کاشانی: مصدق دولت امریکا را رویاروی نهضت ملی ایران قرارداد

کدخبر: 918209

بخش دوم یادداشت اختصاصی سیدمحمود کاشانی در مورد رابط مصدق و حزب توده در «نسیم»، منتشر شد/ ‌حزب توده کوچکترین نقشی در  مبارزات ملی شدن نفت نداشت

به گزارش «نسیم» سال‌های سال از کودتای 28 مرداد سال 1332 می‌گذرد و مطالعات گوناگونی پیرامون این کودتا، دست‌های پشت پرده و اثرات و پیامدهای آن صورت گرفته‌است. در این میان برخی دکتر مصدق را قهرمان ملی معرفی کرده و عده‌ای با بیان شواهد و قراین به بیان وابستگی وی به قدرت‌های جهانی و غیرملی می‌پردازند.

مقاله پیشرو بخش دوم یادداشتی است از سید محمود کاشانی، عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی و فرزند آیت الله کاشانی که به بررسی "پیشگیری از اعدام افسران توده‌ای در سالهای 1333 و 1334" پرداخته است. لازم به ذکر است خبرگزاری «نسیم» از نقد و نظر اساتید و کارشناسان پیرامون یادداشت های منتشر شده استقبال می کند. در بخش اول این یادداشت به بررسی پیشینة حزب توده، بهره برداری ابزاری از ان حزب، اعتراضات به فعالیت حزب توده، نفوذ این حزب در نیروهای مسلح، کشف سازمان افسران حزب توده و ‌صدور احکام اعدام برای افسران حزب توده پرداخته شد. آنچه از نظر می گذرانید بخش دوم و پایانی این یادداشت است.

پیشگیری ‌از ‌اِعدام افسران توده‌ای در ‌سال های ١٣٣٣ و 1334

7- تحصّن خانواده های افسران حزب توده در این اوضاع و احوال خانواده های افسران توده ای برای ‌پیشگیری از ادامة این اعدام‌ها دست به فعالیت زدند و از هر راهی به دنبال درخواست تخفیف کیفر اعدام آنان از سوی محمدرضا شاه بودند. آن چنان که آقای حسین سرهنگ پور فرزند یکی از این افسران ‌ برای من تعریف کرد گروه بزرگی از این خانواده ها نخست ‌به قم رفتند تا از آیت الله بروجردی که مرجع تقلید بود‌کمک بگیرند تا از شاه درخواست ‌تخفیف کیفر اعدام این گروه از افسران را بنماید. ولی در قم آنان را به خانه آیت الله بروجردی راه ندادند و دست خالی به تهران بازگشتند. سپس به خانه آیت الله سید محمد بهبهانی در تهران رفتند تا چنین درخواستی را از وی بنمایند. ولی آیت الله بهبهانی هم مانند آیت الله بروجردی به دلیل سوابق فعالیت های ضد دینی این حزب و وابستگی سران آنان به بیگانه از پذیرش آنان خودداری و حتی موضوع اجتماع آنان را به فرمانداری نظامی اطلاع داد. فرمانداری نظامی هم تعدادی کامیون های نظامی را به محل اجتماع آنان ‌ فرستاد و این خانواده ها را سوار بر کامیون ها کرده و برای تحقیر، آنان را به محله بدنام تهران برده و پیاده کردند.

دلایل نپذیرفتن این خانواده ها از سوی آیت الله بروجردی و آیت الله بهبهانی روشن بود. حزب توده در سراسر کشور با جذب جوانان به دام فریب خود دست به تبلیغات موهوم برای گسترش مرام کمونیستی و اشتراکی در ایران می زد و باورهای ارزشمند مذهبی مردم را به سُخره می گرفت و متزلزل می کرد. از سوی دیگر این حزبِ وابسته به بیگانه توانسته بود با جذب گروه بزرگی از افسران و درجه داران ارتش،‌ شبکة بزرگی را در درون ارتش ایران در اختیار بگیرد که خطر وقوع یک کودتای کمونیستی را در کشور امکان پذیر کرده بود. از این رو مرجع تقلید وقت و علما پس از کنار رفتن مصدق از قدرت از برطرف شدن خطر حزب توده خشنود بودند و در موقعیتی نبودند که نیروی مذهبی خود را برای نجات افراد و اعضای این حزب خطر آفرین بکار گیرند.

به گفتة آقای حسین سرهنگ پور خانواده های افسرانی که محکوم شده بودند قصد داشتند به خانه آیت الله کاشانی بروند و در آنجا متحصن شوند ولی به دلیل تبلیغات زننده و ترور شخصیت آیت الله کاشانی در روزنامه های وابسته به حزب توده چگونه می توانستند چنین درخواستی را از ایشان بنمایند؟ ولی سرانجام چون از همه جا رانده و ناامید شده بودند این خانواده ها ‌به خانه آیت الله کاشانی رفته و در حیاط بیرونی خانه ایشان متحصن شدند. ‌شادروان رضا فعّال نیز با گردآوری پول از دوستان آیت الله کاشانی امکانات پذیرائی از آنان را فراهم کرد. خبر تحصّن خانواده های این افسران در خانة آیت الله کاشانی در گزارش رُکن دوم ستاد ارتش که در ٢٩ آبان ١٣٣٣ تنظیم شده نشان می دهد آغاز این تحصن پیش از روز پنجشنبه ٢٧ آبان ١٣٣٣ بوده و چند روز دیگر هم ادامه یافته است. متن این گزارش چنین است:

« اطلاع رسیده از منزل آیت الله کاشانی ، پنجشنبه و جمعه ٢٧ و ٢٨/٨/٣3 ١- روز پنجشنبه چند نفر دیگر از خانواده افسران محکوم به اعدام در منزل آقای کاشانی به عدّة متحصّنین قبلی ملحق شده و می گویند تا نتیجه نگیریم خارج نمی‌شویم ...». در اطلاعیه شماره ٤٦٠٨٠/٥ مورخ ٢٩ آبان ١٣٣٣ ادارة اطلاعات فرمانداری نظامی نیز خبر تحصّن خانواده های افسرانی که به اعدام محکوم شده بودند چنین باز‌تاب یافته است:

محرمانه - مستقیم ٢٩ آبان ١٣٣٣ تیمسار فرماندار نظامی تهران ‌ اطلاعیه واصله حاکی است در سه روزة اخیر عده ای از خانواده های افسران عضو سازمان نظامی حزب منحلّه توده با متحصنین در منزل سید ابوالقاسم کاشانی تماس گرفته و تصمیم دارند چنانچه اقدامات آن ها مُنتج به نتیجه شد آنان نیز به دسته‌های چند نفری تقسیم و در منازل سردار فاخر حکمت، حائری زاده، اورنگ و عباس مسعودی متحصّن گردند. خانواده های افسران مذکور می گویند اگر از تشبّثات خود نتیجه نگیرند کلیه آن ها در یک روز معین در مسجد سلطانی متحصن و امام جمعه را واسطه قرار خواهند داد. مراتب جهت استحضار اعلام می گردد. از طرف رئیس ادارة اطلاعات - سرهنگ میرنصیری

٨- گفتگوی تلفنی آیت الله کاشانی با شاه آیت الله کاشانی با بلند نظری، انسان دوستی و نادیده گرفتن اهانت های حزب توده به خود و با آن که تا آن زمان هیچ دیداری با شاه نداشت و حتی تلفنی هم با شاه گفتگو نکرده بود برای نجات جان این محکومیت یافتگان در مقام گفتگو با شاه برآمد. شرح این گفتگو را من خود شخصاً از ایشان شنیده‌ام. آقای سید ابوالحسن کاشانی نیز که در این جریان حضور داشته آن را چنین تعریف کرده است: « ... بعدها که همین عناصر هتّاک در معرض خطر قرار گرفتند آقا کریمانه به آن‌ها کمک کردند. بعد از ٢٨ مرداد ، گروهی از افسران حزب توده مورد تعقیب قرار گرفتند و بخش عمده ای از آنان دستگیر شدند. عده ای از آنان پس از گذرانیدن تشریفات قانونی اعدام شدند و گروه دوم در آستانة اعدام قرار داشتند. خانواده‌های این گروه به تکاپو افتادند و به منزل بعضی از علمای تهران رفتند. یکی از علما نه تنها کاری برای آن ها انجام نداد که به فرمانداری نظامی تهران تلفن زد که بیایید و این ها را از خانة من بیرون کنید. بعد از این واقعه این ها به خانه ما آمدند و دو روز در منزل ما متحصن شدند. در میان آن‌ها پیرمرد، پیرزن و کودک هم به چشم می خورد. آقا با دیدن وضع رقّت انگیز آنان به یکی از اطرافیان گفتند فوراً تلفن دربار و شاه را بگیرید. به عنوان جملة معترضه باید عرض کنم که در آن مقطع آیت الله کاشانی شاید تنها شخصیتی بودند که هیچ وقت حاضر به ملاقات با شاه و حتی تماس تلفنی با او نشده بودند.

من بارها شاهد بودم که حسین علاء وزیر دربار وقت می آمد و به آقا می گفت که اعلیحضرت مایل به ملاقات با شما هستند‌. حتی می گفت اگر نمی‌خواهید شاه به ملاقات شما بیاید می توانید محل ملاقات را در منزل یکی از آشنایانتان قرار دهید. ولی مرحوم پدر نمی پذیرفتند. یک بار از ایشان پرسیدم چرا نمی‌پذیرید؟ گفتند «انجام این دیدار ممکن است برای من محضوراتی ایجاد کند. مخصوصاً زمانی که لازم است با شاه برخورد قاطع داشته باشم ملاحظاتی مانع از این دیدار می شود». ایشان به رغم این که هرگز حاضر به ملاقات و صحبت با شاه نشدند برای کمک به مردم بی پناهی که در حیاط بیرونی منزل متحصّن شده بودند از رویة همیشگی خود چشم پوشی کردند. وقتی تماس با دربار شاه برقرار شد آقا به شخصی که گوشی تلفن را برداشته بود گفتند بگویید سید ابوالقاسم کاشانی با شاه کار دارد. کسانی که با دربار تماس می گرفتند خیلی سخت می توانستند با شخص شاه صحبت کنند.

هنوز یک دقیقه نگذشته بود که شاه پای تلفن آمد. مرحوم پدر گفتند: «‌تعدادی از بستگان و خانواده های افسران توده ای که احتمال اعدام آن ها وجود دارد به منزل من پناهنده شده اند. قوت و غذای این افراد اشک آن‌ها شده است. به نظر من برخورد با آن ها صلاح نیست». شاه گفت: آقا شما می‌دانید این ها کمونیست بوده اند. آقا جواب دادند: ما در ایران کمونیست نداریم. این‌ها ناراضی هستند نه کمونیست؛ بیهوده این اسم را روی خودشا‌ن گذاشته‌اند. شاه گفت: «می دانید اگر این ها موفّق شده بودند هیچ اثری از ما و شما باقی نمی ماند». آقا فرمودند: حالا که خدا نخواست و موفق نشده اند عاقلانه نیست شما با کشتن آن ها ناراضی تراشی کنید. این‌ها هر کدامشان عده زیادی فامیل و بستگان دارند با کشته شدن این ها تمام بستگانشان انگیزة مخالفت و عِناد پیدا می کنند. به هر حال با این منطق آیت‌الله کاشانی، شاه پذیرفت که آن ها اعدام نشوند و مجازات آن ها تعدیل شود. پس از پافشاری آیت الله کاشانی بر عفو محکوم شدگان حزب توده، سرانجام شاه پاسخ می دهد: « نظر شما در مورد این افسران به غیر از یک مورد که در آتش زدن هواپیما دست داشته است تأمین خواهد شد». من شب های جمعه آقا را به حرم حضرت عبدالعظیم می بردم. بسیاری از افراد توده ای که با وساطت آقا آزاد شده بودند در آن شب های جمعه پیش می آمدند و دست آقا را می بوسیدند و می‌گفتند ما آزاد شدة شما هستیم. این نمونه ای است از برخورد ایشان با کسانی که در مقطعی و‌قیحانه ترین شایعات را علیه ایشان منتشر کرده بودند».

این برخورد کریمانة آیت الله کاشانی یادآور این بیت از قصیدة شیخ اجل سعدی شیرازی است که: جُرمناک است ملامت نکنیدش که کریم/ برگُنهکار نگیرد چو زدر باز آید

٩- تخفیف کیفر اعدام از سوی شاه ‌به این ترتیب پافشاری و پایمردی آیت الله کاشانی در درخواست عفو محکومیت یافتگان حزب توده کارساز شد و شاه یک هفته بعد با بهره گرفتن از اختیارات قانونی خود ٧ تن از افسرانی را که به اعدام محکوم شده بودند یک درجه تخفیف داد و این افسران از اعدام نجات یافتند. به نوشته روزنامه کیهان، ٩ آذر ١٣٣٣: « امروز کسب اطلاع شد که شاهنشاه دربارة مجازات افسران محکوم به اعدام دسته چهارم، که ٧ نفر هستند یک درجه تخفیف داده مجازات آن ها را به حبس ابد مبدّل نموده اند. این افسران در دادگاه تجدید نظر محکوم به اعدام شده بودند و سپس تقاضای فرجام داده بودند».

‌درآن هنگام این افسران نگون بخت توده ای که قربانی مداخلة بیگانگان در امور داخلی ایران و آزاد سازی فعالیت حزب غیر قانونی توده از سوی مصدق شده بودند پُشت و پناهی در کشور نداشتند. جامعه ایرانی، رهبران مذهبی و روحانیت به دلیل تبلیغات ضد دینی حزب توده در زمینه اعدام این افسران توده ای بی تفاوت و از این که بساط این حزب برچیده شده بود به حق، خشنود بودند. کشورهای غربی به ویژه ایالات متحده امریکا که در بحبوحة جنگ سرد با شوروی کمونیستی، ایران را سدّ دفاعی در برابر پیشروی کمونیزم در جهان می دانستند در ریشه کن کردن این حزبِ وابسته به شوروی از دولت ایران پشتیبانی می کردند. در چنین اوضاع و احوالی شفاعت این افسران توده ای محکوم به اعدام از سوی آیت الله کاشانی و تخفیف کیفر اعدام آنان از سوی شاه که هر یک به گونه ای از زخم خوردگان فعالیت های ویرانگر حزب توده بودند نشان دهندة فرهنگ و تمدّن ریشه‌دار ایرانی است.

سُنّت شفاعت از بزهکاران و مغضوب شدگان پادشاهان در تاریخ ایران مرسوم بوده و از همین رو از جمله اوصاف عالمان و فقیهان ایرانی، «پناهگاه مردم- مَلاذُالاَنام» آمده است. برای نمونه در شرح حال یکی از فقیهان بلند پایه شیعه ، معروف به ملاّ احمد اردبیلی که همزمان با شاه عباس اول صفوی می زیسته نقل شده که شاه بر یکی از اطرافیان خود به دلیلی غضب و دستور قتل وی را صادر کرد. ‌این فرد به ملا احمد اردبیلی در نجف متوسّل و وی این نامه را به شاه عباس نوشت: «بانی مُلک عاریت عباس بداند: که اگر این مرد در اول ظالم بود ، اکنون مظلوم می نماید. چنانچه از تقصیر او بگذری شاید حق سُبحانه و تعالی از پاره ای از تقصیرات تو بگذرد. بندة شاه ولایت ، احمد الاردبیلی». شاه عباس هم که به این فقیه بلند پایه به دیدة تکریم و احترام می نگریست با پذیرش خواسته او چنین پاسخ داد: « ... به عرض می رساند: عباس، خدمتی را که فرموده بودید به جان منّت دانسته به تقدیم رسانید که این مُحب را از دعای خیر فراموش نکنید. کَتَبَهُ: کَلب آستان علی، عباس».

١٠- سرمقالة عبدالرحمن فرامرزی ‌در آن هنگام روزنامه ها خبر بسیار مهم لغو احکام اعدام این افسران در پی پافشاری آیت‌الله کاشانی را بازتاب ندادند. آن هم خبری که موضوع آن گفتگوی آیت الله کاشانی با شخص اول کشور و نتیجة آن پیشگیری از اجرای حکم اعدام ٧ تن از محکوم شدگان به اعدام و تأثیرگزار ‌در مورد افسران ‌دیگری بود که در معرض اجرای احکام اعدام بودند. دلیل آن هم این بود که آیت الله کاشانی در نیمه دوم سال ١٣٣٢ مبارزة دامنه داری برای بازداشتن دولت از مداخله در برگزاری انتخابات مجلس دوره هجدهم و سپس در نیمه نخست سال ١٣٣٣ مبارزة گسترده ای برای جلوگیری از تصویب قرارداد کنسرسیوم نفت در مجلس انجام داده بود. بنابراین دولتمردان و سیاست های بیگانه نمی خواستند این خبر مهم انتشار یابد و آیت الله کاشانی به دلیل این اقدام جسورانه در‌ کانون توجه عمومی واقع شود. ولی عبدالرحمن فرامرزی در سرمقاله روزنامه کیهان، روز ١٠ آذر 1333 زیر عنوان «تخفیف قابل تقدیر» به گونة ضمنی به این موضوع اشاره کرد و نوشت:

« در روزنامه دیشب کیهان دیدم که اعلیحضرت همایون شاهنشاه مجازات هفت نفر افسر محکوم به اعدام را یک درجه تخفیف داده اند. این خبر، هم مرا شادمان ساخت و هم متأثر. مرا شادمان ساخت برای اینکه هفت نفر جوان تحصیل کرده ایرانی از مرگ نجات یافته اند و متأثر ساخت برای اینکه فکر کردم چرا باید جریانی پیش بیاید که حبس ابد برای یک مردمی شادمانی داشته باشد. من ساعتی که این خبر را خواندم به یاد آن پیرمرد، آن پیرزن، آن دختر و آن پسر افتادم که به درِ خانه هر کسی می رفتند که تصور می کردند شفاعت ایشان در نزد شاهنشاه اثری داشته باشد و استرحام می کردند. خدایش خیر دهاد هرکس شفاعت کرده باشد و خدا عمر بدهد به شاهنشاه که بعد از آن همه مصائب که یک عده نادان به تحریک یک مردم خائنی بر سر وی آوردند دارای این قدر گذشت است که باز هم رحم می کند و از سرِ خون مردمی که معتقد است برای ریشه کن ساختن خانواده و بر باد دادن میهن او کمر بسته بودند می گذرد.

وی پس از بیان سوابق حزب توده در آسیب رساندن به امنیت کشور و نقش میهن بر باد ‌ده این حزب در توطئه تجزیه آذربایجان می افزاید: «در دورة مصدق هم فرصت دیگری بود که حکومت بر پایه آزادی و قانون استوار گردد ولی در این دوره نیز توده ای ها و رفقای مصدقی ایشان نشان دادند که کسی طالب آزادی و حکومت قانون نیست. آدم این حرف‌ها را می‌زند تا خودش به حکومت برسد بعد از آن که رسید هرچه دلش می خواهد می کند و به ریش آزادی و قانون و هر اصل محترم دیگری می خندد. کاش قانون کُشی می‌کردند و مملکت را منظم می‌ساختند. هم قانون کُشی و خود کامگی کردند و هم بساط هرج و مرج را تا آن جا پهن ساختند که نه در ده و نه در شهر، نه در خانه، نه در خارج‌، نه در بازار و نه در کوچه هیچ کس از دست هیچ کس تأمین نداشت. روح دوستی و مودّت خانوادگی و اعتماد و صمیمیت به کلی از این مملکت رخت بر بسته بود و همه دشمن یکدیگر بودند و به هم تهمت و افترا می‌زدند و پیوسته با هم دست به گریبان می شدند و این کانون آتش را که ایران نام داشت با کمندهای تاب داده به پشت پردة آهنین می کشیدند. ولی اعلیحضرت همایون شاهنشاه در این قسمت نیز از اختیار قانونی خود به نفع محکومین استفاده فرمود و چه خوب کرد و من امیدوارم که همین بزرگواری، تازیانة تنبیهی برای بیدار ساختن عده ای از خواب غفلت گردد. این محکومین اگر خودشان مقصر بودند هر کدام زن و بچه یا مادر و پدر و دیگر افراد خانواده داشتند. زن و بچه و افراد عائله که گناهکار نبودند. شاهنشاه چقدر بزرگواری فرمودند که گناهکاران را به بی‌گناهان بخشیدند. گُنه بود ، مرد ستمکاره را/ چه تاوان زنُ طفلِ بیچاره را

شایسته همین بود که این ها را زندانی کنند. زیرا چه بسا که بی گناهی نیز در میان ایشان بود و اگر هم نبود فرصت فوت نمی گشت. زنده را همیشه می‌توان کُشت ولی کشته را نمی توان زنده کرد. این است که شیخ اجل می فرماید: صواب است پیش از کُشِش بند کرد/ که نتوان سَرِکُشته پیوند کرد نگه کن در احوال زندانیان/که ممکن بود بی گُنه در میان

١١- تخفیف کیفر اعدام ٤٤ تن دیگر به هر حال پس از توقف اجرای احکام اعدام ٧ تن از محکومیت یافتگان از آنجا که حزب توده توانسته بود ٤٦١ تن از افسران ارتش را وارد سازمان نظامی این حزب کند محاکمة دیگر افسران دستگیر شده ادامه یافت و دسته دسته این بازداشت شدگان محکوم شدند. روزنامه اطلاعات، در ‌٢٦ مرداد ١٣٣٤ خبر از صدور احکام اعدام برای ٥٠ تن دیگر از این متهمان داد. ٦ تن از این افسران به جُرم «جنایت بر ضد امنیت کشور و خیانت و جاسوسی» در همین روز اعدام شدند. به نوشتة همین روزنامه: « سه نفر از اعدام شدگان افسرانی بودند که در شهریور ماه ١٣٣٢ هواپیما‌های ارتش را در قلعه مرغی آتش زدند و فرار کردند. در مجازات ٤٤ نفر بقیه افسران محکوم به اعدام، به فرمان شاهنشاه یک درجه تخفیف داده شد و این فرمان طبق اعلامیه دادستانی ارتش رسماً انتشار یافت. دادستان ارتش در اعلامیه خود نوشته است: وجود ٦ نفر افسران تیر باران شده به قدری برای استقلال و امنیت مملکت مضر بود که نتوانستند مشمول مراحم و الطاف ذات همایونی واقع شوند».

به این ترتیب این گروه ٤٤ نفری از افسرانی که احکام اعدام دربارة آنان صادر شده بود نیز در پی همان وعده ای که محمدرضا شاه به آیت الله کاشانی داده بود عفو شدند. آیت الله کاشانی در نامه ای در سال ١٣٣٨ خورشیدی به آقای دکتر محمدحسن سالمی که در آن هنگام در آلمان به تحصیل پزشکی اشتغال داشته اند به موضوع تخفیف این احکام اعدام پرداخته و در بخشی از این نامه چنین نوشته اند: «نمی دانم به خاطر دارید که با وساطت من یک دسته از محکومین اعدامی حزب توده با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شدند. اکنون عدة آزاد برای تشکر و امتنان به دیدن من آمده بودند. به ایشان گفتم اگر در روزنامة چلنگر و شهباز و به سوی آینده آن قدر به من هتّاکی نکرده بودید موفق می شدم که دکتر فاطمی را هم از مرگ نجات بدهم». از این پس در احکامی که از دادگاه های نظامی صادر شد، حکم اعدامی وجود نداشت و متهمان این پرونده ها برحسب مورد به حبس های طولانی و یا کوتاه مدت محکوم شدند.

١٢- درس تاریخ در پایان نمی توان از ‌بیان این واقعیت تاریخی چشم پوشی کرد که قانون اقدام کنندگان علیه امنیت و استقلال کشور در سال ١٣١٠ خورشیدی در دوران رضا شاه تصویب شد و با دور اندیشی، تشکیل یا عضویت در احزاب و گروه هایی را که دارای مرام اشتراکی یا کمونیستی باشند جرم شناخت و برای آنان کیفرهایی را در نظر گرفت. تصویب این قانون دارای این پیشینه بود که پس از انقلاب کمونیستی شوروی در سال ١٩١٧، برابر ١٢٩٧ خورشیدی، بلشویک ها مرزهای شمالی ایران در گیلان را مورد تعرّض قرار می‌دادند و یک حرکت تجزیه طلبی در گیلان به راه انداخته بودند. پس از استقرار نظام کمونیستی در شوروی سابق نیز تبلیغات گسترده ای برای ترویج اندیشه‌های مارکسیستی انجام می شد و این اندیشه ها به سراسر جهان گسترش می یافت و می‌توانست امنیت ملی ایران را که در همسایگی شوروی بود به خطر اندازد. بنابراین تصویب قانون ممنوعیت فعالیت احزاب اشتراکی و کمونیستی در ایران مانع از شکل‌گیری و گسترش فعالیت های ویرانگر این گونه احزاب و گسترش اندیشه‌های ضد انسانی و فریبکارانه کمونیستی در ایران شد و مردم و ارتش ایران از تیررس نفوذ گروه های وابسته به شوروی سابق در امان ماندند. ‌ولی در دوران نهضت ملی ایران که با مبارزات آیت‌الله کاشانی و نیروهای مذهبی و مجلس به پیروزی رسیده بود و حزب توده کوچکترین نقشی در این مبارزات میهنی نداشت ،مصدق به ناروا به حزب تودة غیر قانونی اجازه فعالیت داد و توانست با بهره برداری از قدرت نمایی های این حزب، نیروهای مبارز مذهبی و مجلس را از صحنة سیاسی کشور بیرون براند و دولت امریکا را به رویارویی با نهضت ملی ایران ‌و این نهضت را به شکست بکشاند. سرانجام گروهی از این افسران فریب خورده که در دام تبلیغات ‌حزب توده افتاده بودند چنان که دیدیم اعدام شدند و گروه بزرگی نیز به حبس های دراز مدت محکوم شدند. آشکار است که فعالیت های ویرانگر حزب توده در دوران نخست وزیری مصدق چه پیامدهای شومی برای کشور ما داشت و چه آسیب‌های روحی و روانی در پی اجرای این احکام به خانواده های این افراد ‌وارد شد. اکنون باید قضاوت کرد چه کسی به این کشور و ملت ایران خدمت و چه کسی خیانت کرد؟

پایان

ارسال نظر: