اقتصاد سیاسی بهشتی ستیزی
بخشهای از صحبتهای دکتر فرشاد مومنی در موسسه دین و اقتصاد در پاسخ به ادعاهایی که در خصوص دیدگاه اقتصادی شهید بهشتی و روح حاکم بر قانون اساسی مطرح شد
نسیمآنلاین: فرشاد مؤمنی، هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبائی(ره) در موسسهی دین و اقتصاد به مسئلهی اقتصاد سیاسی شهید بهشتی ستیزی و واکاوی اعتبار علمی صحبتهای دکتر غنینژاد در بحث اصول قانون اساسی پرداخت. شرح تفصیلی صحبتهای دکتر فرشاد مؤمنی در این نشست را بخوانید:
اجمال قضیه این است که در گفتگویی در تلویزیون مسائلی مطرح شد که مناقشههای بسیاری دربارهی آن جلسه میتوانیم طرح کنیم؛ آنچه در آن گفتگو مطرح شد نهچندان نسبتی با علم داشت، نهچندان نسبتی بااخلاق و مسائل جدی مبتلای کشورمان.
در این گفت و گو کسانی با کشف و شهود متوجه شدند که اصول اقتصادی قانون اساسی ما با ترفندهایی از ناحیهی روسها به برجستهترین اسلامشناسان قرن بیستم که بخشی از آنها مستقیماً در مجلس خبرگان قانون اساسی حضور داشتند غالب شده است.
شهید بهشتی یک عالم بینظیر
شهید بهشتی، یک مسلمان و عالمی بود که تقریباً در قرن بیستم بینظیر است. به حکم اینکه به مالکیت خصوصی، آزادی فردی و انتخابگری انسان در اسلام قائل است، متهم میشود به اینکه تمایلات لیبرالی دارد. بهحکم اینکه آیتالله شهید دکتر بهشتی بهعنوان یک اسلامشناس ممتاز و متمایز قائل به محوریت عدالت اجتماعی و اجتنابناپذیری مسئولیتهای خطیر برای دولت است از ناحیه کسان دیگری هم برچسب داشتن تمایلات سوسیالیستی میخورد. یک آدم خردورز و اهل دانایی میفهمد که این احترام به مالکیت خصوصی و جایگاهی که برای عدالت اجتماعی قائل است هر دو در یک دستگاه فکری به نام اسلام مطرح میشود و اسلام هم هزار سال قبل از اینکه مارکسیسم یا لیبرالیسم مطرح شود این صحبتها را مطرح کرده است.
متهم کردن قانون اساسی به تاثیر گرفتن از تودهایها، یک جنایت بشری در حق واقعیت است
قانون اساسی ما در اصول یک محصول بشری است و محصول بشری همواره قابل نقد است. همواره جا برای اصلاح و تصحیح دارد و تدوینکنندگان قانون اساسی ادعا نکردند که این غیرقابل گفتگو است اما در عین حال این قانون اساسی در زمان تصویب نهایی یکی از پرافتخارترین اسناد هویت جمعی یافته تاریخ هزارسالهی اندیشه ایران است. اینیک دستاورد بزرگ است اما بزرگ بودن به معنای بینقص بودن نیست چراکه محصول بشری است.
یکی از بینظیرترین ترکیبها از سه گروه دانایی در این سند قابلمشاهده است. این سه گروه دانایی اینها است:
- شناخت بسیار عمیق از تاریخ اقتصادی سیاسی و اجتماعی ایران
- آگاهی نسبتاً عمیق از آخرین دستاوردهای نظری دانش توسعه تا آن زمان
- برخورداری از یکی از بهروزترین فهمها متناسب با اقتضاهای زمان از دیدگاه اسلامی
حرفهایی که درباره چپگرایانه بودن اصول اقتصاد قانون اساسی بیان شده باکمال تأسف تا مرز بیصلاحیتی، هیچ ردی از آگاهی به این سه گروه معرفتها را ظاهر نمیکند.
از این زاویه توجه داشته باشید که بالغبر دوسوم برندگان جایزهی نوبل در حیطه اقتصاد تا زمان تدوین قانون اساسی کسانی هستند که بر محور نقش تعیینکننده دولت برای غلبه بر دوگانگیهای اقتصادی اجتماعی و فناورانه تأکید کرده و جایزه نوبل گرفتهاند. مسئله مداخله دولت در آن شرایط برای برندگان جایزه نوبل بهعنوان یک اصل بدیهی بوده است. مثلاً «آندره فونتن» در مجموعه 4 جلدی که راجع به تاریخ جنگ سرد نوشته مستنداتی را ذکر میکند و میگوید در آن زمان، یعنی دوره بعد از جنگ جهانی دوم، اگر کسی سخن از سپردن امور به بازار میگفت تصور عموم این بود که مشاعرش باید کنترل شود و بهعنوان فرد مشکوکی تلقی میشد که میخواهد دوباره فاجعههایی مثل دو جنگ جهانی بزرگ را بسترسازی کند. نابرابریها، زورگویی و سلطه گریها را در کادر ملاحظههای استمرار بسترسازی کند.
در این شرایط در قانون اساسی ما هم نقش دولت تصریح شده و هم تمهیداتی اندیشه شده است که دولت بهصورت کارفرمای بزرگ ظاهر نشود. اینکه یک چنین ثمری با این وقوف روششناختی را شما بیایید متهم بکنید تحت تأثیر تودهایها بود واقعاً میشود در استاندارد یک جنایت بشری در حق واقعیت تلقی کرد.
ایرانیان بهگونهای رفتار میکنند که گویی همگی مادرزاد دلال به دنیا آمدهاند
وقتی مثلا در قانون اساسی میگوید به یک تمهیدات مبتنی بر دوران گذار نیاز داریم برای اینکه بخش خصوصی ما وجه غالب تولید شود و اقتصاد ما از بدآموزی تاریخی نجات پیدا کند، این به معنای نادیده گرفتن بخش خصوصی نیست. چون بهحکم اسلامشناس بودن بخش اعظم اعضای مجلس خبرگان آنان میفهمیدند بدون یک بخش خصوصی مولد و توسعهگرا نجاتی برای ایران قابلتصور نیست، ولی ما در جامعهای خاص زندگی میکنیم.
مثلاً روایت «چارلز عیسوی» را در تاریخ اقتصادی ایران نگاه کنید. در روایت راجع به سالهای اولیه قرن نوزدهم میگوید بیرغبتی به تولید و تمایل افراطی به مصرف وارداتی بهگونهای است که یکی برجستهترین روشنفکران آن زمان که دیپلمات فرانسوی در ایران بوده میگوید: «ایرانیان بهگونهای رفتار میکنند که گویی همگی مادرزاد دلال به دنیا آمدهاند.» تدوینکنندگان قانون اساسی با وقوف عالمانه به این ملاحظات است که برای دولت جایگاه رفیع در نظر میگیرند.
اقتصاد در دورهی پهلوی تنها میتوانست نیازهای وارداتی سه روز را تامین کند
ما الان کارشناسی در استاندارد بایزید مردوخی استاد ارجمند در حیطه صنعت و توسعه صنعتی در ایران نداریم. آقای مردوخی در سال 1366 همایشی در دانشگاه تهران برگزارکرد و گفتند: «ما باید به صنایع ایران واقعبین باشیم مصاحبههای ما در سازمان برنامه و بودجه نشان میدهد در زمان تحویلگیری اقتصاد از رژیم پهلوی توان صنعتی ایران در حدی بود که کل صادرات صنعتی ایران در بهترین حالت میتوانست نیازهای وارداتی سه روز بخش صنعت تأمین کند. یعنی ما خیلی باید حواسمان را جمع کنیم.»
کاهش اتکا به نفت در دورهی جنگ
من در کتاب کارنامه دولت جنگ با استناد به کار بسیار ارزشمندی که بانک جهانی صورت داده بود نشان دادم که در آن دهساله در مقایسه با دوره زمانی مشابه آن قبل از انقلاب، میزان اتکا به رانت نفتی در اقتصاد ملی از بالغ بر سی الی چهل درصد در دهساله اول انقلاب به کمتر از 15 درصد رسید. این افتخاری است که واقعاً ارزش دارد که بهاندازه اهمیتش درک شود. ما رانت نفتی را کاهش دادیم و با فعالیتهای مولد جایگزینش کردیم. حدود بیست سال پیش شخصاً در مقالهای که در فصلنامه اقتصاد جامعه منتشرشده است آمدم این بحث را مطرح کردم. عنوان مقاله «نحوه مواجهه با مازاد درآمد نفتی در سه تجربه شوک قیمت نفت» بود. در آنجا نشان داده بودم که در این سه تجربه جهش قیمت نفت که دوره 52-56 و دوره 58-64 و دوره 84-90 است آن دوره وسطی که مربوط میشود به دوره بعد از پیروزی انقلاب هیچ یک از عوارض بیماری هلندی و نفرین منابع در اقتصاد ایران ظاهرنشدهاست.
اینها دستاوردهای خیلی بزرگ است که بر اساس آن قانون اساسی حاصلشده است. مردم ما حتماً میدانند که با تکیه بر این قانون اساسی است که برای اولین بار در تاریخ اقتصادی ایران با وجود اینکه یکی از طولانیترین جنگها را داشتیم، هفتهای یک مورد مرگ و میر ناشی از قحطی رخ نداده ا.ست درحالیکه در دوره بعد از جنگ ما، مرگ میر ناشی از قحطی سرم در بیمارستان اتفاق افتاده است. یعنی وقتیکه این بازارگرایی مبتذل مبنای قاعدهگذاری برای اداره اقتصاد ملی شد.
چگونه حکومتی که در شرایط جنگی مداخله دولت را کاهش داده چپگرایه عمل کرده؟
سند پیوست شماره یک قانون برنامه اولیه دوران جمهوری اسلامی را نگاه کنید. این سند را کسانی نوشتهاند که در زمره رادیکالترین منتقدان مدیریت اقتصادی کشور در دوره جنگ بودند. اینها خودشان میگویند که شاخص مداخله کلی دولت در اقتصاد که ترکیبی از مداخلههای حاکمیتی و تصدیگرانه است در سالهای پایانی حکومت پهلوی 63 درصد بوده و در سال پایانی جنگ این شاخص به 40 درصد رسیده است. آخر کدام شعوری میگوید حکومتی که علیرغم شرایط جنگی مداخله دولت در اقتصاد را کاهش داده چپگرایانه عمل کرده است؟
این سند را خودتان نوشتید بعد خودتان آن سند را منتشر میکنید، خودتان میآیید خلافش را در رسانه مافیایی دائماً تکرار میکنید. ما چطوری این را حمل بر صحت کنیم؟ این بازیها و این آدرسهای غلطی است که با همت مافیای رسانهای به نام بازارگرایی در ایران مطرح است. من اینها را در مقدمه کتاب «اقتصاد سیاسی توسعه در ایران امروز» توضیح دادم علاقهمندان میتوانند به آن مراجعه کنند من آنجا گفتم بازارگرایی مبتذل دستاویز شوکدرمانی برای فراهمکردن مناسبات غارتی در اقتصاد سیاسی ایران است.
در اثر سیاستهای بازارگرایی واردات کالاهای تجملی 53 برابر شد
در اثر جاری شدن سیاستهای بازارگرایی مبتذل در ایران، یعنی اجازه عملکرد آزادانه دادن به نیروهای بازار بدون تمهید بستر نهادی مناسب برای عموم، باعث شده است که در 5 ساله اول بعد از جنگ واردات کالاهای لوکس و تجملی 53 برابر بشود. ما در این شرایط بحران تغذیه در جامعه تجربه کردیم یعنی دسترسی مردم به مواد پروتئینی لبنی بعضی موارد نشاستهای سقوط کرده ولی واردات تجملی 53 برابر شده است.
باید حواسمان جمع باشد دولتی که اینجوری شرافتمندانه جنگ را اداره کرده و اینجور توانسته اعتماد بخش خصوصی مولد را بهگونهای جلب کند که بالاترین رشد تجربهشده در سرمایهگذاری بخش خصوصی مولد در ماشینآلات در طی جنگ محقق شود. ببنید چقدر باید احساس امنیت برای تولیدکنندگان در شرایط جنگی ایجاد کرده باشید که اینها بروند به سمت ظرفیتسازی تولیدی، سرمایهگذاری در ماشینآلات و در اثر این بازی غارتگرانه به نام بازارگرایی در این مملکت بعد از جنگ چه اتفاق افتاده است.
در دورهی ده ساله بعد انقلاب، امید به زندگی بیش از ده سال اضافه شد
شما ببنید که در آن اهتمام شرافتمندانه در دهساله اول بعد از پیروزی انقلاب انصافاً نقش شهید بهشتی، آقای عالی نسب و مهندس موسوی بینظیر است. بر اساس آمارهای رسمی در فاصله 1960 تا 1980 یعنی در بیستسالهی منتهی به انقلاب اسلامی امید به زندگی در ایران از 49.5 سال رسیده به 51 سال. یعنی در عرض بیست سال یک و نیم سال به امید به زندگی ایرانیان افزودهشده است اما در دوره دهساله بعد از پیروزی انقلاب، امید به زندگی از آن 51.2 سال رسیده به 61.6 یعنی آن مسیر بیستساله قبل از انقلاب امید به زندگی 1.5 سال افزایش داده ما در دهساله اول باوجود همه آن ماجراها، تروریسم، جنگ تحمیلی، تحریم و... در عرض ده سال بیش از ده سال به امید به زندگی ایرانیان اضافهشده است.
یکبار نشده که بگویند به نام بازارگرایی چه بر سر تولیدکنندگان آمده است
حکومت در آن دهساله اول به تولیدکنندهها بهاداده است. یکی از لوازم حیاتی بها دادن به تولیدکنندهها این است که در هزینه فرصت، مفت خواری، فساد، رانت خوری، دلالی را باید بالا میبردند و آن کار را کردند. آنهایی که زیر پرچم بخش خصوصی در چهارچوب بازارگرایی مبتذل سینه میزنند یکبار نشده است بگویند به نام بازارگرایی چه بر سر تولیدکنندگان در سه دهه گذشته آمده است. تمام این نوحهسرایی که میکنند درواقع این است که راه را برای شوک درمانی بازکنید؛ چرا؟ برای اینکه شوک نیروی محرکه مناسبات رانتی پر فساد میشود و این آبی که برعلیه مردم و منافع ملی گلآلود میشود برای رانت خورها و ربا خورها و دلالها دستاورد دارد.
توافق آمریکا و انگلیس برای ساقط کردن مصدق
در دوره ملی شدن نفت جهان در حال جایگزین کردن نظم آمریکایی و نظم انگلیسی حاکم برجهان بود. یعنی انگلیس و آمریکا باهم دیگر تعارض منافع داشتند ولی هر دوبر سر ساقط کردن دولت ملی دکتر مصدق توافق داشتند؛ یعنی همه مسائل را کنار گذاشتند، آمدند یک کمیته مشترک با محوریت MI6 و CIA راه انداختند. آنهایی که کار عمیق روی دوره کودتا کردند میدانند که اینها قبل از اینکه اتحادشان را برعلیه دولت ملی بهکارگیرند خودشان تکنفره و بهصورت مجزا از هم تلاشهایی برای ساقط کردن دولت دکتر مصدق صورت داده بودند ولی چون آن تلاشهای منفرد شکست خورد علیرغم همه اختلافنظرها باهم برعلیه استقلال ملی در ایران ائتلاف کردند.
په نسبتی بین قراردادهای بلند مدت با چین و روسیه با منافع توسعهی ملی است؟
در هر دورهای که ما منازعه هژمونیک حاد در دنیا داشتیم، تمام تلاشها بر این بوده که به هر شکل ممکن کار تولیدی در ایران ساقط شود و ایران متکی به بیرونیها باشد. من هم به این دولت و هم دولت قبلی در ارتباط با آن قراردادهای بلند مدت با چین و روسیه، همین هشدار را دادم. وقتی که اسناد منتشرشده را میخوانیم مشاهده میکنیم که تمام خواستهی روسها و چینیها تکلیفش روشن است که چطوری و با چه سازوکاری تأمین میشود اما اینکه آن قراردادها چه نسبتی با منافع توسعه ملی و بهطور مشخص ارتقا تولید فناورانه در ایران دارد سکوت و ابهام وجود دارد حتی مواردی در جهت خلافش هم وجود دارد.
الان که این منازعه هژمونیک بین چین و آمریکا اتفاق افتاده بهمراتب اهمیت بیشتری پیداکرده است. آنهایی که اهل نظر هستند بروند اسناد استراتژیهای امنیت دفاعی و استراتژی، امنیت اقتصادی امریکا و چین در دهساله گذشته را بخوانند. آنوقت ببینم ماجرا چقدر جدی است. اینها در دنیا حساب و کتاب دارد و ما باید حواسمان در این زمینهها خیلی جمع باشد.
ذخیرهی دانایی شهید بهشتی که میتواند ایران را نجات دهد
ما باید در چنین شرایطی حواسمان را خیلی جمع کنیم. میخواهم بگوییم که برای نجات ایران و برونرفت از گرفتاریهای امروز، ذخیره دانایی مانده از آیتالله شهید دکتر بهشتی یک ذخیره دانایی استثنایی و منحصربهفرد است. اینکه شما میبینید یکدفعه شهید بهشتی محور قرار میگیرد از این دریچه قابلاعتنا است.
من به سبکی که عزیزان انجام میدهند به کسی برچسب نمیزنم ولی میگویم حواسمان باشد که ذخیرهی دانایی شهید بهشتی که میتواند ایران را نجات دهد را حفظ کنیم. در شرایط کنونی هم میتواند به ما بفهماند کجاها در دوره بعد از جنگ از میراث اندیشهای و نهادی شهید بهشتی او عدول کردیم و با این بحرانها برخورد کردیم و هم به ما میتواند کمک کند که سازوکار برونرفت را پیدا کنیم.
من توجه شما را به این جلب میکنم که اگر خواستید در این زمینه کار کنید کتاب تقریباً بینظیری را آیتالله محمد سروش محلاتی تدارک دیدند با عنوان «بازگشت از بهشتی، بازگشت به بهشتی». در آنجا با جزئیات و مورد به مورد نشان دادند که چطوری عدول از مرام و استانداردها و بیانهای اندیشهای توسعهساز آیتالله شهید بهشتی دانه دانه نقاط قوت 10 ساله اول بعد از پیروزی را به نقطه ضعف تبدیل کرده و ما را اسیر اینهمه بحران کرده است. ببنید که میزان تولد بنگاههای تولیدی صنعتی و میزان انگیزه برای بسط دادن طول و عرض بنگاههای تولید صنعتی در دهساله اول انقلاب چطوری بوده و الان چطوری شده است.
شوک معکوس نفتی دقیقا بر علیه ایران طراحی شد
شما میدانید در دوره 1365 تا 1367 آمریکاییها و متحدان غیر عرب صدام حسین به این جمعبندی رسیدند که با آن شیوه که اقتصاد ایران در دوره جنگ دارد اداره میشود به هدفشان نخواهند رسید. بنابراین آمدند یک تمهیداتی اندیشیدند که آن ستون فقرات اداره افتخارآمیز جنگ، یعنی اهتمام به تولید ملی ضربه بخورد.
به همین دلیل اولین شوک معکوس نفتی را تحمیل کردند که بر اساس مستندات دوست دانشمند من حسنتاش دقیقاً برعلیه ایران طراحی شد و محور اصلیاش عربستان بود. با یک شعار پوچ که بیاییم به سهم بازار متمرکز شویم نه قیمت نفت. بعداً آمدند در بعضی از سالها قیمت نفت را به زیر 3 دلار در هر بشکه رساندند. یک سرش شوک معکوس نفتی بود، یک سر دیگر استراتژی این بود که بهجای اینکه مناطق سوق الجیشی ایران را بمباران کنند، تمرکزشان روی انهدام ظرفیتهای تولیدی ایران بود. به علت این دو شوک که به ایران وارد شد ما شاهد آن هستیم که صنعت ایران در آن زمان بیسابقهترین فشارها را تحمل کرد.
توان رقابت و توان مقاومت اقتصادهای دنیا را با شاخص رابطه مبادله میسنجند که نشان میدهد نیروی تولیدی ما چقدر قادر است که برای ما مشارکت فعال در اقتصاد جهانی ایجاد کند. شاخص رابطه مبادله در دوره 1368 به بعد که پایبندی به قانون اساسی جای خودش را به دور زدن و نادیدهگیری قانون اساسی داد، نزولی شد. در فاصله 1368 تا 1389 شاخص رابطه مبادله در ایران 34 درصد از اندازه این شاخص در سال 1367 کمتر شد.
با اندیشههای شهید بهشتی ما علی رغم شرایط جنگی توانستیم بر تمام شوکهای برونزا و درونزا غلبه پیدا کنیم ببنید چقدر باید آن مدیریت اقتصادی عظمت داشته باشد
چپگرا تظاهرات ضد بهشتی راه انداخته بودند
یکی برگشته گفته است: «بهشتی تحت تأثیر اندیشه چپ قرار داشته است» و دلیلی که میآورد این است که آقای بهشتی کار را بر مبنای ارزش میدانسته است. خب ثروت ملل اسمیت بخوان، اقتصاد سیاسی ریکاردو را بخوان، از اسمیت، ریکاردو تا مارکس اینطور اندیشهای دارند. اگر که غیر این فکر میکنی هم فهمت از بازار و هم فهمت از مارکسیسم نیازمند بازنگری جدی است. اینکه بهشتی را سیبل کردهاند خیلی جالب است. در همان دوره که میگویند چپگرایی حاکم بود، چپگرایی را مجاهدین خلق و امثال اینها دامن میزنند، همان کسانی که چپگرایی را در ده سال رواج میدادند تظاهرات ضد بهشتی راه انداخته بودند تحت این عنوان که بهشتی طرفدار سرمایهداری است.
یعنی بهشتی در یک دوره آماج ناجوانمردانهترین حملات بود، سر چه؟ سر اینکه قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران را نوشته بود. میگفتند بهشتی آمریکایی است چون قانون حفاظت نوشته است.
میگویند کیانوری، الیانفسکی، بیتاوشانا به بهشتی خط میدادند
فردی با یک مجله مصاحبه کرده است و میگوید سیطره جریان چپ بهاندازهای بوده که ائمه جمعه منتظر بودند تحلیل کیانوری بیرون بیاید تا در خطبههایشان بگویند! من با خودم می گفتم خدایا اینها دارند در مورد چه کسی حرف میزنند. راجع به شهید مدنی شهید صدوقی، شهید دستغیب، طالقانی. اینها منتظر بودند که خطبههای نمازجمعهشان را از کیانوری بگیرند.
مثلاً در یکی از افاضاتشان میگویند مثلث کیانوری، الیانفسکی، بیتاوشانا آمدن به آقای بهشتی خط دادند. اینها میگویند اینقدر فضای اول انقلاب چپ زده بود که حتی امام جمعهها منتظر بودند حزب توده تحلیل هفتگی بدهد تا بروند از آن استفاده کنند. یک حرفهای شگفت انگیزی میزنند که واقعاً عجیب و غریب است! میگوید در جریان انقلاب با آن همه ابعاد، سیطره با چپها بود ولی مذهبیها پیروز شدند. اصلاً ببینید این حرفها قابلاعتنا است که اصلاً جدی گرفته شوند؟
بعد از جنگ قانون اساسی را کنار گذاشتند
طنز تلخ چیست؟ دوره بعد از جنگ که اینها قانون اساسی را کنار گذاشتند و بازارگرایی مبتذل را در دستور کار قرار دادند. حالا اینها بهجای این که پاسخگو باشند ژست تهاجمی گرفتند. بعد با چه تعابیری و با چه استدلالهایی. مثلاً میگویند که همهی ائمهی جمعه تسلیم تحلیلهای حزب توده بودند.
یکی دیگر میگوید چپ سیطره داشته اما طیف مذهبی پیروز شده است. بعد میگوید پیروزشدگان نه تئوری سیاسی، نه تئوری اقتصادی منسجمی داشتند. اگر اینها تئوری سیاسی منسجم نداشتند میتوانستند تبدیل به تنها انقلاب اجتماعی فراگیر مردمی در قرن 20 شوند؟ دوره کمتر از 1 سال بعد از پیروزی، قانون اساسی به رفراندوم گذاشتهشده است. مسئله مهمتر این است که اگر ما تئوری سیاسی اقتصادی منسجم نداشتیم میتوانستیم تا شهریور 1358 سندی به نام برنامه توسعه و تکامل نظام جمهوری اسلامی منتشر کنیم که تا امروز در تاریخ برنامهریزی با این کیفیت و مشارکت نخبگانی در تاریخ برنامهریزی ایران اتفاق نیفتاده است؟
میگوید که اصول 43 و 44 قانون اساسی کاملاً منطبق بر قضیه راه رشد غیر سرمایهداری است. بعد میگوید کلیدش دست بنیصدر بود و بهشتی به آن کمک میکرد. من نمیفهمم شما مگر رابطهی بهشتی و بنیصدر را نمیدانید؟ تفاوت دیدگاههای اینها را نمیفهمید؟
بحث دولتی کردن بیمه را شهید بهشتی در دهه 1330 طراحی کرد
بحث دولتی کردن بیمه به مثابه یک ضرورت برای یک حکومتی که میخواهد بر اساس احکام اسلامی طراحی بشود محصول پژوهشهای چندین سالهی شهید بهشتی در دههی 1330 بوده است. شما بررسی کنید اصلا اولیانفسکی در چنین زمانی به دنیا آمده بود که بخواهد بر روی آقای بهشتی اثر بگذارد؟
شهید بهشتی بعد از تصویب قانون اساسی مدیرهای اجرایی کشور را جمع کرده بودند که ترتیبات نهادی بر اساس قانون اساسی در جمهوری اسلامی طرح ریزی بشود. در این جلسه یکی از مسؤلان اقتصادی آن زمان به بهشتی میگوید من متحیم با آن ترکیبی که مجلس خبرگان داشت و با توجه به قداست افراطی بعضی از آنها بر مالکیت خصوصی چگونه بیمه باید تحت کنترل دولت و ذیل اصل 44 قرار گیرد؟
بهشتی میفرمایند که من در اواخر دهه 1320 درباره نگرش اسلام به مؤسسههای بیمهای حساس شدم و در این مورد مطالعهی نظری کردم. جمعبندی من این شد که مکندگی ربوی مؤسسههای بیمهای اگر بیش از بانکهای ربوی نباشد کمتر از آنهم نیست. از اواسط دهه 1330 که این تحقیق نهایی شد، تا امروز که من دارم با شما صحبت میکنم و همینطوری تحقیق ادامه داشته است همچنان شواهد همین برداشت را تایید میکند. ما از موضع اسلامی این را استدلال کردیم و اعضای خبرگان هم پذیرفتند.
حالا بیایند چنین چیزی را با این سوابق چند دهساله اینجوری به الیانوفسکی نسبت بدهند واقعاً نرمال نیست. حالا پشت پردهاش چیست خدا میداند!
یکی از افتخارآمیزترین متون اقتصادی در تمدن اسلامی کتاب نظام اقتصادی اسلام است.
نکتهی کلیدی که ما این را بیش از 10 بار گفتیم و عزیزان نمیخواهند این را ببینند که اینها که تمام این بحثها و نظم اقتصادی مبنی بر اسلام شهید بهشتی در بحث تفسیریشان در سال 1349 مطرح کردند و هم در آن مجلدات 6 گانه آثار تفسیرشان آمده است. بهطور مشخص در کتاب «بانکداری ربا و مسائل مالی در اسلام» با جزییات توضیح دادهشده است. این بحث برای سال 1349 است و بیش از 75 درصد آنچه که در اصول اقتصادی قانون اساسی مشاهده میکنید عیناً در آن بحثها آقای بهشتی مطرح کرده است.
من دعوت میکنم این کتاب دوجلدی «نظام اقتصادی اسلام» نوشته شهید بهشتی را مشاهده بکنید. وجوه نظری و عملی نگرش اسلامی به توسعه اقتصادی متناسب با اقتضای زمانه را آنجا ذکر کرده است. من میگویم یکی از افتخارآمیزترین متون اقتصادی در تمدن اسلامی در قرن بیستم همین کتاب دوجلدی است. در آن جا ببینید از چه سطحی ازنظر دانش، معرفت و رعایت موازین روششناختی شهید بهشتی در نظریه مالکیتی که ارائه میدهند. هم نقاط قوت اندیشه مارکسیستی و هم نقاط قدرت اندیشه لیبرالیستی در مورد مالکیت را مطرح کرده است. آنوقت نشان میدهند که نگرش اسلامی به مالکیت چقدر فراتر از آن است.
نکته سنجی شهید بهشتی در بحث مالکیت هوش از سر آدم میبرد
آنجا در نظریه مالکیت آقای بهشتی میگویند بر اساس منطق فطرت که قرآن اساس تمدن سازی را برآن استوار کرده 6 منشأ برای مالکیت وجود دارد. سپس از موضع نقد نگرش لیبرالیستی و کاپیتالیستی به مسئله مالکیت نگریسته است. واقعاً نکتهسنجیهایی کرده که هوش از سر آدم می برد. آنجا با یک مقدماتی میآید بحث را جلو می برد که واقعاً باید بروید بخوانید تا ببینید این آدم در چه سطحی از ظرفیتهای ذهنی بهخصوص در حیطه اقتصاد بوده است.
در آنجا میگوید ببنید منطق فطرت میپذیرد که خلقکننده صلاحیت مالکیت هم دارد، بعد میگوید ولی حواستان باشد که انسان خالق مطلق نیست. بعد دانه دانه توضیح میدهد آنچه را که انسان خلق میکند بخش زیادیاش خداوند در اختیارش قرار داده است، بدون آنها انسان نمیتوانسته خلق کند. بخش دیگری از این خلق کردن ارزش تابع ذخیره دانایی و توانایی یعنی علم فناوری انباشتهشده در طول تاریخ است، اینها به فرد نمیرسد. آنجاهایی که فرد خودش نقش آفرینی میکند حتماً باید بهرهمند شدهباشد. بعد میگوید این را مارکسیستها نتوانستند درک کنند درحالیکه منطق فطرت باید اینطور باشد. میگویند آنجایی که ذخیره دانایی و تواناییای پیشینیان و استفاده از مواد طبیعی است، سهم جامعه باید داخل آن در نظر گرفته شود. این را هم لیبرالها نمیتوانند بفهمند درحالیکه میگوید در منطق فطرت وجود دارد. برای هرکدام از اینها با جزئیات توضیح داده است که برای هرکدام حق مالکیت قائل میشود، واقعاً آدم نمیداند چه بگویید.
مصادره اموال سرمایهدارهای فراری
یکی میگوید که چرا به خاطر بدهی سرمایهدارهای فراری، اموالشان مصادره شده است؟ آقا جان برو اینقدر به خودت زحمت بده که آییننامهی اجرایی قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران را بخوانی. در آنجا میگوید که ما به حکم اینکه اینها بدهکار هستند اصلاً دست به مالکیت نمیزنیم. حتی آنهایی که نسبت به وثیقههای نزد بانکها گذاشتند تا دونیم برابر آن وثیقهها وام گرفتند، ما حتی اینها را حمل بر فساد نمیکنیم اما اگر میزان بدهی ارزشش از دو و نیم برابر وثیقه بالاتر باشد، اول میگوید به آنها 6 ماه فرصت میدهیم (باز نمیگوید مصادره) بعد از آن 6 ماه چند بار تمدید میکند که آقا بیا فقط دربارهی نحوهی بازپرداخت بدهیات با بانک طلبکارت توافق کن. هر چند بار مهلت را تمدید کردند، نیامده است.
با این وجود به علت اینکه اینها ظرفیت تولیدی است و باید به کار گرفته شود. بازهم ابتدا دست به ترتیب مالکیتش نزدند بلکه آمدند بر اساس آن لایحهی قانونی که مهندس بازرگان در دولتش نهایی کرد و به تصویب شورای انقلاب رساند، مدیر دولتی گذاشتند. تمام آن فسادها بعد از اینکه دسترسی به اسناد این بنگاهها پدیدار شده است حاصلشده است و بعد دربارهاش تصمیمگیری شده است.
اقتصاد سیاسی بهشتی ستیزی
یخش پایانی عرایضم را میگذارم روی این که مسئلهی اقتصاد سیاسی بهشتیستیزی و اینهمه دروغ و اینهمه خلاف واقع، اینهمه دستکاری واقعیت، یک وجهه بینالمللی دارد. عزت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و بینالمللی ما در بالاترین سطح با اسلوب روششناختی شهید بهشتی از موضع اسلامی امکان صورتبندی شدن و تبدیل شدن به برنامه دارد. بنابراین اگر ما بخواهیم از آن بلاتکلیفیهای ذلتبار در این مقطع حساس تاریخی در کادر آن منازعه هژمونیک جان سالم به در ببریم و باعزت و مستقل باقی بمانیم، یکی از ارزندهترین ذخائر دانایی که میتوان به ما کمک کند اندیشه و روششناختی شهید بهشتی است.
از منظر اقتصاد سیاسی بهشتی ستیزی، اینکه در طی 30 ساله گذشته بهتدریج و بهصورت فزاینده با منظومه اندیشهی بهشتی مرزبندی شده است حاصل آن این انبوه بحرانها و فلاکتها و بیچارگیها در این کشور است. چون میداند همهکسانی که سطوحی از شرافت علمدارند واقف به مقام اندیشهای و عملی آقای بهشتی هستند، میخواهد حواس ما را از اینکه زمان پاسخگویی رسیده است پرت کند.
اندیشه تعدیل ساختاری که جایگزین اندیشهی بهشتی شد در تمام عرصهها به بن بست رسیده
اندیشه که تحت عنوان برنامه تعدیل ساختاری و بازارگرایی مبتذل جایگزین منظومه اندیشهای شهید بهشتی شد در تمام عرصهها به بنبست کامل رسیده و کشور را با بحران فراگیر روبرو کرده است. الان زمان یک گفتگوی ملی درباره این است که این فاجعه فضاحتبار تا کی باید ادامه پیدا کند و تا کی باید منافع مافیا، دلالها و رباخوارها، این طور به منافع ملی، به منافع تولیدکنندگان و منافع عامه مردم مرجع دانسته شود.
به نظر من یک وجهه مهم دیگر این طنز تلخ بهشتی ستیزی که راه انداختند بر میگردد به اینکه اینها میخواهند همچنان بساط شوکدرمانی به مثابه اسم رمز غارت و چپاول استمرار داشته باشد. امیدوارم که همه آنهایی که در ساختار قدرت و بدنه اجتماعی دلشان برای ایران، مردمش و آینده توسعه ملی میسوزد با حواسجمع با این مسئله برخورد کنند.
امیدوارم که خداوند به همه ما توفیق بدهد که قدر میراث اندیشهای شهید بهشتی و بقیه را بدانیم. من که چند بار اسم بهشتی را تکرار کردم این به معنای این نیست که قانون اساسی یعنی بهشتی؛ این ذوق به همه اعضای آن مجلس هم برمیگردد و شما در صورت مذاکرات میبینید همه در این ماجرا مشارکت فعال و خلاق داشتند. نقدهایی که شهید بهشتی در آن کتاب مبانی نظری قانون اساسی به همین قانون اساسی میکند ناظر بر این است که من نتوانستم سطح فکری بعضی از اینها را بالا بیاورم.