نان و آردی که باید پاکسازی شود!

کدخبر: 2378824
خبرنگار:

پس از عملیات موفقیت‌آمیز صهیونیست‌ها برای نابودی روستاهای فلسطینی، آن‌ها حمله به شهرها را در دستور کار خود قرار دادند. در جریان اولین عملیات، شهرهای تیبریاس و حیفا با موفقیت پاکسازی شدند.

نسیم‌آنلاین: گزارش حاضر بر اساس کتاب «پاکسازی قومی فلسطین» نوشتۀ مورخ یهودی ایلان پاپه تنظیم شده است. این کتاب در سال 1396 توسط محسن کرباسفروشان به فارسی ترجمه شده و به چاپ رسیده است.

بلافاصله پس از عملیات ناخ‌شون، یورش به مراکز شهری در دستور کار قرار گرفت. اولین مقصد تیبریاس -یا به عبری طبریه- در شمال شرق فلسطین بود. تیبریاس شهری تاریخی- باستانی در مرکز منطقه و در حاشیۀ دریاچۀ جلیله بود. این شهر شش هزار سکنۀ یهودی و  پنج هزار عرب را در خود جای داده بود.

هنگامی که خبر کشتار دیریاسین به گوش اهالی روستای خربه نصرالدین در نزدیکی شهر تیبریاس رسید از جمعیت بزرگ فلسطینی شهر تعداد زیادی فرار کردند. آن‌ها که در خانه‌های خود مانده بودند به خاطر بمباران هر روزۀ شهر توسط نیروهای یهودی که در تپه‌های مشرف به شهر استقرار داشتند، در خانه‌های خود فلج و میخکوب شده بودند.

به دلیل ممانعت ارتش بریتانیا، فقط سی داوطلب از نیروهای آزادی‌بخش عربی توانستند خود را به شهر برسانند. تعدادی که به هیچ وجه تناسبی با نیروهای هاگانا که از ارتفاعات بمب‌های بشکه‌ای را به سمت محلۀ فلسطینی‌ها می‌غلتاندند، نداشت.

یهودی‌ها با پخش صداهای وحشتناک و آزاردهنده اهالی فلسطینی شهر را مرعوب و وحشت‌زده می‌کردند. بعدها یهودیان این نوع عملیات‌های روان‌پریش‌سازی را به صورت مدرن‌تری درآوردند. آن‌ها با پرواز جت‌های جنگندۀ  مافوق صوت بر فراز بیروت و غزه در سال 1983 یادآور آن روزهای شهر تیبریاس شدند. اقدامی که حتی سازمان‌های حقوق بشری هم آن را به عنوان اعمال جنایتکارانه محکوم کردند.

شهر تیبریاس سرانجام در تاریخ 18 آوریل 1948 سقوط کرد. در جریان حمله به تیبریاس، بریتانیایی‌ها نقش سؤال‌برانگیزی ایفا کردند. آن‌ها ابتدا پیشنهاد دادند که از مناطق مسکونی فلسطینی محافظت خواهند کرد اما سپس به رهبران جامعۀ فلسطینی گفتند که بهتر است هر چه سریع‌تر دربارۀ تخلیۀ عمومی شهر با نیروهای یهودی مذاکره کنند. ملک عبدالله اردنی عمل‌گرایانه‌تر عمل کرد و فوراً سی کامیون برای انتقال زنان و کودکان به تیبریاس فرستاد. او در خاطرات خود علت این کار را نگرانی از وقوع دیریاسین دیگری عنوان کرده است.

با اینکه افسران بریتانیایی در خاطرات خود عنوان می‌کنند که آن‌ها ترس و دلهره‌ای بابت کشتار جامعۀ فلسطینی داشتند ولی اسناد و مدارک حاکی از این است که آن‌ها فشار سنگینی بر رهبران جامعۀ فلسطینی برای ترک شهر اعمال کردند. با این حال در این اسناد هیچ اشاره‌ای به نگرانی شدید آن‌ها از کشتار قریب‌الوقوع نشده است!

روزی که تیبریاس سقوط کرد دفتر ژنرال استاکول فرماندۀ بریتانیایی بخش شمالی فلسطین میزبان جلسه‌ای بود تا به مسئولان یهودی اعلام کند که ظرف دو روز آینده بریتانیایی‌ها قصد خروج از مواضعشان که حائل بین نیرو‌های یهودی و فلسطینی بود را دارند.

این جلسه برای مسئولان یهودی مسرت‌بخش بود. چرا که تنها مانع بر سر راهشان برای حمله به فلسطینی‌ها در شهر حیفا برداشته شده بود. شهری که هنوز در آن پنجاه هزار نفر فلسطینی زندگی می‌کردند. عملیات حیفا را به تیپ کارملی که قوی‌ترین واحد نظامی ارتش یهود بود، سپردند. باید در نظر داشت تیپ‌های رزمی با کیفیت کمتری هم در ارتش یهود حضور داشتند. به عنوان مثال تیپ قیریاتی که متشکل از یهودیان عرب‌تبار بود فقط برای غارت پس از عملیات و مأموریت‌های کم اهمیت‌تر فرستاده می‌شد. تعریف قیریاتی به معنای کسی که کیفیت انسانی کمتری دارد را می‌توان در اسناد اسرائیلی مشاهده کرد.

به هر صورت دوهزار نیروی نظامی تیپ کارملی رودروی 500 نفر داوطلب محلی عرب قرار گرفتند. این 500 نفر عمدتاً لبنانی‌هایی بودند که با تجهیزات کم و مهمات اندک خود را به حیفا رسانده بودند. جمع‌آوری سنگرهای بریتانیایی‌ها از منطقۀ حائل شروع عملیات خمیرمایه یا به عبری «bi’ur hametz» را رقم زد.

یهودیان در شب عید فَصَح رسمی دارند که طبق آن تمامی نان و آردها باید از خانۀ یهودیان جمع‌آوری و پاکسازی شود. بر اساس این اعتقاد وجود حتی ذره‌ای نان یا آرد در منازل یهودیان گناهی نابخشودنی محسوب می‌شود. پاکسازی حیفا در بیست و یکم آوریل 1948 به صورت غم‌انگیزی مصادف است با شب عید فَصَح و نام عملیات نیز چنین وجه تسمیه‌ای دارد. در واقع فلسطینی‌ها نان و آردی بودند که می‌بایست از خانۀ یهودیان پاکسازی شوند.

روز حمله تمامی بلندگوها زنان و کودکان فلسطینی را به ترک فوری شهر قبل از آنکه دیر شود، فراخواندند. اما شهردار یهودی شهر، شَبتای لِوی مردم را به ماندن در شهر ترغیب می‌کرد و تضمین داده بود که آسیبی به آن‌ها نخواهد رسید اما این مُردخای مالِکف، افسر عملیاتی تیپ کارملی بود که فرامین آتش را صادر می‌کرد نه لِوی. فرامین او ساده بودند:

 «با هر عربی که رویاروی شدید، بکشیدش، هر چیز قابل اشتعال را آتش بزنید و درب خانه‌ها را با انفجار باز کنید»1 مالِکف بعدها رئیس ستاد ارتش اسرائیل شد.2

این فرامین در شهری با وسعت یک و نیم میلیون کیلومتر مربع اجرا می‌شدند. جایی که هزاران فلسطینی بی‌دفاع حیفایی زندگی می‌کردند و حال مجبور بودند تمامی دارایی خود را رها کنند و بدون هیچ وسیله‌ای پا به فرار بگذارند. آن‌ها به سمت بندر شهر فرار می‌کردند به امید آنکه کشتی یا قایقی از شهر دورشان کند. به محض آنکه اموالشان را ترک کردند یهودیان به خانه‌های آن‌ها هجوم بردند و اموال آنان را غارت کردند.

در اولین ساعات سپیده‌دم روز بیست و دوم آوریل 1948 جمعیت فلسطینی فوج فوج به سمت بندرگاه حیفا در حرکت بود. برخی سعی می‌کردند به جمعیت آرامش و نظمی بدهند تا کار انتقال آن‌ها سریع‌تر انجام گیرد. بلندگوها جار می‌زدند که جادۀ استاندون اشغال شده است و نظامیان یهود در آن‌جا نیز منتظر فلسطینی‌ها هستند. به مردم توصیه شده بود تا نزدیک دروازۀ بندرگاه جمع شوند و سرپناهی برای خود بیابند تا راهی برای انتقالشان از بندر پیدا شود.

افسران تیپ کارملی آگاه از اینکه به مردم توصیه شده است نزدیک دروازۀ بندرگاه جمع شوند به افراد خود دستور دادند خمپاره‌اندازهای سه اینچی را در دامنۀ کوه‌های مشرف بر بازار و بندر مستقر کنند و انبوه جمعیتی که در آن پایین قرار داشت را بمباران کنند. آن‌ها می‌خواستند مطمئن شوند این مردم نقشۀ دیگری در سر ندارند و مهاجرتشان بی‌بازگشت خواهد بود. وقتی فلسطینیان در میدان بازار جمع شدند همچنین اهداف آسانی برای تیراندازان یهودی بودند.3

دروازۀ اصلی بندرگاه نزدیک‌ترین راه نسبت به بازار بود. وقتی بمباران شروع شد مردم هراسان از تیراندازان یهودی و بمب‌هایی که بر سرشان آوار می‌شد به سمت دروازه هجوم آوردند و پلیس‌هایی که از بندرگاه حفاظت می‌کردند را کنار زدند و وارد محوطۀ بندرگاه شدند. آن‌ها وحشت‌زده هر یک قایق‌هایی که آن‌‌جا لنگر انداخته بود را به کار انداختند و تلاش کردند از شهر فرار کنند.

یکی از کسانی که از این مصیبت جان سالم به در برده بود، آن روز را اینگونه روایت می‌کند:

«مردها از روی دوستان به زمین افتاده و زن‌ها از روی فرزندان خود می‌گذشتند. قایق‌های لنگر انداخته در بندر، به آنی مملو از بار زنده شدند. اضافه بار و وزن قایق‌ها ترس‌آور و سهمگین بود. بسیاریشان واژگون و با همۀ سرنشینان خود غرق شدند.»4

ابعاد فاجعۀ حیفا آنچنان وحشتناک و مهیب بود که حتی دولت بریتانیا را به تکاپو واداشت. انگلیسی‌ها تازه متوجه ابعاد گسترده و وقاحت‌بار این فاجعه شده بودند. این بی‌عملی انگلیسی‌ها بود که موجب این فاجعه شده بود. وزیر خارجۀ بریتانیا -ارنست بوین- از رفتار ژنرال دو ستارۀ بریتانیایی -استاکول- خشمگین بود اما فیلد مارشال مونتگمری رئیس ستاد کل ارتش بریتانیا از زیردست خود دفاع می‌کرد.

آخرین مکالمۀ رهبران فلسطینی حیفا با استاکول فرم نامه‌ای را به خود گرفت که خیلی چیزها را برملا می‌کرد:

«ما از فقدان همدردی تشکیلات بریتانیایی و عدم کمک به مجروحانمان به رغم درخواست از آن‌ها عمیقاً احساس پریشانی، اندوه و جور می‌کنیم.»5

 

 

 


1. Hagana Archives, 69/72, 22 April 1948

2. Central Zionist Archive, 45/2 Protocol.

3. Zadok Eshel (ed), The Carmeli Brigade in the War of Independence, p. 147

4. Walid Khalidi, ‘Selceted Document on the 1948 War’.

5. Walid Khalidi, ‘The Fall of Heifa’, Middle East Forum, XXXV, (10 December 1959), Letter by Khayat, Saad, Mu’ammar and Koussa from 21 April 1948

 

ارسال نظر: