روزنامه کیهان را توقیف کردم

کدخبر: 2370552
خبرنگار:

۶۳ سال روزنامه‌نگاری که بیش از نیم قرن آن در حوزه حوادث بود، باعث شده به محمد بلوری لقب پدر حادثه‌نویسی ایران را بدهند. جسارتش در پیگیری اخبار و انتشار واقعیت‌ها باعث افشای قتل‌های مهمی مانند قتل‌های سریالی کودکان توسط هوشنگ ورامینی و حتی توقیف روزنامه کیهان به دلیل افشای جنایت‌های سپهبد آزموده معروف به آیشمن ایران شد. او از وضعیت فعلی روزنامه‌نگاری در کشور و سیاست مدیران در اطلاع‌رسانی اخبار به‌خصوص اخبار حوادث گلایه دارد. درباره شش دهه روزنامه‌نگاری و تفاوت خبرنگاری قبل و بعد از پیروزی انقلاب با او خاطره‌بازی کردیم که در ادامه می‌خوانید.

 چطور روزنامه‌نگار شدید؟
از بچگی به نوشتن علاقه داشتم. چند بار مطالبی را نوشتم و برای مجله‌ای ارسال کردم که هیچ‌کدام چاپ نشد. یک‌بار زیر مطلبم نوشتم ترجمه محمد بلوری که این بار چاپ شد. به نوشتن ادامه دادم تا این‌که سال ۱۳۳۶ یکی از استادانم در دارالفنون پیشنهاد داد به خاطر قلمی که داشتم در روزنامه کیهان مشغول به کار شوم. وقتی به روزنامه رفتم، سردبیر گفت افراد زیادی آمدند اما دوام نیاوردند که گفتم من می‌توانم و می‌مانم.


 در آن ایام روزنامه‌ها به اخبار حوادث اهمیت می‌دادند؟
صفحه‌ای به اسم صفحه حوادث نداشتیم و اخبار حوادث در روزنامه‌ها به صورت پراکنده در صفحات چاپ می‌شد. در همان ایام دو ماجرا باعث شد که مدیران روزنامه کیهان ببینند اخبار حوادث ظرفیت تیتر یک شدن را دارد. یکی از این اخبار درباره قتل مردی در میدان فردوسی بود. مغازه‌های میدان فردوسی تا پل چوبی برای این فرد بود و او کرایه‌ها را تبدیل به سکه می‌کرد و در تشک و متکایش مخفی می‌کرد. دزدان او را کشتند و سکه‌هایش را سرقت کرده بودند. این ماجرا در صفحه یک چاپ و باعث افزایش فروش و تیراژ روزنامه شد.
ماجرای دوم مربوط به شروری در سیستان و بلوچستان بود. این شرور به نام دادشاه به دهات حمله و اموال مردم را غارت می‌کرد. او یک زن آمریکایی و شوهرش را کشته بود. این ماجرا را منتشر کردیم و با استقبال مردم همراه شد. سردبیر وقتی به ظرفیت حوادث پی برد از من خواست که صفحه حوادث را راه‌اندازی کنم و اولین صفحه حوادث در روزنامه کیهان راه‌اندازی شد.


 خبرنگاری پیش از انقلاب چطور بود؟
در آن زمان دست خبرنگاران برای دسترسی به منابع خبری باز بود و شهربانی و دادگستری همکاری خوبی برای انتشار اخبار حوادث با ما داشتند. به دادگستری که می‌رفتی قضات همکاری خوبی داشتند.


 یعنی محدودیتی نداشتید؟
محدودیت که بود. نوشتن درباره شاه و انتقاد از او ممنوع بود. انتشار جزئیات برخی دادگاه‌های امنیتی و نوشتن درباره افسران شهربانی و مسائل خلاف عفت هم ممنوع بود. یک‌بار خبرنگار اطلاعات گزارشی درباره یکی از افسران شهربانی نوشت که دختری را فریب داده و به فحشا کشانده بود. شهربانی او را احضار کرد و بعد از برخوردی تند، برای تنبیه سرش را تراشیدند. بعد از این کار روزنامه‌نگاران در پارک‌شهر اعتراض کردند و رئیس شهربانی مجبور به عذرخواهی شد. در زمان نخست‌وزیری امینی اوج سانسور مطبوعات بود. دو سرهنگ در روزنامه کیهان و یک سرهنگ هم در روزنامه اطلاعات مستقر بودند و درباره مطالب نظر می‌دادند و اگر می‌گفتند مطلبی باید حذف شود، حذف می‌کردیم. ما مطالب را قبل چاپ به آنها می‌دادیم و آنها گاهی یک مطلب را داخل سطل زباله می‌انداختند. این سانسورها باعث اعتصاب گسترده روزنامه‌ها و حذف سانسورچیان شد. در دوران سانسور هر آنچه سرهنگ‌ها تشخیص می‌دادند چاپ می‌شد.


 در آن دوران اخبار حوادث بیشتر در چه حوزه‌هایی بود؟
درگیری‌های خیابانی. به‌خصوص در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب، چریک‌های فدایی خلق فعال بودند. خانه‌های تیمی هم زیاد شده بود و گاهی ساواک با آنها درگیری مسلحانه پیدا می‌کرد و این درگیری‌ها به خیابان کشیده می‌شد.


 انتشار این اخبار منعی نداشت؟
ساواک از این افراد به‌عنوان خرابکار نام می‌برد و روزنامه‌ها هم باید آنها را خرابکار خطاب می‌کردند. یادم هست با نوشتن مطلبی درباره یکی از چریک‌ها به نام احمد زیبرم، این ادعای ساواک را رد کردم. این فرد بعد از ورود به خانه‌ای، برای این‌که به اهالی خانه آسیبی وارد نشود، آنها را به زیرزمین برد. از آنها چادر و ظرفی گرفت و پول آن را داد. من نوشتم این افراد خرابکار نیستند. عراق آن زمان با ایران مشکل داشت و رادیو بغداد گزارش مرا خواند و به خاطر این گزارش به ساواک احضار شدم و بعد از آن بازداشتم کردند. بعد از چاپ این گزارش شاه با مصباح‌زاده، مدیرمسؤول وقت روزنامه کیهان برخورد تندی کرد و به او گفته بود؛ یک مشت کمونیست ریخته‌اند در روزنامه کیهان؟
یا در ماجرای گلسرخی او در روزنامه کنار دست من می‌نشست و جوان خوبی بود که یک روز آمدند روزنامه او را بردند و بعد هم اعدام شد. گاهی نیز ساواک مقاله‌ای می‌داد و باید حتما چاپ می‌کردیم. حتی مرا برای چاپ عکس گل سرخ کنار لگوی روزنامه به ساواک بردند. آنها می‌گفتند با این کار می‌خواستی یاد گلسرخی را زنده کنی.
خانه شماره ۱۰ ساواک مخصوص خبرنگاران بود و ساواک اگر می‌خواست با خبرنگاری برخورد کند، او را به این خانه احضار می‌کرد.


 مدیران رسانه‌ها از افشاگری خبرنگاران حمایت می‌کردند؟
مدیران اعتقاد داشتند که خبرنگار ماشین چاپ نیست که بتوان سریع برای آن جایگزین پیدا کرد و همیشه از خبرنگاران حمایت می‌کردند. در دوره شریف امامی مدتی به خاطر افشای اسراری از کشتن جوانان وطن در جنگ ظفار ممنوع‌القلم شدم. مدیر وقت روزنامه کیهان من و همسرم را برای آموزش به انگلیس فرستاد و در این مدت هزینه‌های من و همسرم در انگلیس و دو فرزندم در تهران را پرداخت می‌کرد.


 روزنامه‌نگاری قبل و بعد از انقلاب چه فرقی کرده؟
قبل از انقلاب روزنامه‌نگارها پویا‌تر بودند. مخاطبان روزنامه‌ها هم بیشتر بودند. هر روز صبح خبرنگاران از روزنامه بیرون رفته و از حوزه‌های خبری خود خبر تهیه می‌کردند و ساعت ۱۱ به روزنامه بر‌می‌گشتند. خبرها تازه و اختصاصی بود. الان متاسفانه خبرنگاران در حوزه‌ها حضور ندارند و خبرها یا سایتی است یا تلفنی. بیشتر گزارش عملکرد سازمان‌ها را می‌دهند و قلم افشاگر و انتقادی ندارند. البته نباید فقط خبرنگاران را مقصر دانست، مدیران هم به سمتی رفته‌اند که فقط دوست دارند آنچه آنها می‌گویند چاپ شود. متاسفانه یکی از معضلاتی که الان داریم استفاده از اصطلاحاتی است که ادبی و روزنامه‌ای نیست و بیشتر تخصصی است. این نشان می‌دهد که سازمان‌ها چقدر در نوشته‌های خبرنگاران نفوذ داشته‌اند. همین باعث شده برخی روزنامه‌ها وقتی چاپ می‌شوند هیچ مطلب تازه‌ای برای مخاطب نداشته باشند.

قاتلی که برایم اعتراف کرد

در تعطیلات نوروز ۴۲ کشیک روزنامه بودم و برای تهیه خبر با افسر کلانتری ورامین تماس گرفتم که خبر داد جسد پسربچه‌ای حدود هفت ساله را پیدا کرده‌اند که خفه شده است. یک مرد ولگرد هم به عنوان مظنون دستگیر شده بود که به قتل اعتراف نمی‌کرد. سریع با عکاس راهی محل شدیم و به خانه رئیس شهربانی رفتم. او مهمان داشت و در تماس با کلانتری اجازه داد با متهم گفت‌وگو کنم. وقتی هوشنگ روبه‌روی من نشست لب به اعتراف گشود و به قتل هشت نفر اعتراف کرد و آدرس محل دفن جنازه‌ها را به من داد. یکی از قربانیان او یک آلمانی به نام ارنست لانگه بود که برای سرقت دلارهایش او را کشته بود.  اعترافات قاتل را چاپ کردم اما کسی آن را باور نکرد. خواستم محل دفن یکی از اجساد در زیر تپه شنی را بررسی کنند که با گشتن آنجا جسد بچه دیگری هم پیدا شد. در ادامه با گشتن چاه‌های اطراف مسگرآباد جسد لانگر هم پیدا شد.
 

روزنامه کیهان را توقیف کردم

یک روز سردبیر از من خواست همراه عکاس به دفتر الموتی، وزیر دادگستری وقت برویم و از او عکس آرشیوی بگیریم. برای این‌که دستانش حرکت داشته باشد از او درباره آزموده پرسیدم که گفت: او آیشمن ایران است و بعد از کودتای ۲۸مرداد، جوانان زندانی را با هواپیما بالای دریاچه نمک می‌برد و زنده‌زنده داخل دریاچه می‌انداخت. بعد از رسیدن به روزنامه موضوع را به سردبیر گفتم و عکاس هم حرف‌هایم را تائید کرد. فردا کیهان تیتر بزرگ زد؛ آزموده، آیشمن ایران. با انتشار این گزارش روزنامه کیهان توقیف شد اما با اعتراض دانشجویان بعد از دو روز رفع توقیف شد.

 

منبع: جام جم
ارسال نظر: