا کرده است. در تمام این موارد فارغ از اینکه رئیس تیم مذاکره‌کننده چه فردی بوده است همواره افراد ثابتی در تیم مذاکره‌کننده حاضر بوده‌اند. همان افرادی که برجام را نوشته‌اند و در دوره آقای عراقچی و باقری درگیر مذاکرات بوده‌اند.

عملا همیشه این مسیر جلو آمده و باتوجه به اینکه همه این افراد حقوقی هستند همه‌شان از مفهوم انتفاع صرفا رفع تحریم‌ و تغییر بندهای قانونی را دنبال می‌کردند. به‌هرحال اگر فرض کنیم ما صرفا مسیر رفع تحریم ‌را دنبال کنیم آن‌وقت پرونده FATF بسیار مهم می‌شود؛ چراکه انتفاع را نگرفتیم و صرفا یک بخشی از موانع را برداشته‌ایم و حالا باید مساله را حل کنیم.

من پیش از این گفته‌ام که پرونده FATF جزء 30 پرونده اول کشور نیست، با اینکه این مساله جزء مهم‌ترین مسائل بعد از توافق خواهد بود. دلیل اینکه این پرونده را امروز جزء پرونده‌های مهم نمی‌دانم این است که الحاق بهcft و پالرمو به‌عنوان دلایل اضافه شدن ایران به لیست سیاه خودش به خودی خود فاقد ارزش است. زمانی این مسائل ارزش پیدا می‌کند که ما بتوانیم وضعیت‌مان را با این الحاق ارتقا بدهیم.

شرط این موضوع این است که آمریکایی‌ها در rcrg و در پلنری مانع از تغییر وضعیت ما در FATF نشوند. طبعا در فضای سال 98 و 99 این تصور که آیا با آمریکایی‌ها می‌شود مذاکره کرد که مزاحم این مسیر نشوند، اصلا به ذهن نمی‌آمد. بنابراین طبعا در آن زمان الحاق به این لوایح کوچک‌ترین اولویتی نداشت. درحالی‌که تمام توان رسانه‌ای و سیاسی دولت مصروف این بود که این اقدام انجام شود، بدون اینکه هیچ تصوری در سطح سیاسی وجود داشته باشد که بعد از الحاق قرار است چه اتفاقی بیفتد. نکته‌ای که وجود دارد این است که الحاق به cft و پالرمو به‌تنهایی به‌عنوان یک داده کافی نیست که ما مطمئن شویم ستانده ما این است که آمریکایی‌ها ضمانت کنند وضعیت ما در rcrg و پلنری بهبود پیدا کند. اما در دخل پک مذاکرات می‌شود این موضوع را گذاشت که ما درقبال الحاق به پالرمو و FATF بتوانیم مسیری را تعریف کنیم که وضعیت‌مان در rcrg و پلنری بهبود پیدا کند.

نه حرف کسانی که می‌گویند ما لوایح الحاقی را بپذیریم و منتظر تغییر وضعیت‌مان در FATF بمانیم درست است و نه حرف افرادی که می‌گویند اول تحریم‌ها لغو شود و بعد به‌سراغ FATF برویم. چون پروندهFATF به‌تنهایی ظرفیت این را ندارد که بتواند مانع از مخالفت آمریکا و هم‌سلفانش با وارد شدن ایران به پلنری برای عادی شدن موضوعات شود. درنتیجه الان و در حین مذاکرات موقع گرفتن این موضوع است.

پیش از ما کوبایی‌ها این کار را کردند. کوبایی‌ها یکی از سریع‌ترین خروج‌ها از بیانیه عمومی FATF  را دارند. کوبا زمانی که اکشن‌پلن خود را از طرف FATF گرفت و زمانی که گزارش انجام آن را تحویل داد، مصادف با بازه زمانی مذاکرات رابرت کاسترو با اوباما بود. همین مسیر در پیش‌روی ایران نیز قرار دارد. از اشتباهات بزرگ ما این بوده است که پرونده FATF را در دل برجام حل نکرده‌ایم، بلکه تصور کردیم اگر اکشن‌پلنی را بگیریم، طبعا در تابستان 95 از لیست سیاه بیرون خواهیم آمد، درحالی‌که دیدیم در تابستان 95 با مخالفت آمریکا، آرژانتین و شورای همکاری خلیج‌فارس نتوانستیم نتیجه‌ای بگیریم و رسیدیم به وضعیتی که برخلاف تصور وزارت خارجه وقت الان در آن قرار داریم. این موضوع ضمانت گرفتن می‌خواست. می‌شود بررسی کرد که مکانیسم این ضمانت چگونه باید باشد، اما به هرحال اصل آن موضوع مهمی است. از حرف‌هایی که از مذاکرات شنیده می‌شود این بر‌می‌آید که به موضوع FATF توجهی نمی‌شود. چون دیدگاه تیم مذاکره‌کننده احیای انتفاع 8 می ‌2018 نیست، بلکه احیای برجام است. به‌نظر می‌رسد به این موضوع مهم توجهی ندارد. اگر می‌خواست توجهی صورت گیرد، ما باید احتمالا یک سیگنال خوبی را در پلنری اخیری که در پاریس بود می‌دیدیم که ندیدیم.

درخصوص انتفاع از مذاکرات، باید دنبال چه مصادیقی باشیم؟

رفع تحریم خواسته نیست. رفع تحریم را نه می‌پوشند، نه می‌خورند. ما یک انتفاعی از رفع تحریم موردنظرمان است که باید آن انتفاع را بخواهیم نه رفع تحریم را. اگر فلان عضو تیم مذاکره‌کننده برجام دلش می‌خواست پرواز تهران به نیویورک برطرف شود، نباید به‌سراغ برطرف کردن موانع تهران-نیویورک می‌رفت، بلکه باید خود پرواز را مطالبه می‌کرد.

در آن زمان علت اینکه ایران چنین مطالبه‌ای نداشت این بود که ما نمی‌دانستیم چه می‌خواهیم. ما چون نمی‌دانیم دنبال چه‌چیزی هستیم سعی می‌کنیم موانع چیزهایی که ممکن است بخواهیم را برطرف کنیم. درحالی‌که خیلی‌وقت‌ها مواردی که برطرف می‌کنیم مانع نیست و چیزهای مهم مورد فراموشی واقع می‌شود.

خیلی‌وقت‌ها ما برای چیزی امتیاز می‌دهیم که دستاوردی برای ما ندارد. ممکن است برخی بگویند مطالبات ایران مشخص است و شرح دهند که ایران به‌دنبال فروش نفت و استفاده از درآمد حاصل از آن است. اینها خواسته نیست. خواسته یعنی اینکه تعیین کنیم چه مقدار نفت می‌خواهیم بفروشیم، به چه طریقی و برای چه موضوعی. باید تعیین کنیم با چه عددی قرار است با ما تسویه‌حساب شود. این روش باعث می‌شد مطالبه ایران قابلیت سنجش‌پذیری پیدا کند و ایران بتواند روی آن برنامه‌ریزی کند. درمقابل اما در مذاکره‌ای که مبتنی‌بر رفع تحریم است، طرف مقابل روش‌های متعددی برای محدودسازی انتفاع ما خواهد داشت.

مثلا ما دعوا می‌کنیم که خط e232 باید حذف شود و طرف مقابل نیز این خط را حذف می‌کند و مدتی بعد خط e233 را به جریان می‌اندازد. بعد از این ما معترض می‌شویم که نباید مانع کار ما بشوید، طرف مقابل نیز ازطریق طرف ثالث این محدودیت را برای شما ایجاد می‌کند.

تجربه تلخ انتفاع معکوس غربی‌ها از برجام

زمستان 95 که منجربه افزایش قیمت دلار از 3700 تومان به 4200 تومان شد و بعد با آتش زدن 6 میلیارد دلار در دبی این رقم به 3700 تومان بازگشت، مگر این وقایع ناشی‌از اقدامات طرف سوم نبود؟! آیا این اقدامات می‌توانست بدون چراغ‌سبز آمریکایی‌ها انجام شود؟ خیلی‌وقت‌ها طرف مقابل برای اینکه مانع از انتفاع ایران شود، اصلا قانون وضع نمی‌کند و صرفا سخنرانی می‌کند. کل ماجرایی که باعث شد سرمایه‌گذاری ایتالیا در ایران درعمل به سرمایه‌گذاری ایران در ایتالیا تبدیل شود، یک جلسه بین تجار اصلی ایتالیایی با سفیر آمریکا در ایتالیا بوده است. کل ماجرایی که باعث شد علی‌رغم امضای برجام ایران نتواند پروژه‌ای را با ژاپن جلو ببرد این بود که سفارت آمریکا در این کشور شرکتی را به‌عنوان مشاور حقوقی معرفی کرد که به پیچیده‌ترین صورت ممکن این مفهوم را به طرف ژاپنی انتقال می‌داد که تو نباید با ایران کار کنی. موارد اینچنینی را نمی‌شود در داخل متن کنترل کرد. ما نمی‌توانیم بگوییم آمریکا حق ندارد چنین جلساتی بگذارد، اما می‌توانیم این را بگنجانیم که طرف مقابل به‌عنوان ضامن انتفاع شناخته شود.

لزوم داشتن برنامه توسعه

درست است که توافق مانع از فشار نمی‌شود، اما توافق انتفاع‌محور چگونگی اعمال فشار را برنامه‌ریزی می‌کند. حال در جواب این پرسش که چرا در توافق به این سمت نرفتیم باید بگویم اولا اشتباه کردیم، ثانیا نمی‌دانستیم دنبال چه‌چیزی هستیم که این ندانستن نیز ناشی‌از فقدان برنامه توسعه است. ما باید یک برنامه توسعه‌ای داشته باشیم که در آن نیاز‌های خارجی احصا شده باشد تا ما نیز بتوانیم آن را مطالبه کنیم.

وقتی ایران نمی‌داند دنبال چه‌چیزی باشد، درنتیجه وسط مذاکرات فلان مذاکره‌کننده براساس سلیقه شخصی خودش فرش را نیز در متن وارد می‌کند. وارد شدن این کالا به داخل توافق ممکن است مزایا و معایبی داشته باشد و این برنامه توسعه است که مشخص می‌کند دنبال چه چیزی باشیم. آیا این موارد را در برنامه توسعه وارد کرده‌ایم؟ نه. ما در سال 89-88 کاملا از ریل توسعه خارج شدیم، اجرای برنامه توسعه ششم عملا معنایی پیدا نکرده است. این را همه ما می‌دانیم و موضوع واضحی است.

اگرچه در برنامه توسعه این موارد ذکر نشده است، اما می‌شود بحث‌هایی را مطرح کرد مبنی‌بر اینکه چه انتفاعاتی برای ایران قابل‌تعریف است. به‌طور مثال می‌توان مواردی همچون فروش عدد مشخصی از نفت در روز، تصفیه عدد مشخصی از یورو و دلار در بانک‌های مشخص را نام برد.

دانستن اینکه ایران به‌دنبال چه شبکه پرداختی در فردای توافق است و نقشش در این شبکه چیست، مصداق دیگری از این انتفاع است. به‌طور مثال اگر قرار شد ایران 2.3 بشکه نفت بفروشد و این رقم محقق نشد باید واکنش ما به این عدم تحقق مشخص باشد. باید برنامه دسترسی افراد غیردولتی به شبکه بانکی بین‌المللی مشخص باشد و تکلیف تاجرهای کوچک دانشجوهای ایرانی ساکن در ایران مشخص شود.

این موضوع که ایران بداند کدام قراردادهای سرمایه‌گذاری دارای اولویت است از این جهت دارای اهمیت است که ایران قبل از توافق به‌دنبال تحقق آن باشد، نه اینکه بعد از توافق مثل زمان برجام ما ابتدا توافق کنیم و بعد برویم سراغ قرارداد بستن با ایرباس.

باید از دفعات قبلی کسب تجربه کنیم. در زمان امضای برجام ضمن اصرار ما بر خرید هواپیمای نو ما شانس‌مان برای نوسازی ناوگان‌مان را از دست دادیم؛ چراکه تامین‌کننده مالی پیدا نمی‌کردیم و طول می‌کشید تا خرید انجام دهیم. آیا آن‌روز خرید هواپیماهای خطوط هواپیمایی ورشکسته با میانگین عمر 3 تا 5 سال بهتر نبود؟ من به یاد دارم که در زمانی ایران برای خرید یک شرکت هواپیمایی با 53 فروند هواپیما ورشکسته تلاش کرد و هیچ‌وقت صرف هزینه برای چنین موردی گزینه ما نبود. بلکه ما به‌دنبال راه‌حل دیگری برای تامین مالی بودیم، اول دنبال فایننسری در دبی بودیم و بعدا این گزینه مطرح شد که خود ایرباس فایننسر باشد که درنهایت نیز اتفاقی نیفتاد و صرفا تعداد اندکی هواپیما که اول برجام تحویل داده شده بود باقی ماند و ما شاهد نوسازی ناوگان هوایی‌مان نشدیم.

مختصات مسیر ارزی ایران در پساتوافق

یک مطلب کلی را من خدمت شما بگویم، ما الآن تقریبا می‌دانیم که آمریکایی‌ها برای فردای توافق احتمالی چه گزینه‌هایی را برای محدود کردن انتفاع ما از توافق، روی میز دارند. موضوع تهدید FATF برای امارات که دیدید تغییر وضعیت پیدا کرد و به لیست خاکستری رفت. تهدید FATF برای ترکیه، تهدید FATF برای مالزی، موضوع پرونده هواپیمای اوکراینی و... همه اینها ابزارهایی است که آمریکایی‌ها آماده کردند و در جعبه ابزار خودشان برای فردای بعد از توافق چیده‌اند. ما چه برنامه‌ای برای فردای بعد از توافق داریم؟ مثلا یک حوزه، حوزه پرداخت است. ما نمی‌توانیم شرایط پرداخت را مستقل از تجارت تعریف کنیم. یعنی موضوع شماره یک ما، تثبیت اقلام اصلی تراز پرداخت‌هاست، اعم از حساب جاری؛ یعنی اینکه بدانیم معنای تسویه ما برای دسترسی‌ بودجه ما چه خواهد بود، معنای تسویه ما برای خودرو یا قطعات آن چه خواهد بود. و همین‌طور حساب سرمایه؛ یعنی من بدانم بعد از توافق می‌خواهم حساب سرمایه را ببندم یا باز بگذارم. اگر می‌خواهم ببندم، نیازمند یک شبکه رسمی پرداخت هستم که در قالب آن بتوانم حساب سرمایه را ببندم. من فکر نمی‌کنم کسی در دولت یا تیم مذاکره‌کننده دولت به این سوالات فکر کرده ‌باشد. زاویه نگاه خودم به‌عنوان یک آدم معمولی در گوشه کار را می‌گویم. از نظر من، فردای توافق روز بستن حساب سرمایه است، نه روز باز کردن حساب سرمایه. کشوری با ویژگی‌های ایران نمی‌تواند حساب سرمایه باز داشته ‌باشد. حساب سرمایه‌ بسته داشتن، یک امر نسبی است یعنی این‌گونه نیست که من جلوی هر میزان سرمایه را بگیرم، اما معنایش این است که من باید تلاش کنم تا چنین کاری عملیاتی شود. برای این کار باید شبکه رسمی داشته باشم، شبکه رسمی در تلازم با تسویه کالای اساسی ایجاد می‌شود، چون اساسا هیچ شبکه پرداختی برای ایران نمی‌تواند ایجاد شود مگر اینکه بخشی از آن مصروف تسویه‌ کالای اساسی شود. چون تسویه کالای اساسی باعث می‌شود سایز این شبکه بزرگ شود. درنهایت صادرات انرژی و فرآورده‌های انرژی‌محور در مقابل کالای اساسی و خودرو قرار می‌گیرد. به همین جهت، اگر امروز جهت‌گیری‌ ایران درهم است، باید آن را به سمت سبد ارزی طرف‌های تجاری حرکت دهد، نه اینکه این یک امر اعلامی باشد بلکه یک امر اعمالی است. یعنی در طول مدت زمانی ایجاد می‌شود. شما باید کریدوری نسبت به درهم و دلار نگه دارید چون لنگر اصلی تورم شما این دوتاست. اما با چنین مسیری، به‌طور غیرعادی مانع این می‌شوید که طرف چینی یا طرف ترک نسبت به بارکد شما دارای یک مزیت غیرعادی شود.

یک نتیجه دیگر هم در این مساله وجود دارد، شما وقتی چنین نگاهی به تعهدات بانک مرکزی داشته باشید، در ذخایر هم مدل‌های نگهداری ارزتان باید متنوع‌تر شود. شما دیگر یوآن نگه نمی‌دارید که آن را به درهم تبدیل کنید، بلکه یوآن نگه می‌دارید که یک پرداخت یوآنی داشته باشید برای شبکه پرداختی که در آنجا وجود دارد. به عبارت دیگر، شبکه پرداخت ایران بعد از توافق باید دو بال داشته باشد و این دو بال، دو سیستم متفاوت برای تجارت کالاهای شما را پشتیبانی کند. تنها چیزی که باعث دوام و پایداری توافق می‌شود، همین مورد است، اینکه شما بتوانید برای تجارت دوجانبه و تجارت بین‌الملل‌تان، به‌صورت جداگانه دو سیستم پرداخت داشته باشید.

رمز بقای توافق

سرمایه‌گذاری خارجی توافق پایدار ایجاد نمی‌کند. شما همین موضوع را اخیرا در روسیه دیدید، هم اینکه آمریکایی‌ها این توان را دارند که تحریم‌هایشان را به نحوی بنویسند که کسی که در ایران سرمایه‌گذاری کرده‌ است، خودش از سرمایه‌گذاری متنفع شود اما ما متنفع نشویم. بهترین تجربه‌اش برای ما، موضوع پرونده شل و اِنی در سال 91 است، طوری در این مساله تحریم‌ها را اعمال کردند که آنها ضرر نکردند اما ما ضرر کردیم. فلذا درست است که سرمایه‌گذاری خارجی برای ایران خوب و مفید است و من این را رد نمی‌کنم اما نکته اول این است که شما تجارت دوجانبه و تجارت بین‌الملل‌تان را همزمان حفظ کنید و شبکه پرداخت‌تان هم متناسب با این دو نگه دارید، تجارت کالا و خودروی اساسی‌تان هم متناسب با این نگه دارید. پس اگر یک اولویت برای فردای توافق وجود داشته ‌باشد این است که شبکه‌های پرداختی که در زمان تحریم ایجاد کردیم، اگرچه پرهزینه بود، اگرچه خیلی وقت‌ها به خاطر به‌هم خوردن روابط ما با چین یا روسیه دچار وقفه‌هایی شدند، اینها را از بین نبریم. بلکه بکوشیم از شرایط تخفیف تحریمی استفاده کنیم برای اینکه هزینه‌های خودمان را کاهش بدهیم. بنابراین تنوع در شبکه‌های پرداخت رمز بقای ماست.

اما من می‌دانم بلافاصله بعد از فردای توافق، به‌خصوص همین الآن که بحث گسترش تحریم‌های آمریکا برای کانال‌های جدید روسیه مطرح است، این تحریم‌ها هم اولیه است هم ثانویه. درواقع وقتی درباره‌اش صحبت می‌شود، خیلی‌ها در داخل ایران می‌گویند ما آن کار قبلی را ادامه ندهیم چون آنها تحریم شدند. اتفاقا این‌طور نیست، ما باید تجارت دوجانبه و تجارت بین‌الملل داشته ‌باشیم و عاملیت‌های جداگانه برای این دو داشته باشیم. دقیقا به همین خاطر، تلاش برای رفع تحریم افراد اجرایی یا سپاهی و افراد نهادها بی‌فایده است، از این لحاظ که اگر شما یک عاملیت‌هایی برای تجارت دوجانبه خودتان بخواهید، چه کسی از ستاد اجرایی بهتر؟ چه کسی از بنیاد تعاون سپاه بهتر؟ تازه زمانی که ما در پیوست 16 دوم درآمدیم، تا مکانیسم ذی‌نفع نهایی را مشخص بکنیم، هنوز هم یک مورد وسیع و پرریسکی است، حذف کردن 100 یا 500 اسم از لیست تحریم‌ها نتیجه‌ای برای ما نخواهد داشت. یعنی علی‌رغم اینکه ما شعار لغو همه تحریم‌ها را می‌دهیم، یک‌سری تحریم‌ها را اصلا لازم نیست برداریم و اصلا نباید برداریم.

یعنی خواسته‌های بهتری داشته باشیم؟

بله. درواقع بپذیریم که فردای توافق ما نیاز به دو گونه تجارت و روش پرداخت داریم. و هردوی اینها را باید در کنارهم نگه‌ داریم.

مختصات استفاده از پیمان‌های دوجانبه پولی

پیمان پولی دوجانبه، به‌تنهایی معنا ندارد. پیمان پولی دوجانبه زمانی معنا دارد که شما تراز تجاری‌تان به صورت خالص با طرف مقابل، به سمت صفر شدن حرکت کند. یعنی خیلی مثبت به سمت ما نباشد چون وقتی خیلی مثبت به سمت ما باشد، آخر باید تفاوتش را به صورت دلار یا طلا پرداخت کنیم. دوباره در اینجا من مشکل پرداخت برای تسویه کل را دارم. هرچقدر این تفاوت بیشتر شود، این مشکل باز هم بیشتر است. پیمان پولی دوجانبه یکی از روش‌های پرداخت است، نه‌تنها روش پرداخت. یکی از روش‌های پرداختی است که می‌تواند صرفا روی یک تراز تجاری مماس شده کار کند یعنی خود پیمان پولی دوجانبه معجزه نمی‌کند. درحقیقت وقتی شما در دوره یک‌ساله می‌توانید تراز تجاری‌تان را صفر کنید، از این استفاده می‌کند و می‌گوید در طول دوره میانسالی من یک روش تسویه به شما معرفی می‌کنم که روش تسویه این است و یک نکته دیگر این است که بین تهاتر و تجارت دوجانبه تفاوت وجود دارد. تهاتر یعنی من یک کشتی نفت می‌فرستم و یک کشتی کنجاله می‌گیرم. اما تجارت دوجانبه یعنی من در طول سال صادراتی می‌کنم که یک عاملیتی حاضر است به حساب این صادرات بستانکار بماند و طی نیمه دوم سال بدهکار شود و در طول سال تراز تجارت صفر شود. مانند کاری که بانک ملی انجام می‌داد، مثلا در زمان رضاشاه. نمی‌خواهم بگویم این حرف‌ها برای قدیم است، اتفاقا آدام توز می‌گوید دنیا در یک آونگی بین تجارت دوجانبه حرکت می‌کند. اشکالی ندارد، ما باید از هردوی اینها استفاده بکنیم، ارتباطی به این ندارد که ما تحریم هستیم یا تحریم نیستیم. مگر محمدرضا پهلوی تحریم بود؟ خیر، محمدرضا پهلوی همزمان هم یک شبکه تجارت دوجانبه با بلوک شرق داشت –که جداگانه با شوروی، چکسلواکی و... کار می‌کرد- هم شبکه پرداختی را ذیل آمریکا ساخت. کشوری با ویژگی‌های ایران، در جایی که ما از دنیا قرار گرفتیم و جنس همسایگی‌هایی که دارد، چاره‌ای جز این موضوع ندارد. فارغ از اینکه تحریم باشد یا نباشد.

در بحث‌ تجارت دوجانبه، در فردای احیای برجام تکلیف قراردادهای طولانی‌مدتی که با چین یا روسیه بستیم چه می‌شود؟ وضعیت روسیه مبهم است و آن کریدوری که قرار بود از ایران بعد از دو دهه ایجاد شود و روس‌ها هم پیگیرش بودند و در سفر اخیر رئیس‌جمهور هم تاکید شده بود، تکلیف موارد این‌چنینی چه می‌شود؟

یک تصوری در ایران وجود دارد که کریدور یعنی راه. یعنی تصور مردم از کریدور یک‌سری جاده است که کامیون از آنجا عبور می‌کند یا یک‌سری ریل قطار است یا در حالت پیشرفته یک‌سری لوله خطوط انتقال انرژی است. اما کریدور شامل راه، جمعیت روی راه، و ارزش افزوده که در طول راه ایجاد می‌شود، است. به همین دلیل ممکن است یک کریدوری طولانی‌تر شود، اما نتیجه بهتری داشته باشد. مثلا مسیر دسترسی چین به اروپا از طریق ایران معلوم است که کوتاه‌تر از مسیر روسیه است اما به‌خاطر مساله اوکراین و قضایای اخیر، مسیر روسیه متوقف شده است. اما در کریدور ایران خبری نیست. یا کریدور ترکیه، محلی است که باید از آب رد شود و راه بعضا بسته می‌شود، با این حال بازهم بهتر از کریدور شماست. پس کریدور تابع برنامه توسعه شماست. شما باید بدانید می‌خواهید کدام قسمت کشور را با چه اولویتی توسعه بدهید. در مفهوم کریدوری اصلا توزیع متوازن معنا ندارد. یعنی معنا ندارد که بگویید ما همه جای ایران را می‌خواهیم باهم توسعه بدهیم. چون طبعا جاهایی باید اولویت قرار بگیرد که نقطه اتصال با یک پروژه بیرونی باشد. پس این هم تابع این است که شما برنامه توسعه‌تان چیست. برنامه توسعه یعنی کدام کار خوب را نمی‌خواهید انجام بدهید. چون همه‌ کارهای خوب را با هم نمی‌توانیم انجام بدهیم.

لزوم ایجاد آژانس توسعه در پساتوافق

فردای بعد از توافق علی‌رغم اینکه یک بخشی از نگرانی ما این است که به لحاظ سیاسی بگوییم که زیاد با شرق کار کردیم و یک مقدار هم با غربی‌ها کار بکنیم، چون بدنه کارشناسی ما به‌صورت شناختی تمایل جدی به سمت غرب دارد، یک بخش دیگر موضوع این است که اصلا ما یک‌سری نقایص فنی برای کارکرد داریم، نقایص فنی به معنی توان خلق همکاری ایجابی با طرف مقابل. فرقی نمی‌کند طرف مقابل چه کشوری باشد، چین باشد یا روسیه یا هند یا آمریکا یا... . حتی در دهه 90 ما توان خلق همکاری ایجابی‌مان کاهش پیدا کرده ‌است. نوعی از توزیع قدرت در داخل دستگاه دیوان‌سالاری ایران رخ داده ‌است که تقریبا دیگر توان مدیریت کردن پروژه‌های بزرگ را ندارد. اگر من می‌خواستم در کنار اولویت شماره یک، که به‌هم نزدن توافق‌های قبل از توافق است که این خودش خیلی نکته مهمی است و احتمالا در همین شماره یک خواهیم ماند و به شماره 2 نخواهیم رسید، اما اولویت شماره دوم این است که ما به دنبال خلق آژانس توسعه‌ای برویم که خودش راسا مسئولیت طراحی و تامین مالی و ساخت طرح و بهره‌برداری آن را به عهده بگیرد که بتوانیم درمقابل تغییرات فراوانی که در محیط پیرامونی ما ایجاد می‌شود، سریع واکنش نشان دهیم.

و این آژانس توسعه‌ای بهره‌برداری از این طرح‌ها را برعهده بگیرد که بتوانیم مثل یک نیرو واکنشی سریع به تغییرات فراوانی که در محیط پیرامونی ما ایجاد می‌شود، داشته باشیم؛ یعنی چیزی مثل سازمان برنامه دوم. سازمان برنامه‌ای که ابوالحسن ابتهاج، راسا این کار را در آن انجام می‌داده است. درحال حاضر شما چنین سطحی از خواست برای خلق نهادی که بتواند توافق را اجرا کند، ندارید. در زمان روحانی وقتی برجام امضا شد تصور اولیه این بود که قرارداد به‌صورت اتوماتیک کار خواهد کرد، کمی که گذشت دیدند نه، مثل اینکه به‌صورت اتوماتیک کار نمی‌کند. گفتند خب حالا باید بکوشیم که کار کند. اما توزیع اختیارات درطول دوران هشت‌ساله دولت در حوزه اقتصاد اساسا به‌نحوی بود که تا اینها بخواهند به خودشان بیایند چه چیزی را می‌خواهند و چه چیزی را خیر، زمان اجرای برجام تمام شده است. امروز وضعیت از آن مقطع سخت‌تر است. چون توافق کاملا بستگی به مساله تورم دارد، یعنی اگر تورم جهانی کنترل شود، توافق ما بلاموضوع می‌شود. آن وقت سوال این خواهد بود که انتفاع ما در داخل قرارداد تامین خواهد شد یا خارج از آن. یعنی مثلا آمریکا می‌تواند داخل برجام باشد و انتفاع ما از آن را صفر کند و از برجام هم خارج نشود یا می‌تواند خارج از برجام باشد و انتفاع ما را صفر کند. فرق بین دموکرات و جمهوری‌خواه در این چیزهاست، نه در تفاوت انتفاع ما. برای ما برگه برجام مساله نیست که حالا بخواهیم بررسی کنیم بودن یا نبودن ما در برجام نقطه‌قوت خواهد بود یا نقطه‌ضعف. اتفاقی که می‌افتد برای ما مساله‌ است. اگر این بودن یا نبودن بر میزان انتفاع ما اثر بگذارد، آن زمان می‌توانیم آن را یک «مساله» بدانیم. تا زمانی برای انتفاع ما ضمانتی وجود خواهد داشت که توانسته باشیم به این سوال تورم پاسخ دهیم. آن هم دو قسمت دارد. یک اینکه خود سوال پاسخ داده شود، دو آنکه راه‌حل بدیل دیگری پیدا نکنند. یعنی همه اینها سر جای خودش است. پس زمان ما خیلی کم است و برای این زمان کم، اگر درست برنامه‌ریزی کنیم، این زمان کوتاه‌مدت تا ابد می‌تواند ادامه‌دار باشد. پس این نشان می‌دهد ما باید بتوانیم واکنش سریع داشته باشیم، نشان می‌دهد که ما نیازمند سازمان مجری توسعه‌ای هستیم که در درجه اول مجری توافق باشد. یعنی سطح ایجابی و انتفاعی توافق را انجام بدهد. اما اصلا هم چنین چیزی در ناصیه موضع دیده نمی‌شود. اصلا این اراده از مسئولان ایرانی که بخواهند چنین کاری را انجام دهند دیده نمی‌شود و به نظر نمی‌رسد چنین تصوری از این پنجره فرصت داشته باشند.

وقایع بسیار زیادی رخ داده است یعنی کرونایی آمده و در خروج از کرونا همچنان شوک عرضه ادامه پیدا کرده و تقاضا بالا رفته و مشکلات مختلفی در عرصه توزیع پیش آمده و جنگ اوکراین نیز رخ داده تا ما به فرصت ایجادشده کنونی رسیده‌ایم. نباید تصور کنیم این فرصت ادامه‌دار است. هنر ماست که باعث می‌شود این فرصت زمان‌دار باشد.

باید یک برنامه توسعه داشته باشیم تا بتوانیم به این موارد فکر کنیم؟

این امر مقداری حالت رفت‌وبرگشتی دارد. یعنی مجری مشخص‌کننده ویژگی‌های برنامه توسعه بوده و برنامه توسعه نیز مشخص‌کننده ویژگی‌های مجری است. در بدنه کارشناسی عموما خارج از دولت که طی این سال‌ها به‌دنبال جواب سوال چگونگی بازگشت به ریل توسعه بودند یک مفهومی از برنامه توسعه 10ساله شکل گرفته که 70 تا 80 درصد آن مورد اشتراک همه قرار دارد. الان نقطه شروع این نیست. نقطه شروع این است که هر طرحی به دیوان‌سالاری موجود داده شود بی‌نتیجه باقی می‌ماند و ما چاره‌ای جز ایجاد یک جزیره شایستگی نداریم. جزیره شایستگی هم به‌معنای اینکه دیوان‌سالاری باید از یک نقطه اصلاح شروع شود. هم به این معنا که برای اجرای این توافق چاره‌ای جز این وجود ندارد.

ما نمی‌توانیم در یک کریدور کارخانه فولاد را از خودروسازی، واگن‌سازی و خط لوله انرژی جدا ببینیم. همین که ما این موارد را از هم بشکنیم نشان می‌دهد ما نفهمیدیم چگونه باید با توافق رفتار کنیم. اگر در حوزه ارزیابی مدل ما این باشد که از حوزه‌های مختلف بانکی، نفتی و صنعتی (نهادها، دستگاه‌ها و...) توقع‌شان از توافق را جویا شویم نمی‌توانیم ارزیابی کنیم که چه چیزی خوب است و چه چیزی مهم. به این خاطر که این موارد نیاز به یک تجمیع و رویکرد از بالا به پایین دارد و نه از پایین به بالا. به نظر می‌رسد که درحال حاضر خیلی از این دیدگاه دور هستیم.

فرصت و تهدید نقشه تجاری ایران

تمرکز عجیبی در حوزه تجاری ما وجود دارد و 91 درصد صادرات ما به 15 کشور است. همین تمرکز روی اقلام صادراتی نیز وجود دارد؛ چراکه بیش از 60درصد اقلام صادراتی ما فلزات، موادمعدنی و پتروشیمی هستند. این کالاها خیلی ارزش‌افزوده بالایی ندارند و صرفا دارند از رانت منابع طبیعی استفاده می‌کنند. آیا در اینجا نیاز به بازاندیشی در حوزه سیاستگذاری ما وجود دارد؟

این موضوع که ما صادرات کم‌تنوعی داریم و پیچیدگی تولیدات‌مان زیاد نیست نیز یک نقطه‌قوت دارد و ده‌ها نقطه‌ضعف. نقطه‌قوت این است که اگر بخواهیم به تراز پرداخت‌ها متمرکز شده و آنها را ایمن کنیم ارزیابی تراز پرداخت‌ها مثل یک فرش است که طی سالیان متوالی بافته شده است. این‌گونه نیست که از یک جا بکنیم و در جای دیگری قرار دهیم. اما ما چون تعداد اقلام صادراتی و وارداتی‌مان کم است می‌توانیم این کار را کنیم. این نکته مثبت است.

نقاط‌ضعف نیز این است که ما با پیچیدگی کمتر و درگیری کمتر با اقتصاد جهانی کاربری صادرات‌مان نیز کمتر است؛ چراکه این موارد تحت‌تاثیر وقایعی قرار خواهد گرفت که در بازارهای کم‌تعدادی رخ داده و تابع قیمت‌های جهانی هستند درنتیجه با افزایش نرخ ارز هیچ‌وقت لزوما میزان صادرات ایران زیاد نمی‌شود و اصطلاحا ارز ما به نقطه تعادل بازنمی‌گردد.

به‌همین خاطر این‌گونه نیست که طبعا خود صادرات باعث کاهش نرخ ارز شود. این بدی‌ها را سر راه خودش دارد. پس بازمی‌گردیم به همان موضع چشم‌انداز که به آن اشاره شد. آن تعریفی که شما از توسعه دارید و می‌گویید مثلا من پنج سال دیگر در کجا هستم.

اگر بخواهیم از منظر تراز پرداخت‌ها شروع کنیم، باید توجه داشت آن چیزی که در این رابطه روی میز است، حوزه خودرو، حوزه لوازم‌خانگی و مشابه آن است که اینها در آن قسمت مطرح می‌شوند. پس احتمالا باید دراینجا، مثل برنامه توسعه که ما یک بار از دهه چهل آن را شروع کردیم و تمرکزش روی بخش تولیدات کارخانه‌ای ارزبر بوده است، همین کار را تکرار کنیم. من در موقعیت ارائه کردن یک ویژن (vision) یا چشم‌انداز نیستم. سیاستگذار باید این کار را کند و البته ویژن یک سند نیست. مثلا سند توسعه 1404 نیست که بنشینیم نظرخواهی کنیم و یک سند توسعه 1424 بنویسیم. ویژن چیزی است که در ذهنیت سه، چهار نفر اول کشور است و آنها سند را برای پشتیبانی آن ویژن و چشم‌‌انداز ایجاد می‌کنند. برای ایجاد اجماع سیاسی بر سر چشم‌اندازشان ایجاد می‌کنند. اگر بنا بود من چشم‌اندازی پیشنهاد بدهم احتمالا جنس ویژن و چشم‌اندازم این بود که ما می‌خواهیم پیمانکار توسعه خاورمیانه و کارخانه خاورمیانه باشیم، پس احتمالا اِلمان‌های اصلی من توسعه شهری و همه چیزهایی خواهد بود که به توسعه شهری وصل هستند؛ مثل حوزه انرژی و آب که البته از آب هم شروع می‌شد و به حوزه تولیدات کارخانه‌ای می‌رسید. حتی این برنامه توسعه صنعتی عمودی‌ای که رهبر انقلاب هم مطرح کردند همین است. یعنی شما ناچارید بخش مشخصی را از بین بخش‌های دیگر انتخاب کرده، بیرون بیاورید و روی آنها متمرکز شوید. دوره برنامه توسعه صنعتی افقی به این معنا که با چند نرخ در اقتصاد بازی کنند و فرض بگیرند که این به‌صورت درون‌زا خودبه‌خودی و اتوماتیک باعث بهبود شرایط اقتصادی می‌شود واقعا گذشته است. اما آیا شما حتی چیزی نزدیک به این را هم در جایی می‌بینید؟ من که هنوز چنین چیزی ندیده‌ام.

یک سوالی که در اینجا مطرح است، اینکه فردای توافق مواجهه ما با منابع آزادشده، پول نفت، فروش نفت و اینها چه خواهد بود؟ به‌عبارتی، وقتی منابعی آزاد شد شما می‌خواهید این منابع را کجا صرف کنید. سیاست پولی و مالی ما بعد از توافق باید چگونه باشد که اتفاقات پسابرجام در دولت روحانی دوباره رخ ندهد؟

می‌توانیم درباره این بحث کنیم که اگر آن اتفاق نیفتد چه می‌شود، ولی به احتمال زیاد سناریوی مسلط، همان اتفاقات بین سال 94 تا 96 خواهد بود. بانک مرکزی آن را به‌صورت حداکثری عرضه خواهد کرد تا نرخ ارز را پایین نگه دارد. نکته دومی که وجود دارد این است که ما باید مانع از کاهش نرخ ارز در محدوده پایین‌تر از یک عددی شویم. چون پایین نگه داشتن مصنوعی نرخ ارز دو، سه ایراد دارد؛ یک اینکه اثرات رکودی قابل توجهی دارد. یعنی رکود در دارایی و سرمایه که منجر به رکود در کل اقتصاد می‌شود. دو اینکه شما را از این جهت گرفتار می‌کند که وثایق‌تان غیرقابل نقد شدن می‌شود و سوم اینکه میزان نکولات شما بالا می‌رود و درمجموع اتفاقات دیگری می‌افتد که موجب می‌شود شبکه بانکی شما با مشکل مواجه شود. موضوع دیگری که وجود دارد این است که شما یک‌سری طرح‌های توسعه‌ای را که در این دو سه سال جوانه زده است را با این رویکرد از بین خواهید برد. مثلا در حوزه‌هایی مثل پوشاک و لوازم‌خانگی شاهد جوانه‌زدن‌هایی بودیم که آنها با این رویکرد از بین خواهند رفت. نکته آخر اینکه ما اگر حتی ارزپاشی کنیم تا درنتیجه آن، قیمت‌ها پایین بیاید، به این خاطر که مرکز کنترل نرخ ارز ما در سه‌، چهار سال گذشته «محدودسازی واردات» بوده است، خیلی از کالاها، با ارزهای خیلی گران‌تری قیمت می‌خورند. در آن صورت است که واردات اینها به‌صرفه می‌شود و در چنین شرایطی، شما دیگر توان سیاسی مقابله با واردات را نخواهید داشت. مثلا در حوزه خودرو، مقابله با آن خیلی سخت خواهد بود. همین الان هم شاهد آن هستیم با اینکه هنوز توافقی صورت نگرفته است، در مجلس درباره واردات خودرو جدیت وجود دارد. فقط ما در این میان و در طول این کاهش و افزایش‌ها، یک دور ذخایر ملی خودمان را از دست داده‌ایم. به‌خصوص اگر این چشم‌انداز را داشته باشیم که یک توافق، ژنتیکش کوتا‌ه‌مدت است. مگر اینکه ما از خودمان، یک تدبیر غیرعادی‌ای نشان دهیم که در هر حالت، نگهداری ذخایر بسیار مهم خواهد بود.

پس این یک نکته که بانک مرکزی باید حتما یک کفی برای نرخ ارز تعیین کند، نیازمند توجه است. یکی از نکات مهمی که به بانک مرکزی این امکان را داد که از 17 مهر 97 تا حدود 15 بهمن 98 نرخ ارز را علی‌رغم اینکه از زمین و آسمان برای آن بلا می‌بارید در یک محدوده‌ای کنترل کند، این بود که در 17 مهر 97 برای نرخ ارز یک کفی تعیین کرد و خودش روی آن کف ارز می‌خرید. آن روز خیلی فشار سیاسی به بانک مرکزی می‌آمد که دلار دارد خودش پایین می‌آید و چرا رویکرد شما این‌گونه‌ است و مسائلی از این دست، اما با این وجود بانک مرکزی مقاومت کرد و یک کفی را نگه داشت. امروز هم ما همان حرف‌ را داریم، ولی چون احتمالا کسی به این حرف‌ ما توجه نخواهد کرد، به سراغ قسمت دوم موضوع می‌رویم که به‌نظرم حتی از این مبحث هم مهم‌تر است. فرض کنید انتهای این توافق آن باشد که ما 20 میلیارد دلار ارز مازاد به‌دست خواهیم آورد که مابه‌ازای آن، 20 میلیارد دلار از ذخایر پیشین بانک مرکزی است که دولت ریالش را گرفته است. حالا این ذخایر آزاد می‌شود و بانک می‌تواند بفروشد. مثلا فرض کنیم ته این توافق این است. ما احتمالا در یک سناریوی مسلطی، در‌نهایت حدودا همین نرخ 25 تومان را خواهیم دید، این عدد تقریبا معادل آن است که بانک مرکزی، 500 هزار میلیارد تومان پایه پولی جمع ‌کند. کل پایه پولی ما 500 تا 1000 هزار میلیارد تومان است. یعنی انگار کل پایه پولی را جمع کرده‌ایم. طبیعی است که ما باید از کانال‌های دیگر پایه پولی را بازگردانیم. به این خاطر که درواقع سیستم نیاز درون‌زا به پایه پولی دارد. این فرآیند هم مثل یک فرش درهم‌بافته‌ است، به‌تدریج انجام می‌شود. اما در‌نهایت من دارم 500 تا 560 هزار میلیارد تومان پایه پولی قبض می‌کنم و 500 هزار میلیارد تومان بسط انجام می‌دهم. ما از این تغییر می‌خواهیم چه استفاده‌ای کنیم؟ یعنی ما با چه اولویتی می‌خواهیم بعد از این قبض آن بسط را انجام دهیم؟ آیا می‌خواهیم در دل این، اصلاح سیستم بانکی را شاهد باشیم؟ می‌شود این را به اهرمی برای تغییر خیلی از رفتارها تبدیل کرد. آیا ما می‌خواهیم از این برای هدایت اعتبار استفاده کنیم و نوع بسط‌مان را به این متصل کنیم که بانک‌ها در چه حوزه‌هایی سرمایه‌گذاری می‌کنند؟ ترازنامه بانک‌ها بتواند منبسط شود ما‌به‌ازای اینکه ما باید ذخایر بدهیم تا منبسط شوند. به‌خصوص اینکه کنترل ترازنامه بانک مرکزی تنقیحش متمرکز شده روی افزایش نرخ ذخیره قانونی. آیا ما می‌توانیم از این طریق رفتار بانک‌ها را کنترل کنیم و برنامه هدایت اعتبار داشته باشیم و به‌سمت افزایش تشکیل سرمایه ثابت برویم؟

این بازه دو‌ساله که قرار است این رقم 500 هزار میلیارد تومان جمع و پخش شود، بسیار مهم است. با این رقم از نو می‌شود کشور را تعریف کرد. 20 میلیارد دلار رقم زیادی نیست، اما من به این علت روی اهمیت آن تاکید می‌کنم که در شرایط کنونی قدرت ابراء دلار بسیار بالاست. به‌عبارت دیگر تفاوت ما بین GDP ایران به PPP یعنی تفاوت قدرت خرید به نرخ ارز آزاد خیلی زیاد است و شما می‌توانید از آن استفاده‌های زیادی داشته باشید، من گمان نمی‌کنم کسی به این مساله اندیشیده باشد یا برنامه‌ای برای آن داشته باشد.

تعامل اقتصادی با آمریکا بله یا خیر؟

نوع نگاه دولت رئیسی در عمل به فضای سیاست خارجه در این رابطه تفاوت خاصی با دولت روحانی ندارد. ما باید در وهله نخست بپذیریم نوع تعاملی که ما با آمریکا بعد از قرارداد کنسرسیوم داشتیم یعنی تعاملی که در آن ما ضامن امنیت نفت خلیج‌فارس بودیم و آمریکایی‌ها نیز کنترل‌کننده امنیت حساب می‌کردند، تمام شده است. پس ما با آمریکایی‌ها باید وارد معامله جدیدی شویم. درثانی ما باید یاد بگیریم هم با چینی‌ها و هم با آمریکایی‌ها کار کنیم بدون اینکه قلمروی خاکی و منافع ما نقطه تسویه‌حساب این دو کشور یا قدرت‌ها باهم باشد. مثلا در پرونده چابهار یکی از چالش‌ها این بود، عملا یک نقطه جغرافیایی به محل تسویه‌حساب دو قدرت خارجی با هم تبدیل شده بود. در قدم دیگر ما باید یاد بگیریم عمل خلق همکاری ایجابی بکنیم، اگر این اتفاق رخ دهد بعد از مدتی طرف‌های درگیر شما را به‌عنوان ثمن معامله جابه‌جا می‌کنند و در این حالت منافع کشور مستقل از کلیت سیاسی‌اش اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. در چنین حالتی همان‌طور که پیش از این نیز تاکید کردم، داشتن نگاه توسعه‌محور اهمیت بسیار زیادی نسبت به نگاه مبتنی‌بر بقا پیدا می‌کند.

در اینجا سوالی که مطرح می‌شود این است آیا ما می‌توانیم یک برنامه توسعه جدید با آمریکایی‌ها تعریف کنیم؟ بله می‌شود به شرطی که خودمان یک رفتار مشخصی در حوزه توسعه و بقا داشته باشیم. ایران اساسا در یک جهان دوقطبی فرصت‌های زیادی دارد، البته این جمله به این معنی نیست که جهان به سمت دوقطبی شدن می‌رود، بلکه جهان در آینده جهانی چندقطبی خواهد بود اما من چنین گزاره‌ای را سهوا به این دلیل بیان کردم که کشور ما از جهان دوقطبی خاطرات تاریخی زیادی دارد و فرصت‌هایی پیش‌رویش بوده است، ما در بهره‌گیری از این فرصت هم خاطرات تلخ شهریور 1320 را در حافظه تاریخی خود داریم و هم فضای رشد اقتصادی اواسط دهه 40 را تجربه کرده‌ایم. در نیمه دوم دهه چهل ایران با هر دو قطب همکاری ایجابی داشت، اگر آمریکا در این زمان به ایران در راه‌اندازی صنعت ذوب‌آهن کمکی نداشت، ایران این نیاز خود را از طریق شوروی تامین می‌کرد. توانایی خلق همکاری ایجابی به ما مسیر را نشان می‌دهد و مشخص‌کننده این گزاره است که در آینده آیا می‌توانیم با آمریکا همکاری داشته باشیم یا خیر. الان و در نقطه‌ای که داریم صحبت می‌کنیم رفتار ایران در برابر آمریکا جزء پنج عامل یا 10 عامل نخست جهت‌دهنده رفتار آمریکا برابر ایران نیست. همین موضوع قدرت اثر‌گذاری را از ایران می‌گیرد و در این شرایط توان شما در تعریف منافع‌مشترک است که می‌تواند به شما قدرت دهد.

 

منبع: فرهیختگان
ارسال نظر: