«نگهبان شب» و مناقشهی اخلاقمداری و ضعف
«نگهبان شب» مضمون نزدیک به فلسفهی اخلاق دارد. فیلمی که شاید بتوان با عینکهای گوناگون، برداشتهای اخلاقی مختلفی از آن داشت.
نسیم آنلاین؛ محسن خسروی: شکارچی سیمرغ بهترین کارگردانی جشنوارهی چهلم فیلم فجر این روزها روی پردهی سینماها است. «نگهبان شب» به کارگردانی رضا میرکریمی که پیش از این کارگردانی آثاری چون «قصر شیرین»، «دختر» و «یک حبه قند» را در کارنامه دارد.
رضا میرکریمی پیش از این نیز نشان داده است که در به تصویر کشیدن احساسات عمیق انسانی دستی دارد. حس ترحم و عشق شاید پرتکرارترین احساسات در آثار میرکریمی باشند. حالا در نگهبان شب ترکیبی از این دو احساس را در کنار هم میبینیم.
آثار زیادی در سینمای ایران بر اساس نمایش تلخی فقر ساخته شدهاند. اما در اثر حاضر مقولهی «اخلاق» و فقر به شکل معنادارای باهم گره خوردهاند. در جریان داستان تنها فقر شخصیت اول قصه نیست که توجه را جلب میکند. بلکه کنشها اخلاقمدارانهی او و دیگر شخصیتهای فیلم نیز برجسته است.
اما در جریان فیلم شاهد نوعی از اخلاقمداری هستیم که انگار جنس متفاوتی دارد. در این داستان میان «اخلاقمداری» و «ضعف» مرز باریکی وجود دارد. اگرچه به گفتهی کارگردان فیلم برداشت مخاطب از این قصه آزاد است اما به نظر میآید که روند کلی داستان بر مبنای همین تفاوت و مرز باریک بنیان نهاده شده است.
شخصیت اول قصه یعنی «رسول» کارگری ساده است که در جستجوی کار به نگهبانی از یک ساختمان نیمهکاره گماشته میشود. رابطهی رسول با «سرکارگر» نقطهی عطف داستان است. آنجا که قصهی اصلی شکل میگیرد و جریان مییابد.
سرکارگر قصه که در ازای دریافت یک واحد از آپارتمان نیمهکاره، زمین خود را به پیمانکار داده است. برای ساخت این ساختمان چند درخت متعلق به او را در آن زمین قطع کردهاند و تنها یک درخت باقی مانده که آن هم آسیب خورده است. در این میان «رسول» درخت باقیمانده را ترمیم میکند.
شاید این بخش داستان نمادی باشد از ترمیم امیدهای سرکارگر توسط رسول. همان رسولی که پیامبر امید خانوادهی ضعیف سرکارگر میشود و با دخترش ازدواج میکند.
سرکارگر هم که پسر چتربازش را از دست داده، آرزوی آخرین دیدار با فرزندش را در رسول جستجو میکند. حالا رسول داماد سرکارگر است اما حرف اصلی داستان در ارتباطش با پیمانکار پروژه شکل میگیرد و گرههای اخلاقی اینجا ایجاد میشوند.
البته این گرهها از نوع دوراهیهای اخلاقی نیستند. بلکه از نوع «تعاریف» متفاوت از اخلاقاند. در جایجای داستان مخاطب میتواند از خود بپرسد که آنچه میبیند یک عمل اخلاقی است یا نوعی ضعف و عدم اعتماد به نفس. چیزی که نیچه، فیلسوف آلمانی در قرن نوزدهم به آن پرداخت.
نیچه و اخلاق ضعیفان
فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی تفسیری درمورد مقولهی اخلاق دارد که شاید بتوان آن را با موضوع این داستان مرتبط دانست. او اخلاق آدمیان را به دو نوع تقسیم میکند: اخلاق اقویا و اخلاق ضعفا. نیچه اخلاق اقویا و اشراف را مطابق با اخلاق معمول در میان روم باستان میدانست که فضیلت را در «مردانگی» و «بیباکی» میدانستند.
در مقابل اخلاق ضعفا را در میان مردم آسیا معمول میدانست که «وجدان» بیشتر به نوعی «یاریطلبی» از روی ضعف تعبیر میشود. نیچه تا جایی پیش رفت که گفت: «عیادت بیماران، خوشحالی تندرستان است ازتماشای بییاری و بیچارگی همسایگان.»
آنچه از فلسفهی نیچه برداشت میشود تهی کردن مفهوم اخلاق است. از نظر او آنچه از آن با عنوان اخلاق یاد میشود چیزی جز ضعف و ناتوانی نیست.
البته در میان اندیشمندان ایرانی نیز در این مورد بحث شده است. گرچه ایرانیان نه تنها این امر را تقبیح نکرده بلکه ارج نهادهاند. آنجا که سعدی سرود:
من آن مورم که در پایم بمالند / نه زنبورم که از نیشم بنالند
چگونه شکر این نعمت گزارم / که زور مردم آزاری ندارم
یا چنانکه لسانالغیب سرود:
من از بازوی خود دارم بسی شکر / که زور مردمآزاری ندارم
اینکه آنقدر ضعیف باشید که زورتان به شکستن مرزهای اخلاقی نرسد نه یک نقیصه که خود نوعی فضیلت اخلاقی است. اما ماجرا اینجا به پایان نمیرسد و شهید استاد مطهری در این باره با تمسک به آموزههای اسلامی راه سومی بر میگزیند. شهیدمطهری در کتاب «فلسفه اخلاق» این ابیات سعدی را تقبیح میکند و میگوید:
«مگر امر دایر است که انسان یا مور باشد و یا زنبور؟! نه مور باش و نه زنبور. من خدا را شکر میکنم که زور ندارم کسی را بیازارم. خوب زور نداری بیازاری که هنری نیست، هنر این است که زور داشته باشی و نیازاری. زبان حال یک مسلمان این است: "چگونه شکر این نعمت گزارم/ که دارم زور و آزاری ندارم". اینها همان افراط در اخلاق بعضی از روشهای ملامتیه و صوفیانه است که اسلام چنین چیزی را نمی پذیرد.»(1)
شهید مطهری اخلاق و فضیلت را آنجا ارزشمند میداند که توانایی انجام کار غیراخلاقی باشد. وگرنه در شرایطی که امکان شکستن مرزهای اخلاقی وجود ندارد، پرهیز از این کار فاقد موضوعیت است.
اما رفتار رسول قصهی ما بین ضعف و اخلاق در نوسان است. رسول شخصیتی است که شاید اعتماد به نفس کافی ندارد. تذکرهای سرکارگر به او نیز این موضوع را بیشتر برجسته میکند.
تعارفات او با پیمانکارش، دخالت نکردن در کار سرکارگر، دعوا نکردن با وجود مظلوم واقع شدن، صدمه نزدن به سارق و... همه مسائلیاند که در هالهای میان اخلاقمداری و ناتوانی قرار میگیرند.
در این شرایط رسول حتی وقتی متوجه میشود که پیمانکار سر او کلاه گذاشته و حتی به زندگی خصوصی و زناشویی او نیز متعرض شده اقدام درخوری انجام نمیدهد. این نقطه دقیقا همانجایی است که مخاطب انتظار یک برخورد تمام کننده دارد. اما اینجا نیز رسول کوتاه میآید و تنها در اقدامی اعتراضآمیز از خودروی پیمانکار پیاده میشود!
داستان اثر، رسول را در میان اخلاقمداری و ضعف ترسیم کرده است. با توجه به اینکه برداشت از این گونه آثار هنری آزاد است میتوان با نگاههای گوناگونی به این اثر نگاه کرد.
با نگاه نیچهوار، شاید مهمترین حرف فیلم این باشد که میان ضعیف بودن و اخلاقی بودن تفاوت است. آنچه رسول را متمایز میکند نه اخلاقمداری او، بلکه ضعف و ناتوانی و عدم اعتماد به نفس اوست. در نگاه نیچهوار، رسول قصهی ما هرگز اخلاقمدار نیست. او تنها ضعیف و ناتوان است.
در برداشت سعدیوار اما رسول قصهی ما باید خدایش را شکر کند که زور مردمآزاری ندارد. گرچه بیآزاری رسول از روی ضعف است اما این نیز نوعی اخلاقمداری است. درواقع رسول از نوعی اخلاقمداری مادرزادی بهرهمند است که خود نعمتی است شایستهی شکرگزاری.
در نهایت در برداشت شهیدمطهری اخلاق رسول شایستهی تقدیر نیست. اگر رسول برای کسی آزاری ندارد نه از روی اخلاقی بودن بلکه از روی ناتوانی است. اگر رسول ترسی از طرف مقابلش نداشت شاید مرزهای اخلاقی را میشکست. اما حالا ترس و ضعف و ناتوانی اوست که او را به سمت عمل اخلاقی سوق میدهد.
اما در انتهای داستان نیز نکتهی دیگری نهفته است. آنجا که رسول در مقابل سرکارگر یا همان پدرزنش که تقریبا حافظهاش را از دست داده است از ارتفاعی به پرواز در میآید تا یادآور فرزند چتربازش باشد. رسول اینجا بالاخره بر ترسهایش غلبه میکند و برای خوشحال کردن پدرزنش در ارتفاع به پرواز در میآید. اگر چه در اثنای داستان دائم از ارتفاع هراس داشت و حتی کسانی که از ارتفاع میپریدند را سرزنش میکرد.
شاید پایانبندی فیلم تا حدود زیادی «باز» بود و برداشت نهایی به مخاطب واگذار شده بود. این میزان از بیسرانجامی در داستان ممکن است مخاطب را شوکه کند. این را میتوانستید از چهرهی آنها در سالن سینما هم برداشت کنید. اما به هرحال نمایش این که رسول بالاخره توانسته بر ترس خود غلبه کند شاید کمی به پایانبندی داستان سروشکل بدهد.
در مجموع میتوان گفت «نگهبان شب» فیلمی است برای تفکر. سرگرمی تنها دلیل تماشای این اثر نیست و میتوان حرفهای جدی را لابلای این داستان یافت. در عین حال داستان به شکلی است که میتوان از روند آن برداشتهای متعددی داشت و در عین حال خدشهای به تفاسیر دیگر از آن وارد نیاورد. اما قدر مسلم اینکه معانی فلسفیاخلاقی از این داستان قابل برداشت است که قسمتی از آنها ذکر شد و معانی متعدد دیگری نیز میتواند برداشت شود. در کنار بازی خوب بازیگران و کارگردانی خوب، ابهام نهفته در داستان نیز خود خصیصهی دیگری است که تماشای این اثر را لذتبخشتر میکند.
1. مجموعه آثار شهید مطهری . ج22، ص: 563