چپ نئولیبرالِ لگدپران در دانشگاه چه میکند؟
روشنفکری با طعم ارغنون
جامعه روشنفکری از جنس ارغنون، فضای فرهنگی ایدهال خود را چیزی متفاوت از فرهنگ ایرانی اسلامی تصویر کرده که با تربیت دانشجویان از دانشگاهها شروع شده و در آینده به مسیرهای انحرافی جدی بدل خواهد شد، نمود ابتدائی این ماجرا در شکل کنشگریهای اعتراضآمیز دانشجویی با سبک و سیاق زیر پا نهادن قوانین رسمی و اسلامی در سالهای اخیر در دانشکدههایی مانند علوم اجتماعی تهران، میتوان دید.
نسیم آنلاین ؛ سارا مواصلی: تشکیل حلقههای علمی در قالب مؤسسات و نشریات از دهه هفتاد با رویکرد ایجاد نوعی قدرت علمی جهت تأثیرگذاری بر بخشهای مختلف حاکمیت و جامعه، رواج یافت. اگرچه در ابتدا چندان به این مجموعهها توجهی نمیشد اما بهمرور و با اهمیت یافتن مسئله علم در ایران، کارکرد این مجامع بهظاهر کوچک در جریان سازیهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی نمایان شد. بالأخص آنکه عرصههای فرهنگی-علمی پس از سپری کردن دوره انقلاب و جنگ، به دنبال احیاء هویت خود با مفاهیمی جدید بودند و مسئله توجه به تولیدات علمی خارجی قوت میگرفت. در آن ایام نظریهپردازانی چون سروش که میتوانست ترکیبی مغالطه آمیز و غیرقابل فهم در میان عموم مردم از مفاهیم غربی و اسلامی بسازد، در کانون توجهات قرار داشتند و فضای فرهنگی حاکم بر کشور در آن دوران و بالاخص توجه به غرب به عنوان مهد علم در دانشگاهها، شرایطی را فراهم کرده بود که افراد وابسته به تفکر غرب و تحصیلکردگان اروپا و آمریکا زمینه را برای فعالیتهای مختلف در این جهت مناسب میدیدند و از این رو مجموعههایی مانند ارغنون شکل گرفت. سال 1373 احمد مسجد جامعی ذیل معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با حضور افرادی چون مراد فرهادپور، یوسف اباذری و حسین پاینده، به ظاهر نشریهای را در راستای شناخت و نقد فرهنگ معاصر در غرب پایهگذاری کرد که صرفاً متکی بر ترجمه با رویکرد به مکتب فرانکفورت بود.
روشنفکری با طعم ارغنونمسجد جامعی در دوران هاشمی رفسنجانی در وزارت ارشاد مشغول بود و پس از روی کار آمدن خاتمی، معاون مهاجرانی در امور فرهنگی شد. سال 1379 پس از کنار رفتن مهاجرانی، پست وزارت را بر عهده گرفت و تا پایان دولت هشتم در این مسئولیت باقی میماند. از دوران حضور وی در وزارت فرهنگ و ارشاد به عنوان فضای باز یاد میشود. دستاوردهای وی در آن دوران نشان میدهد بسیاری از کتب ممنوعه دوباره وارد حوزه چاپ و نشر شدند و حتی در مواردی چون انتشار دو کتاب «زنان موسیقی ایران» و «زنان پردهنشین و مردان جوشنپوش» کار به محاکمه ناشر، نویسنده و رئیس اداره کتاب وزارتخانه به جرم اهانت به مقدسات رسید. فضای نشر از جمله موقعیتهای بیبدیلی بود که در سایه تفکرات مسجد جامعی توانست تا آنجا پیش رود که کتاب مشکوک زویا پیرزاد جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی را دریافت کند و سایر نویسندگان به خوبی دریابند که فضا برای هرگونه ویرانگری تمدن اسلامی ایرانی محیاست.
در سینماها نیز وضعیت به سوی حذف خط قرمزهای فرهنگی به پیش میرفت و نمونه آن ساخت فیلمی از بهمن فرمان آرا است که نشان میداد سینمای منحط غرب توانسته افسار فکری بسیاری را در سینمای ایران به دست گیرد. در این دوران فیلمهایی با مضامین ضد اسلامی ساخته و به نمایش درآمد، درحالی که حمایت وزارت فرهنگ را به همراه داشت.
در عرصههای مختلف، وزارت فرهنگ دوره مسجد جامعی تبدیل به محفلی برای تقدیس و تقدیر از هنرمندانی شده بود که علاوه بر فعالیت در دستگاه منحوس پهلوی و گریختن از ایران، سالها بر ضد نظام جمهوری اسلامی همراه تبلیغاتی دشمنان بودند و در دوران اصلاحات به ایران بازگشته و حمایت دریافت میکردند. اوج بروز تفکر ظاهراً ملیح مسجد جامعی بر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تبریک او به عنصر ضد نظام، شیرین عبادی، بابت دریافت جایزه صلح نوبل است. این اقدام و فعالیتهای او در حوزه نشر نشان میدهد که تأسیس نشریات مختلف از سوی وی از جمله ارغنون، نه از بابت نقد غرب، بلکه با هدف نهادینهسازی فرهنگ غربی در جامعه اسلامی ایران بود که انتخاب ترجمه به عنوان پوششی کمتر حساسیتبرانگیز و دانشگاهی پسند، میتوانست مکتب چپ جدید یا مکتب فرانکفورت را که با سیاستهای جریان لیبرالی داخل ایران همخوانی داشت، توسعه بخشد.
علاوه بر مسجد جامعی، مترجمان فعال در نشریه ارغنون نیز تفکراتی با رویکرد اولویتدهی غرب را در پیشینه خود داشتند. مراد فرهاد پور از جمله مترجمان فعال در حوزه فلسفه، فردی است که در نشریاتی چون کیان و راه نو به عنوان نشریات فعال خط روشنفکری، مینوشت. وی معتقد است یگانه شکل حقیقی تفکر در دوران ما ترجمه است؛ «در دوره معاصر ترجمه به وسیعترین معنای کلمه یگانه شکل حقیقی تفکر برای ماست». او بارها عنوان کرده که ما علوم انسانی نداشتیم و از این رو باید وارد کننده این حوزه از علم باشیم. یوسف اباذری نیز از این جهت با فرهادپور همراه است. وی در طول سالها فعالیت در کسوت هیئتعلمی دانشگاه تهران، چندان در حوزه تألیف فعالیت نکرد و صرفاً با ایجاد فضایی حاشیه وار پیرامون مباحثی چون نئولیبرالیسم، کوشید از غرب چهرهای فرهیخته تصویر کند. اباذری به دلیل سخنرانیهایش پیرامون وقایعی چون تشییع جنازه پاشایی شهرت یافته و به عنوان یک استاد علوم اجتماعی چپگرا، دانشجویانی را با خود همراه ساخته که به نظر میرسد به مانند خود او، مجموعهای متناقض از تفکرات باشند. وی علیرغم نقد نظام سرمایهداری، از جمله کسانی است که در مذاکره با غرب و پذیرفتن برجام، موافقت خود را با این شکل از ارتباط اعلام و آن را راهحل برونرفت از تحریمها و سایه جنگ میدانست. در کنار اینها افرادی مانند شاپور اعتماد با سابقه حمایت از خاتمی و شرکت در همایشهای جریان اصلاحات، بیانگر منش اساسی ارغنون است. تمامی فعالین این نشریه از جمله افرادی بودند که علیرغم ادعای نقد به جریان سرمایهداری و ابراز علاقه به مکتب فرانکفورت، تنها در دولت احمدینژاد لب به نقد دولت مستقر گشودند و در جریانات فتنه 88، فعالیتهای ضد نظام را مردمیدانسته و به حمایت از آن برخواستند.
عمده ایدئال اهالی ارغنون در حوزه فکری متأثر از نیچه و فروید است که مسئله دین نهایتاً مساوی با ایدئولوژی در نظر گرفتهشده و همه چیز در قالب تعین اجتماعی معنا مییابد. رویکرد نقادانه آنها بهمثابه آنچه در متون افرادی چون مار کوزه و آدورنو، حمله به مسئله دین در نظام حاکمیتی است که از هر جهت آن را مصداق ایدئولوژی سرکوب میدانند و از این رو بین حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی تمایزی قائل نبوده و مشخص نیست که منطق آنها از یک حکومت ایدئال چه چیزی میتواند باشد. علیرغم ادعای این افراد در حوزه تفکر، آنچه از مطالب ارغنون به دست میآید، توجه به علم و فرهنگ و سیاست در غالب غربی آن و برتری دادن بر سایر نظامها از جمله نظامهای اسلامی است که در منظر مترجمین عامل انزوای گروههای اقلیت بوده است! نهایت بهرهگیری ارغنون ازآنچه مکتب فرانکفورت ارائه میدهد، تنها استفاده از برخی مفاهیم چون طبقات محروم، گروههای منزوی و در اقلیت است که بدون توجه به مسئله زمان-مکان شکلگیری آن مکتب، میتواند واژگانی وسوسهبرانگیز برای توجیه مخالفتهای صرفاً سلبی با نظام اسلامی به دست دهد و چهره روشنفکری مناسبی را برای تحت تأثیر قرار دادن فضای علمی و دانشجویان خالیالذهن فراهم سازد.
چپ جدید لیبرالعلیرغم ادعای افرادی چون هابرماس در مجموعه چپ جدید اروپا، سیره عملی آنها نشان میدهد اهالی مکتب فرانکفورت در دوره پس از جنگ جهانی دوم و فضای متأثر از آن در دورهای به نقد مجموعههای حاکمیتی پرداختهاند، اما نوع نقادیها بهمرور نه تنها به فاصلهگیری از لیبرالیسم منجر نشده، بلکه نوعی تطهیر با خود به همراه داشته که سوپاپ اطمینان موفقیتهای نئولیبرالها بوده است. غلتیدن به آغوش سرمایهداری در قالب نقد از روی شکمسیری و لگدپراکنی بهمثابه جا نماندن از نقدهای اساسی به حوزه سرمایهداری، وجه بارز گروههای چپ جدید در جهان است. هرچه مارکسیسم به عنوان چپ کلاسیک دارای بنیادهای معرفتشناختی محکم برای خود بود، مجموعههایی مانند ارغنون با دست انداختن به متون دستچین شده متفکران اروپایی، برای خود پادوهایی در سطح اساتید و دانشجویان فراهم آورد که تنها ادعای علمی آنان نقد بیبنیاد است، نقدی که نهایتاً جهتگیری سیاسی دارد و میکوشد این هدف را در لابه لای سطور مقالات ترجمهای، از دهان غرب، به خورد جامعه علمی دهد.
نکته جالب اینجاست که علیرغم ادعای اهالی ارغنون، روشنفکری چپگرا در ایران نمیتواند تکلیفش را با پدیدههایی چون جلیقه زردهای فرانسه در مهد سوسیالیسم مشخص کند. پاسخ این سؤال همواره در ابهام باقی میماند که چرا علیرغم آنکه فرانکفورتیها در اروپا فعالیت میکنند، سیاستهای تبعیضآمیز علیه گروههای اقلیت همچنان پابرجاست و نهایتاً چه حکومتی قرار است از میان متون آنها برخیزد. این مسئله وقتی بیشتر مورد توجه قرار میگیرد که رویکرد مترجمان آن در فضای علمی به دفاع از برخی گروهکهای دائماً معترض ختم میشود و سایر اقشار در کل جامعه از حمایتهای آنها باز میمانند.
پایهگذاران مشی ناکجاآبادتوجه به این نکته نیز ضروری است که در خط دهی مکتب فرانکفورت، بخشی از گروههای اقلیت مورد توجه قرار میگیرند که حتی در جوامع مسیحی، جزوی از موضوعات حساسیتبرانگیز به حساب میآیند، مانند گروههای فمینیست و همجنسگرا. حال اگر این تقلید مدعیان چپ ایرانی را از روی دست آنها با توجه به مسئله فرهنگ واکاوی کنیم میتوان به این نتیجه رسید که جامعه روشنفکری از جنس ارغنون، فضای فرهنگی ایدهال خود را چیزی متفاوت از فرهنگ ایرانی اسلامی تصویر کرده که با تربیت دانشجویان از دانشگاهها شروع شده و در آینده به مسیرهای انحرافی جدی بدل خواهد شد، نمود ابتدائی این ماجرا در شکل کنشگریهای اعتراضآمیز دانشجویی با سبک و سیاق زیر پا نهادن قوانین رسمی و اسلامی در سالهای اخیر در دانشکدههایی مانند علوم اجتماعی تهران، میتوان دید.
نهایتاً باید پذیرفت که در سایه مسائل اقتصادی و عدم توجه به دانشگاهها، این محافل تبدیل به حیاط خلوت گروههایی شده که در آینده نظام اسلامی برای خود و تفکراتشان به دنبال جایگاهی میگردند که بتواند منافع اقتصادی آنان را نیز تأمین کند. در این شرایط و مشکلات مختلفی که کشور با آنها مواجه است، شعارهایی از جنس چپگرای ظاهراً طرفدار قشر محروم میتواند این فرصت را ایجاد کند تا این گروهها علاوه بر ایجاد پایگاه مردمی، بتوانند با استفاده از قدرت علمی موجود، در حوزه فرهنگی نیز شرایط را برای حضور دائمی خود در کنار پس زدن تفکر اسلامی و رسیدن به آمال و آرزوی «مانند غرب شدن» فراهم آورند. از این رو هر زمان که لازم باشد اشکالی از حلقههای فکری به طرق مختلف بازتولید شده و نمیگذارند تا دانشگاهها به روال طبیعی خود با رویکرد علم پژوهی بازگردند.