سه کام حبس و تلاش برای گریاندن مخاطب

کدخبر: 2376567

این روزها «سه کام حبس» ساخته‌ی سامان سالور مهمان پرده‌ی سینماهاست. اما این اثر بیشتر تکرار مکرراتی است که پیش از این در نمایش معضلات اجتماعی دیده بودیم.

نسیم آنلاین؛ محسن خسروی: اگر فیلم‌های ژانر اجتماعی را به دو دسته تقسیم کنیم، یک دسته آن‌هایی‌اند که تنها به معضلات اجتماعی آنگونه که هستند می‌پردازند. یعنی سازندگان فیلم لزومی نمی‌بینند که درگیر پرداختن به زوایای دیگر آسیب‌های اجتماعی شوند و آن‌ها را با دید بازتری ببینند. البته که این امر چیزی از اهمیت این آثار را نمی‌کاهد. زیرا یکی از کارکردهای سینما دقیقا همین است که مخاطب را در متن اتفاقات و تحولات گوناگون قرار دهد تا بیننده با شخصیت‌های آن احساس همذات‌پنداری کند. نتیجه‌ی چنین کارکردی این است که مخاطب بی‌آنکه آسیب‌های اجتماعی را تجربه کند به شکل مجازی در متن آنها قرار می‌گیرد. در این حالت مخاطب خود را جای شخصیت‌های فیلم می‌گذارد و ابعاد و آثار معضلات اجتماعی را درک می‌کند. در جنبه‌ی احساسی نیز در چنین آثاری عواطف مخاطب درگیر می‌شود و می‌تواند دامنه‌ی تبعات آسیب‌های اجتماعی را احساس کند. این تحریک عاطفی خود در تقبیح بسیاری از ناهنجاری‌ها موثر است.

اما باید در نظر داشت که زیاده‌روی در پرداختن صرف به آسیب‌های اجتماعی اثر عکس خواهد داشت. پژوهش‌های علم ارتباطات نشان می‌دهد که میزان ترس بیان شده در آثار، با میزان اثرگذاری آن‌ها بر مخاطب مرتبط است. اینطور نیست که هرچقدر آثار معضلات اجتماعی با غلظت و اغراق و تشدید بیشتری نمایش داده شود تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد. بلکه گاهی اوقات آن‌قدر ماجراها تلخ و اصطلاحا «سیاه»اند که مخاطب خود را بسیار از آن اتفاقات دور می‌بیند و درگیری شناختی با آن‌ها پیدا نمی‎‌کند. هرچند در اثنای فیلم اشکی هم از چشم او جاری شود. این تلاش برای گریاندن مخاطب لزوما تاثیر رفتاری در جامعه نخواهد داشت و در مرحله‌ی گریاندن مخاطب متوقف خواهد شد.

دسته‌ی دوم آثار سعی دارند در بستر نماش معضلات اجتماعی، زوایای دیگری از مشکلات را که از دید مخاطب پنهان مانده است آشکار کنند. در چنین حالتی هم داستان پرکشش‌تری خواهیم داشت و هم صرفا به نمایش این مشکلات بسنده نکرده‌ایم. در واقع اگر «متن» داستان کمی پیچیدگی و رازوارگی در خود داشته باشد که حاصل جریان اصلی ماجرا یعنی آسیب‌های اجتماعی نیست، «فرامتن» داستان یعنی آنچه مخاطب از داستان برداشت می‌کند می‌تواند با دید بازتر و واجد ابعاد بیشتری از معضل یاد شده باشد.

اما داستان پیش‌روی ما پیچیده نیست. فقر، غم، اعتیاد، بیکاری، قاچاق، خلاف و خلاصه هرآنچه که در یک جامعه معضل و آسیب به حساب می‌آید در این داستان سرازیر شده است. بی‌آنکه فکر مخاطب به سمت ابعاد دیگر این اتفاقات برود. ما به عنوان مخاطب در این ماجرا تنها شاهد این هستیم که مشکلات اجتماعی در تلخ‌ترین و گریه‌آورترین حالت ممکن به تصویر کشیده می‌شوند. سوالی که بعد از دیدن فیلم ممکن است از خود بپرسید این است که «خب که چه؟». در تلخی این اتفاقات که شکی نیست اما بیننده بجز تلخی و سیاهی این آسیب‌ها چه چیزی می‌تواند از این داستان برداشت کند؟ از کرامات شیخ ما این است، شیره را خورد و گفت شیرین است!

در آثار مشابه که اتفاقا واکنش‌های زیادی در مذمت «سیاه‌نمایی» برمی‌انگیزند لااقل گره‌هایی وجود دارد که از متن اصلی داستان جداست و مخاطب را در نوعی دوراهی قرار می‌دهد که ذهن مخاطب بیش از احساسات تلخ، درگیر آن می‌شود. اما در این اثر چیزی نمی‌بینیم جز سیاهی و تلخی خالص.

در این داستان هیچ‌ شهروند قانونمند یا درستکاری وجود ندارد. شخصیت سرباز که قاعدتا با عنوان قشر قربانی از آن‌ها یاد می‌شود اینجا در مقام قانون‌شکن ظاهر می‌گردد. مامور راهنمایی و رانندگی هنگامی که موتور «مجتبی» را توقیف می‌کند از خود سختگیری شدید نشان می‌دهد و مجتبی و زنش را همراه کودکشان در نیمه‌های راه از موتور پیاده می‌کند. کاراکتر پرستار در این داستان در بازار سیاه دارو فعالیت می‌کند. شخصیت مستخدم بیمارستان همدست دلالان دارو است. مادر پیر قصه که از کودک شیرخواره نگهداری می‌کند به دنبال چند گرم شیشه برای رفع نسخ فرزندش است. پزشک جراح داستان نسبت به ناتوانی مالی خانواده‌ی مجتبی برای پرداخت هزینه‌ی عمل جراحی‌اش بی‌تفاوت است. کارفرما حقوق کارگرانش را نمی‌دهد. حتی مثبت‌ترین شخصیت فیلم و کاراکتر قربانی داستان یعنی «نسیم» هم نقاط سیاه و پنهان‌کاری‌هایی روی کارنامه‌اش دارد. اگر به سختی شهروندان قانونمندی نیز در این ماجرا دیده می‌شوند آنقدر در این ویژگی افراط دارند که خود به خود تبدیل به بخشی از مشکل می‌شوند.

شخصیت نقش اصلی فیلم یعنی «مجتبی» مردی است که دائم برای بهبود اوضاع خانواده‌اش تلاش می‌کند. او ویژگی‌های یک مرد اهل کار و تلاش را دارد. رابطه‌اش با خانواده‌اش خوب است. سعی می‌کند همسرش را خوشحال کند. اما به شکل ناگهانی معلوم می‌شود که در کار خرید و فروش مواد مخدر آن هم از نوع «شیشه» است. کار به اینجا ختم نمی‌شود و داستان به اینجا می‌رسد که مجتبی مصرف‌کننده‌ی شیشه نیز بوده است. اینکه مجتبی از کجا به اینجا رسید و چه اتفاقاتی افتاد که به خرید و فروش شیشه دست زد و حتی مصرف‌کننده نیز شد هرگز در داستان دیده نمی‌‌شود.

یکی از کارکردهای مهم سینمای اجتماعی این است که روند ابتلای افراد به آسیب‌های گوناگون نشان داده می‌شود. گره‌های ذهنی، احساسات شخصیت قربانی، دوراهی‌ها، شرایط اجباری و... به تصویر کشیده می‌شود تا مخاطب فیلم با آن‌ها آشنا شود. روند درگیری با معضلات اجتماعی آن هم معضلی به بزرگی اعتیاد به شیشه و خرید و فروش آن به این سادگی نیست. حتما جریان پیچیده و دنباله‌داری اتفاق می‌افتد که افراد حاضر می‌شوند چنین خطری را به جان بخرند. اگر سازنمدگان فیلم به این نکته توجه نداشته باشند حتما از مزیت بسیار بزرگی چشم‌ پوشیده‌اند. سینمای اجتماعی فرصت بسیار مناسبی است که جامعه با روند شکلگیری آسیب‌های اجتماعی به خوبی آشنا شود. اما در این اثر به غلظت احساسی‌عاطفی و سرگرمی یکی دو ساعته‌ی مخاطب بسنده شده است.

شخصیت اثرگذار دیگر فیلم «نسیم» است. یعنی همسر مجتبی که پابه‌پای او در حل مشکلات زندگی‌شان می‌آید. حتی در کارگاه عروسک‌سازی کار می‌کند تا کمک‌خرج زندگی‌شان باشد. اما شخصیت نسیم ابعادی دارد که معلوم نیست کدام تکه از پازل داستان است. نسیم در غیاب همسرش در خانه سیگار می‌کشد و این موضوع را از او پنهان می‌کند. باید دید داستان بدون وجود چنین عنصری چیزی کم خواهد داشت یا نه. به‌نظر می‌آید که اینچنین نیست. اما نکته مثبتی که این بخش از داستان دارد اشاده‌ی نمادینی است که در آن می‌بینیم. نسیم از ترس باخبرشدن مجتبی از سیگار کشیدنش، فیلترهای سیگارش را در راه‌آب آشپزخانه می‌اندازد. در بخشی از قصه راه‌آب آشپزخانه به همین دلیل بسته می‌شود و آب بالا می‌آید و خانه‌ را فرا می‌گیرد. این بخش داستان اشاره‌ی دقیقی است که «نگفته»ها چطور کم‌کم مثل فیلترهای سیگار درون راه‌آب کم‌کم جمع می‌شوند تا جایی که تمام زندگی را فرا می‌گیرند و آن موقع است که لوله‌بازکن هم نمی‌تواند مشکل را حل کند. اینجاست که همین پنهان‌کاری‌ها زندگی را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهند.

مجموعا اما در متن داستان اندوه تشدید شده‌ای می‌بینیم که لحظه‌به‌لحظه بیشتر هم می‌شود. این اندوه و غصه‌های فزاینده کمکی به حل ماجرا نمی‌کنند. در نهایت می‌توانیم به نشانه‌ی تایید رنج و دشواری و مشقت چنین آسیب‌هایی سری تکان دهیم و تاسفی بخوریم یا اشکی بریزیم. اما این اندوه کمکی به سوق دادن به سمت حل معضلات در جامعه نخواهد کرد. نشان‌دادن عمق این غم و سیاهی بارها در سینمای ایران تکرار شده است و به‌نظر می‌آید شاهد نوعی تکرار در اینگونه آثار هستیم. هرچقدر هم که ستارگان فیلم با هنرمندی خود سعی کنند از ملال این تکرار بکاهند.

حتی اگر بپذیریم که فیلم «سیاه‌نمایی» نیست بازهم پرداختن اینچنینی به مسائل اجتماعی دردی را دوا نخواهد کرد و برعکس ممکن است به حالت تخدیر و بی‌تفاوتی دامن بزند. مخاطب بعد از دیدن چند فیلم اینچنینی، به این صحنه‌ها و داستان‌های سیاه و تلخ «عادت» می‌کند. نمی‌‎خواهیم از کلمه‌ی «عادی‌سازی» استفاده کنیم اما در این شرایط لااقل حساسیت عاطفی جامعه کم‌کم زدوده خواهد شد. در بهترین حالت ساخته‌ی «سامان سالور» تلاشی است برای گریاندن مخاطب.

ارسال نظر: