خون‌سالاری علیه انقلاب اسلامی

کدخبر: 2373183

انقلاب اسلامی اساسا انقلابی علیه خون‌سالاری بود اما در حال حاضر روابط خویشاوندی همچون توری همه ساحت اجتماعی ما را در بر گرفته است.

نسیم‌آنلاین؛ محسن بدره؛ در سطوح مدیریتی کلان و خرد جامعه به شدت با سوءعملکرد و کج کارکردها مواجهیم. کسانی در بسیاری از امور گمارده شده‌اند که به جای اینکه باری را بردارند، بارهایی هم اضافه می‌کنند. این ناشایست‌سالاری جنبه‌های مختلفی دارد، یکی از مهم‌ترین وجود آن نپوتیسم یا همان خویشاوندسالاری است که به جد همه جا دیده می‌شود.

انقلاب اسلامی انقلاب علیه خون‌سالاری بود

انقلاب اسلامی ایران در اصل انقلابی علیه خون‌سالاری، یعنی سیستمی که وزن ژن پادشاه به رأی همه مردم و ملت می‌چربید بود. بعد از انقلاب قرار بود با خون‌سالاری در سیاست و جاهای مختلف کشور مواجه نباشیم و این نقطه درخشان انقلاب اسلامی است که آن را تبدیل به یک انقلاب اجتماعی تمام عیار می‌کند. اما بعد از انقلاب به تدریج گرفتار انواع دیگری از خون‌سالاری شدیم.

انقلابی بودن حقیقی این است که همیشه از خود بپرسیم عیار شایسته سالاری چیست. نگاه کلام شیعی که مبتنی بر عدل است، مستلزم این است که به یک سیستم شایسته‌سالار فکر کنیم. کسانی که بالاترین فضیلت‌های اخلاقی، علمی، مدیریتی و تخصصی را دارند باید مناصب را اشغال کرده، درد مردم را حل کنند و مسئله‌ها را پیش ببرند. اما در بسیاری از زمینه‌ها این موضوع دیده نمی‌شود.

در وضعیت خاصی به نام خویشاوندسالاری در مدیریت کشور مواجهیم که به جای اینکه شایستگی و مدیریت علمی و تعهد و اخلاق و سابقه کارکردی افراد مهم باشد، روابط فامیلی مهم می شود. مهم این است که داماد، پسر، عموزاده چه کسی باشید.

حتی اخیراً که در خصوص مدیریت زنان صحبت می‌شود هم این مسئله سرایت کرده است. به جای آنکه از شایسته‌سالاری در انتصاب‌های مدیران زن استفاده کنیم، در بسیاری از موارد به تعبیر من پدیده خاله‌خان‌باجی‌سالاری اتفاق می‌افتد. یعنی زنانی به مدیریت گمارده می‌شوند که همسر، عروس، خواهر یا دختر فلان مسئول هستند. یعنی همان مرد‌سالاری کژکارکرد فاسد، خود را به نام فمینیست هم جا می‌زند.

اگر بخواهم وضعیت را توصیف کنم شبیه این است که به شما بگویند درخیابان‌های تهران چند ماشین را نشان بدهید. به نظرم کار سختی نیست. گاهی در آلودگی شدید ده ساعت بیرون و خیابان هستید و در ساعات پایانی از آلودگی گلایه نمی‌کنید. اوایل غر می‌زنید ولی بعد می‌گویید آلودگی است و تنفس می‌کنید و تمام‌ می‌شود.

خون‌سالاری در تاریخ اجتماعی و فرهنگ سیاسی ایران ریشه دارد

خون‌سالاری را در تاریخ اجتماعی نگاه کنید. در فرهنگ سیاسی ما که یک سابقه جدی از حاکمیت ایل و طوایف را داشته‌ایم. این قانون اصلی بوده و نسبت‌های خونی واحدهای اجتماعی بزرگتر را شکل می‌دهند. در طول تاریخ ایران خاندان‌ها هستند که حکومت را شکل می‌دهند و البته وضع در همه جای دنیا اینگونه بوده است. از زمانی عیلامی‌ها تا زمان پهلوی مسئله همان خون‌سالاری است. یعنی اعتماد به افراد براساس نسبت خونی‌شان که نسبت فامیلی، نصبی و سببی (خونی با واسطه) شکل می‌گیرد.

در تاریخ اجتماعی ما و فرهنگ سیاسی ما این مسئله بوده و هست. ما اگر ایده‌آل‌های انقلاب اسلامی را که مبارزه با خون‌سالاری بود همیشه زنده نکنیم و نقد جدی به آن وارد نکنیم و نظارت نکنیم، این مسئله ادامه پیدا می‌کند چون این مسئله در فرهنگ ما وجود داشته و دارد. حتی در سطح عمومی معمولا آهن‌فروشان با هم وصلت می‌کنند و علما با هم و همینطور بقیه صنوف و قشرها. در فرهنگ سیاسی ما جا افتاده است که اعتماد به دامادها، عروس‌ها، برادرزاده ها و ... به دلیل ضوابط خونی ممکن‌تر است. وقتی در مورد "جمهوریت" صحبت می‌کنیم یعنی در انتصاب‌ها ملاک باید انتفاع جمهور مردم باشد و این مستلزم این است که افراد صاحب‌صلاحیت باشند.

خون‌سالاری مانند توری همه جامعه را در برگرفته است

مثال‌های زیادی از خویشاوندسالاری می‌توانیم بزنیم. بین علمای ما، در سمت‌های حوزوی و نهادهای تبلیغی ما همین مسئله برقرار است. در دانشگاه‌های مذهبی ما همین وضع برقرار است. یک عالمی دانشگاهی را تأسیس می‌کند و بعد از او به فرزندش می‌رسد. درحالیکه ریاست این دانشگاه باید به مجتهد بعدی برسد. فلان موسسه خیریه به جای اینکه به فعال‌ترین و صالح‌ترین آدم نسل بعد منتقل شود به داماد یا پسر منتقل می‌شود. در دانشگاه‌ها هم همین مسئله است. فلانی عروس یا داماد فلان عالم، وزیر یا شخصیت اصلاح‌طلب و اصول‌گرا است و بنابراین ما این را بگذاریم رئیس دانشگاه، رئیس دانشکده و فلان منصب در وزارت علوم.

اگر بخواهید این روابط را لیست کنید می‌بینید مردم ایران در یک توری از خون‌سالاری گرفتار شده‌اند. شبکه هزار فامیل خون‌سالار به شکل عجیبی با ایده‌های اصلی انقلاب اسلامی که همان شایسته‌سالاری و جمهوریت است مقابله می‌کند. درحالیکه در جمهوریت و شایسته‌سالاری شما در هر قشر و روستا، ایل و شهری که باشی باید از حق یکسان و متناسب با صلاحیت‌هایت برای تصدی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی برخوردار شوی.

نیاز به نهاد ملی مقابله با خون‌سالاری داریم

ما نیاز به یک نهاد ملی برای مقابله با خون سالاری داریم و این به معنای اضافه کردن یک نهاد بی‌عرضه و کج‌کارکرد و نان‌خور دیگر نیست. این باید در جایی مثل مجلس شکل بگیرد یا فراقوه‌ای باشد و دائما بر وضعیت خون‌سالاری و تعارض منافعی که در پی آن اتفاق میافتد نظارت کند. حداقل در سمت‌های مدیریتی در کشور تا حد فرماندار می‌توانید این مسئله را بررسی کنید. تا چه زمانی کشور باید به دست افرادی باشد که بی عرضه هستند و صرفا روابط فامیلی آنها را در این مناصب نگه داشته باشد؟

چطور می‌توان با این مسئله مبارزه کرد و برای آن تولید محتوا کرد؟ باید رسانه‌ها نقش مهمتری در این زمینه ایفا کنند اما همان لحظه که انتقاد کنند، خودشان متهم می‌شوند. شرایط پیچیده است. به جز این مطالبه از طریق اساتید دانشگاه و نخبگان و عموم مردمی که وابسته به جایی نباشند، چه راه دیگری وجود دارد؟ 

آدمی که در خودش رانت می خورد نمی‌تواند از انقلاب صحبت کند. آدمی که اصرار دارد پسر یا دامادش را در فلان جای صداوسیما به کار بگمارد نمی‌تواند از انقلاب صحبت کند. کسی که فرزندش فساد کرده، آدمی که در شهرداری فساد کرده، افرادی که ادای ریش‌سفیدان انقلاب را در می‌آورند نمی‌توانند از انقلاب صحبت کنند چراکه ویژه خواری در پرونده ایشان مسجل است و این به کردار است نه گفتار.

در تعبیر امام علی (ع) یک مقایسه‌ای بین عامه و جمهور مردم و خواص وجود دارد. ایشان می‌گوید عامه مردم کم‌توقع‌تر هستند و راحت‌تر راضی می‌شوند و می‌توان به آن‌ها رسیدگی کرد و البته همین‌ها در وقت خطر و بحران به شدت حامی و قابل اتکا هستند. اما خواص به شدت همیشه گرسنه و متوقع هستند و سیر نمی‌شوند و در وضعیت خطر اولین کسی هستند که تو را تنها می‌گذارند. این مسئله همواره قابل مشاهده است مثلا در تجربه فروپاشی شوروی این مسئله را به روشنی عیان است. کسانی که بیشترین ادعاها را در حمایت از جمهوری سوسیالیستی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و حمایت از سوسیالیست‌ها داشتند، بعدها بزرگترین سرمایه‌داران روسیه شدند، درکشوری که قرار بود اشتراکی باشد و مالکیت وجود نداشته باشد.

انقلابی بودن مستلزم دوری از اشرافیت مذهبی، فرهنگی و سیاسی است

وقتی بنا بر ادعا و ظواهر و حرف‌های پوچ و بی‌اساس است می‌توان ادعا کرد. اما کسی که متعلق به جمهوریت مردم باشد، کسی که به جای برخی اشرافیت های مذهبی، فرهنگی و سیاسی به دنبال عدالت اجتماعی است، انقلابی است. کسی که به آزادی مردم اهمیت می‌دهد و جلوی آزادی مردم را  نمی‌گیرد، این آدم انقلابی است. کسی که ذهنیت و توهمات خود را بر کلیات مردم تحمیل نمی‌کند، انقلابی است. ما از انقلاب جمهور مردم صحبت می‌کنیم. ما وقتی جمهوری اسلامی صحبت می‌کنیم که هم جمهوری باشیم و هم اسلامی. اگر عدالت اجتماعی اسلام را رعایت نکنیم، اگر سیاست‌های اجتماعی اسلام را در آزادی و کرامت انسان‌ها رعایت نکنیم، اسلامی نیستیم و اگر به حرف دل جمهور و اکثریت مردم توجه نکنیم، جمهوری نیستیم. گاهی از چیزی دفاع می‌کنیم به اسم جمهوری اسلامی که نه جمهوری است و نه اسلامی.

ارسال نظر: