نوه آیت‌الله نائینی در گفتگوی تفصیلی با «نسیم آنلاین»:

ادامه جریانی که شیخ فضل‌الله را اعدام کرد، هنوز هم وجود دارد/ شیخ شهید، علمای نجف را به وادی مشروطه‌خواهی کشاند

کدخبر: 2051382

حجت‌الاسلام حاج شیخ مهدی انصاری قمی، نواده دختری آیت‌الله حاج میرزا حسین نائینی است، با این همه در واکاوی مشروطیت، به آیت‌الله شهید فضل‌الله نوری و مشروعه‌خواهان گرایش دارد. با او که از مشروطه‌پژوهان شاخص معاصر است، گفت وشنودی انجام داده‌ایم.

گروه فرهنگی « نسیم آنلاین »، محمدرضا کائینی- محقق ارجمند حجت الاسلام حاج شیخ مهدی انصاری قمی،نواده دختری آیت الله العظمی حاج میرزا حسین نائینی است،با این همه در واکاوی مشروطیت،به شهید آیت الله شهید فضل الله نوری ومشروعه خواهان گرایش دارد.با او که از مشروطه پژوهان شاخص معاصر وصاحب آثاری در این باره است در خصوص قیام مشروطه و نقش شیخ فضل الله نوری در آن گفتگویی انجام دادیم که در ادامه از نظر می گذرد.

به نظر شما تفاوت نگاه شهید آیت الله شیخ فضل‌الله نوری و علمای نجف، نسبت به اسلامی بودن قوانین مصوبه مجلس شورا چیست؟ چون علی‌القاعده در اینکه این قوانین نباید با اسلام تعارض داشته باشند، نباید تفاوتی بین آنها وجود داشته باشد؟

بی‌تردید در فرآیند بازنگری در نهضت مشروطه، سیاست‌های کشورهای استعماری در کشورهای به ظاهر صاحب مجلس و پارلمان، افشا خواهند شد. واقعیت این است که ما هنوز عمق و بلندای اندیشه حضرت امام را -که نظام سیاسی جهان را در هم ریخت- درک نکرده‌ایم و چندین دهه باید بگذرد تا معلوم شود ایشان چه هدف والایی را دنبال می‌کرد و چه کار عظیمی را انجام داده است.

بنده به عنوان نواده دختری مرحوم آیت‌الله العظمی نائینی که بارها نوشته‌ها و مکتوبات ایشان را مرور کرده‌ام، باید عرض کنم شبهات و نکات مبهم در باره ماهیت مشروطه در خود آن دوره هم وجود داشته است. واقعیت این است که علمای نجف را هم شیخ شهید به وادی مشروطه خواهی کشاند. البته قبل از شیخ، علمای نجف، جسته و گریخته مطالبی را در باره مظالم حکومت قاجار شنیده بودند، اما تنها کسانی که حقیقتاً در جریان امور بودند و می‌توانستند در این باره اطلاعات دقیقی به علمای نجف بدهند، مرحوم حاج میرزا حسن آشتیانی و شهید شیخ فضل‌الله نوری در تهران بودند. مرحوم آشتیانی در نهضت تنباکو نقش بسیار تأثیرگذاری داشت و میرزای شیرازی را از این موضوع آگاه کرد تا در برابر نفوذ اقتصادی انگلیس مقاومت کند. شیخ فضل‌الله هم در قضیه مشروطه و جنبش عدالتخواهی نقش اول را داشت. البته از اول هم بحث مشروطه در میان نبود و بعداً به مشروطه تبدیل شد.

چطور؟

ابتدا قرار بود حکومت قاجار از حالت عنان گسیخته به حالت قانونی تبدیل شود، چون ظلم و جور حکام و عناصر دربار- که روی بازار و اقتصاد مملکت چنگ انداخته بودند- به‌تدریج صدای اعتراض مردم، علما و بزرگان بلاد را بلند کرده بود و تنها کسانی که می‌توانستند میانه را بگیرند و بین مردم و دربار پل بزنند، علمای بلاد بودند. بدیهی است دربار به این زودی‌ها تسلیم نمی‌شد و سخت مقاومت می‌کرد، به‌طوری که در کرمان یکی از شخصیت‌های محترم و متدین را شلاق زدند و همین امر باعث شد علما به شکل جدی‌تری در مقابل دربار موضع بگیرند و تقاضای عدالتخواهی کنند.

مگر پیش از این بحث عدالت و عدالتخواهی مطرح نبود؟

چرا، علما و روحانیون عدالت را در چهارچوب آیات و روایات بررسی می‌کردند، ولی صورت اجرایی به خود نگرفته وعملا عدالت اجتماعی محقق نشده بود. در تمام رساله‌های علما و حتی نامه‌های آخوند خراسانی یا کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» مرحوم نائینی، متد سیاسی و اجرایی وجود ندارد، بلکه متد فقهی و به قولی یک‌جور توضیح‌المسائل جدید برای مجلس شورای ملی است.

واقعیت این است که عرب‌ها، بحث عدالت اجتماعی و انقلاب فرهنگی را خیلی زودتر از ایران و در مصر شروع کردند. بحث مشروطه با شکل پارلمانی در ایران امر جدیدی بود. قبل از مشروطه در بحث عدالت اجتماعی و ارائه راهکار اجرایی چیزی نداریم، اما در کشورهای عربی بعد ازظهور سید جمال، نهضت عبده و کواکبی را داریم و امثال اینها کتاب‌ها و مقالات زیادی نوشتند و تحول بزرگی را در مصر و دنیا عرب به وجود آوردند.

حوزه نجف به دلیل ارتباط با دنیای عرب، بیش از روحانیون ایران به این رساله‌ها و کتاب‌ها دسترسی داشت و به همین دلیل هم در آثار مرحوم شیخ اسماعیل محلاتی یا مرحوم نائینی، رگه‌هایی از مباحث جدید را می‌بینم. در مجموع در تفکرات و شخصیت مرحوم آخوند هم به همان نکاتی برمی‌خوریم که در نامه‌ها و «تنبیه الامه و تنزیه المله» مرحوم نائینی هست.

آیت الله نائینی از زبان مرحوم آخوند، سخن می گفت عده‌ای معتقدند مرحوم آخوند آنچه را که می‌خواست بگوید از زبان مرحوم نائینی می‌گفت.نظر شما در این باره چیست؟

درست است. مرحوم نائینی منشی و در واقع مسئول روابط عمومی مرحوم آخوند بوده است. حتی در روابط خارجی و بین‌المللی هم، این مسئولیت به عهده مرحوم نائینی بود و لذا وقتی سفرا و شخصیت‌های خارجی خدمت مرحوم آخوند می‌آمدند، مرحوم نائینی همفکر و همکار ایشان ودرجلسه حاضر بود.

مرحوم آخوند و مرحوم نائینی به لحاظ علمی در یک سطح هستند، ولی مرحوم آخوند به مرجعیت عامه رسید و مرحوم نائینی نرسید، هر چند مرحوم آخوند از موقعیت‌ اجتماعی، مطالعات فراوان و تفکر و تسلط مرحوم نائینی در زمینه‌های مختلف بهره کافی و وافی می‌برد. شما کمتر نامه‌ای را از مرحوم آخوند خطاب به سیاستمداران، مجلس شورای ملی یا حتی علمای ایران پیدا خواهید کرد که به خط یا انشای مرحوم نائینی نباشد.

شیخ فضل‌الله نوری در لوایح واعلامیه های خود، برای اسلامی شدن مصوبات مجلس و در واقع عملی شدن عدالت اجتماعی از طریق این مصوبات راهکار نشان می‌دهد، اما مرحوم آخوند و مرحوم نائینی با اینکه به استقرار عدالت قایلند، عملاً راهکاری را نشان نمی‌دهند.علت این امر چیست؟

علت این است که اینها به حوادث خاصِ ایران دسترسی ندارند! روزنامه‌های ایران که خیلی سخت به عراق می‌رسید و ارتباطات بسیار محدود بود. شیخ فضل‌الله به‌خصوص پس از رحلت مرحوم آشتیانی زعامت دینی و اجتماعی در ایران را به دست گرفت وطبعا در جریان ریزِ وقایع ایران بود.

شیخ فضل الله، اعتبار میرزای شیرازی را در تهران داشت نقش سیدین (بهبانی و طباطبایی) درتهران را چگونه تحلیل می‌کنید؟

بهبهانی و طباطبایی از شخصیت‌های منطقه‌ای تهران و از خانواده‌های بزرگِ علمی و علمای تهران بودند و با آنکه در مشروطه مشهور شدند، اما در ایران معروف نبودند و شهرتشان منحصر به تهران بود. اینها مخصوصاً مرحوم بهبهانی به‌رغم مقام روحانیت، از اشراف تهران بودند.

مرحوم طباطبایی هم با دربار بی‌ارتباط نبود و از دوره صفویه تا روزی که خود ایشان فوت کرد، نسل اندر نسل امام جمعه تهران بودند، اما شیخ فضل‌الله نه اهل تهران بود، نه اشراف‌زاده، بلکه اهل مازندران و شاگرد بزرگ میرزای شیرازی بود و رساله عملیات و فقهی میرزا را هم نوشته، لذا نماینده قدرتمند و علی‌الاطلاق و متفکر و سیاسیِ میرزای شیرازی در ایران بود و هر نامه و درخواستی که از ایران به نجف می‌رفت، تا مهر و امضای شیخ فضل‌الله پای آن نبود، مورد قبول میرزا واقع نمی‌شد! هر کسی که می‌خواست به نجف و ملاقات میرزای شیرازی برود، باید قطعاً از طریق شیخ فضل‌الله می‌رفت و همین امر جایگاه رفیع شیخ را -که ابداً با سیدین قابل مقایسه نیست- نشان می‌دهد.

شیخ چون نماینده میرزای شیرازی بود، کم‌کم همان وزن و اعتبار میرزا را در تهران پیدا کرد. بعد هم که در قضیه تنباکو برخورد محکمی با ناصرالدین ‌شاه کرد که: حکم، حکم میرزاست و کسی حق تخلف ندارد! حتی شاه، آن هم ناصرالدین شاهی که 50 سال قدر قدرتی کرده بود، با این حرکت شیخ، در برابر همه خرد شد! بهبهانی و طباطبایی نه جرئت و نه موقعیت چنین برخوردی را داشتند.

شیخ فضل‌الله نوری انصافاً انسان ویژه‌ای است و حرف‌هایی می‌زند که فقط برازنده خود اوست. او می‌گوید: آخوند این زمانه باید از همه مسائل فکری دنیا آگاه باشد تا بتواند اهداف استعمار را درک کند. آگاهی و روشن‌بینی شیخ را کاملاً می‌شود از روزنامه و نامه‌های او فهمید. تمام نامه‌ها و رساله‌های علمای دوره مشروطه را با دقت تمام مطالعه کرده‌ام و حتی یکی از آنها به عنوان نمونه نیست که از تعابیری مثل نیهیلیسم، کمونیسم، بابیسم، اگزیستانسیالیسم و امثال اینها حرف زده باشد. ما حتی همین حالا هم به‌جای بابیت و بهاییت می‌گوییم بابی‌ها و بهایی‌ها، ولی شیخ فضل‌الله در آن دوران از اینها به عنوان یک مکتب ضد خدایی نام می‌برد و کاملاً از مکاتب بابیسم و بهاییسم شناخت دارد. تیزهوشی و دقت شیخ حقیقتاً بی‌نظیر است. بنابراین به‌خوبی می‌توان دریافت برخورد شیخ با عدالتخانه و حوادث و وقایع تهران، یک برخورد کاملا مسلط وعالمانه است.

با توجه به نکاتی که به آنها اشاره کردید، تفکر شیخ فضل‌الله نوری در ارائه راهکارهای عملی برای تحقق عدالت اجتماعی، حاصل یک فرآیند حوزوی نبود؟

خیر، چون قبل از آن هرگز حکومتی نداشتیم که در آن قوانین اسلامی اجرا شده باشند، جز در حکومت‌های محلی کوچکی مثل طبری‌ها در مازندران که از آنها هم اطلاعات چندانی در اختیار ما نیست و روابط و مقررات اجتماعیشان هم مثل اوایل دوره صفویه، بسیار ساده است. کل قانون اساسی شاه اسماعیل صفوی، روی سنگ کنار قبر او حک شده است! در دوره مشروطه کلاً اوضاع دنیا عوض شده و به صورت پیچیده‌ای در آمده بود. تشکیل کشور پاکستان، تقسیم کشورهای اسلامی پس از حکومت عثمانی‌ها و تغییرات عجیب و غریبی که در دنیای اسلام روی داده بود در تاریخ سابقه نداشت. در غرب هم تحولات و جنگ‌های فراوانی رخ داده بود که کشورهای اروپایی را به تدوین قانون اساسی و تشکیل پارلمان‌ها واداشت. بعد هم که قضیه رنسانس پیش آمد.

شیخ فضل الله، حتی زبان فرانسه می دانست! و شیخ فضل‌الله نوری این همه را می‌داند و بر این تغییر و تحولات واقف است.اینطور نیست؟

بله، شیخ فضل‌الله زبان فرانسه می‌داند و همان صبح یا شب 13 رجب -که فردا بعد از ظهرش او را به دار می‌آویزند- به زبان فرانسه به یکی از شخصیت‌های بیرون زندان می‌نویسد! او در نامه‌هایش در باره درگیری روشنفکران و سیاستمداران و حکام با کلیسا، باتعبیر «رنسانس» صحبت می‌کند، در حالی که ما کلمه رنسانس را در هیچ‌یک از نامه‌های شخصیت‌ هم‌طراز یا بالاتر از شیخ فضل‌الله، حتی آخوند خراسانی و مرحوم نائینی نمی‌بینیم!

همه این نکات نشان می‌دهند شیخ انسان بسیار اندیشمندی بود و فکر تأسیس عدالتخانه، از ابداعات شخص اوست. هیچ‌یک از علمای بلاد و بیش از هزار تن از آنها که حکم لزوم مشروطه را در برابر محمدعلی شاه امضا کردند، تفکر یا جرئت ارائه شورای مجتهدین به مجلس را نداشتند. طرح این شورا فقط می‌تواند متعلق به انسانی باشد که می‌داند از پس مبارزه با مجلس برنمی‌آید، پس باید کاری کند که مصوبات آن اسلامی شود، چون فقط از این طریق است که هم می‌توان قوانین شرع را اعمال کرد، هم از پس قوانین دنیا برآمد. متأسفانه بسیاری از اسناد مشروطه از بین رفته‌اند، وگرنه عظمت کار شیخ بیشتر معلوم می‌شد.

یکی از کسانی که در از بین بردن این اسناد نقش بسیار برجسته‌ای داشت، احمد کسروی است که خود در خاطراتش می‌نویسد به هر شکلی که امکان داشته اسناد مشروطه را از دست این و آن جمع کرده، بعد هر کدام را که صلاح دانسته نگه داشته و بقیه را نابود کرده و هیچ سندی را هم به هیچ‌کسی حتی آقاضیا، پسر شیخ فضل برنگردانده است! متأسفانه قانون اساسی نگارش شده توسط شیخ فضل‌الله هم در بین این اسناد بود، آن هم یک قانون اساسی مشروعه مشروطه نه غربی یا عرفی و درباری.

جریانی که شیخ را اعدام کرد هنوز هم ادامه دارد

شیخ اولین شخصیت دینی است که روزنامه دارد. بنده با تمام احترامی که برای «تنبیه الامه و تنزیه المله» مرحوم نائینی و افکار مرحوم آخوند خراسانی قایل هستم، اما تفکر سیاسی شیخ فضل‌الله را بسیار کاربردی‌تر و ملموس‌تر می‌دانم. متأسفانه عمق تفکر سیاسی شیخ فضل‌الله نوری و عمق فاجعه نفوذ اندیشه‌های غربی برای نابودی هویت ایرانی ـ اسلامی ما، درست مطالعه نشده است. به نظرم جریانی که کار را به اعدام شیخ شهید کشاند، هنوز هم ادامه دارد و پیدایش گروهک‌های مختلف در انقلاب اسلامی دنباله همان جریان است. شش ماه بعد از مشروطه، انجمن نسوان راه انداختند و جلوی مجلس شورا تظاهرات کردند که ما آزادی می‌خواهیم، حجاب نمی‌خواهیم! این نوع رویدادها دقیقاً در انقلاب اسلامی و پس از آن هم مشاهده شد و می‌شود.

اشاره کردید علمای نجف اساساً توسط شیخ فضل‌الله نوری در جریان مشروطه قرار گرفتند. پس چه شد نهایتاً حرف او را کنار زدند و حرف مخالفانش را پذیرفتند؟

پرسش بسیار مهمی است. پس از اینکه شیخ در جریان نهضت تنباکو در ایران جایگاه مهمی را کسب کرد، مخالفین او در دربار و در بین بازیگران سیاسی کشور متوجه شدند شخصیت مقتدری پیدا شده است که در برابر او نمی‌توانند خودی نشان بدهند و اگر او با نجف ارتباط وثیقی پیدا نکند، در آینده اسباب گرفتاری آنها خواهد شد. شیخ که متوجه این مسائل بود، قبل از اینکه اخبار رویدادهای تهران از طریق معاندین به نجف برسد، پیشدستی کرد و همه چیز را برای مرحوم آخوند نوشت و از طریق پسرش -که شاگرد آخوند و در نجف بود- به او رساند.

بنده در کتابم نامه‌ای از میرزا عبدالله مازندرانی آورده‌ام که در پی اعدام شیخ و زندانی شدن عده‌ای از علما و شهادت و تبعید برخی از آنها می‌نویسد: ما چون از تهران دور بودیم، نامه‌ها به سختی به دست ما می‌رسید و عناصر ناشناخته‌‌ای از فرقه‌های بابیت و بهاییت توسط عناصر مجلس نزد ما می‌آمدند و مطالبی را به ما می‌گفتند و به‌تدریج رابطه بین ما و شیخ را به هم زدند. ما تازه بعدها بود که فهمیدیم اینها عناصر نفوذی بودند که می‌خواستند وحدت شیخ و علمای نجف را به هم بزنند!... و متأسفانه موفق هم شدند.

دربار صفویه و قاجاریه را نباید با دربار پهلوی مقایسه کرد یکی از نکات عبرت‌آموز این است که بعد از انقلاب اسلامی کسانی به شیخ فضل‌الله ایراد گرفتند که چرا با دربار ارتباط داشت؟

اینها دربار صفویه و قاجاریه را با دربار پهلوی اشتباه گرفته‌اند، در حالی که جایگاه شیخ فضل‌الله در دربار قاجار چیزی مثل جایگاه علامه مجلسی در دوره صفویه است. شیخ فضل‌الله، شیخ‌الاسلام بود و دستور می‌داد و دربار عمل می‌کرد. به همین دلیل هم عناصر خود فروخته سعی کردند رابطه او و دربار را به هم بزنند و ذهنیت‌ علمای نجف را به شیخ عوض کنند.

طرفداری از مشروطه باعث از دست رفتن موقعیت مرحوم نائینی شد تحلیل کلی از حضرتعالی با توجه به مطالعات و پژوهش‌های عمیق و وسیعی که در باره مشروطه کرده‌اید، از تفکرات و رویکردهای علمی و عملی شیخ فضل‌الله نوری چیست؟

به اعتقاد بنده تفکر شیخ تفکر اسلام به‌روز، مطلع از حوادث جاری و آگاه به حوادث سیاسی تمام دنیا و نه فقط ایران و بلاد عرب است. شیخ از ریز و درشت حوادث و مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آگاه است و حتی در زمینه مسائل اقتصادی، نامه‌های مهم و فراوانی دارد. در عین حال در تمام مسائل، جهات دینی و اسلامی را به تمامی رعایت و حفظ می‌کند. اقتدار فکری شیخ و استقلال و آزادگی او به‌قدری مبرهن و آشکار است که حتی فرد معاند و ضد دینی مثل کسروی -که همواره سعی می‌کند مواضع شیخ در باره مشروطه را به تمسخر بگیرد- می‌نویسد: در فلان تاریخ در این مرد چه تغییری پیدا شد که با صلابت و قدرت تمام به سمت دار رفت و طناب دار را خود به گردنش آویخت؟ آیا کسی که درباری باشد این کار را می‌کند؟ در آن لحظه نائب‌السلطنه نزد ایشان آمد و گفت: «جناب شیخ! با دادگاه عالی انقلاب صحبت کرده‌ام که شما را عفو کند، مشروط بر اینکه فقط بگویید مشروطه حلال است!» شیخ سه بار می‌فرماید: «حتماً حرام است، حتماً حرام است، حتماً حرام است! دیشب پیامبر خدا(ص) را خواب دیدم که فرمودند: پسرم! تو فردا شب مهمان منی.» شیخ تا آخرین لحظه حیات، صلابت خود را این‌گونه به رخ عناصر خود فروخته کشید.

بعد از شیخ ما این صلابت را در مرحوم آخوند و مرحوم نائینی هم دیدیم. مرحوم نائینی متأسفانه نتوانست کاری از پیش ببرد. مرحوم آخوند هم به‌رغم توصیه بسیاری از کسانی که نگران جان ایشان بودند تصمیم گرفت به ایران برود و قبل از اینکه به ایران برسد، توسط عناصر مشکوکی به شهادت رسید.

مرحوم نائینی متأسفانه پس از این حوادث موقعیت اجتماعی و دینی خود را در دنیای شیعه از دست داد، در حالی که پس از میرزای شیرازی بزرگ‌ترین شخصیت بود و جا داشت مرجعیت عظمی را به دست بیاورد. طرفداری مرحوم نائینی از مشروطه، نگارش «تنبیه الامه و تنزیه المله» و شکست نهضت مشروطه سبب شد مرجعیت آسید محمدکاظم یزدی از ایشان پیش بیفتد.

ارسال نظر: