چند روایت از نسبت کنکور و عدالت آموزشی

کدخبر: 2377853
خبرنگار:

از یک منظر کنکور یک پدیده نیست. خودش نمود است. یعنی خودش به خودی خود اهمیت ندارد. دارد یک شاخص‌هایی می‌دهد. یک هشدارهایی می‌دهد. مثل دماسنجی می‌ماند که من می‌گذارم در دهان بیمار، من نگاه می‌کنم می‌بینم که دمای بدنش چند درجه است. کنکور علاوه بر اینکه خودش یک فرآیند است و قابلیت بررسی از لحاظ صحت آن فرآیند را دارد، به عنوان شاخص عملکردی نظام آموزشی ما هم می‌تواند محسوب بشود

نسیم آنلاین: خانه‌ی مرحوم حاج حیدر رحیم پور، 23 مرداد میزبان نشستی با عنوان « کنکور، برای عدالت یا ضدعدالت؟» بود. سخنران این نشست خانم دکتر رقیه فاضل، پژوهشگر مدیریت آموزشی و استاد دانشگاه بودند که محورهای مهمی در موضوع نسبت کنکور و عدالت آموزشی بیان کردند. بخش‌هایی از آنچه توسط این استاد دانشگاه در این نشست ارائه شد را بخوانید.

در مباحث جامعه شناسی آموزش پرورش، یک مفهومی داریم به اسم تحرک اجتماعی. تحرک اجتماعی چه می‌گوید؟ می‌گوید آدم‌ها در یک طبقه‌ای اگر حضور دارند، معمولا در همان طبقه حضور خواهند داشت. یعنی اگر پدر من کارگر باشد، از لحاظ طبقه اقتصادی اجتماعی در همان طبقه خواهم بود. اما بعضی از پدیده‌ها هستنند که می‌توانند مایه‌ی تحرک باشند. یعنی اگر یک نسلی در یک طبقه‌ای  بوده، نسل بعدی این امید در ذهنش وجود دارد که من می‌توانم در طبقه‌ی بالاتری از لحاظ دهک‌های اقتصادی باشم. اگر در دهک یک بوده می‌تواند انتظار داشته باشد در دهک دو، سه، یا بالاتر باشد. آموزش یکی از این‌ها است. ما در بحث‌های جامعه شناسی آموزش پرورش، این‌جوری مطرح می‌کنیم که آموزش یکی از پدیده‌هایی است که می‌تواند تحرک اجتماعی ایجاد کند. می‌تواند در نسل‌های مختلف، طبقات را جابجا کند. نسل بعدی جزء همان طبقه‌ای که پدر و مادرش از آن طبقه بودند، نباشد. خود آموزش به ذات این است.

اما وقتی آموزش را در لایه‌ی عمومی می‌بینیم، شاید خیلی الان کسی انتظار ندارد که اگر شش کلاس سواد اگر داشته باشد، تا آخر ابتدایی خوانده باشد، طبقه‌ی اقتصادیش جابجا بشود. یعنی آن آموزشی که در موردش صحبت می‌کنیم که مایه‌ی تحرک اجتماعی می‌شود آموزش عالی است. بسته به اینکه من چه رشته‌ای را در تحصیلات عالی بخوانم، احتمالا شغل من مشخص خواهد شد. شغل من، میزان درآمد من را مشخص می‌کند و میزان درآمد من احتمالا شأن اجتماعی. میزان قدرتی که بعد مایه ثروت بیشتری باشد، یا نه، ثروتی ایجاد کند که بتواند من را قدرتمند کند. بتوانم به یک منصب سیاسی دست پیدا کنم، مدیر فلان جا بشوم، فرماندار فلان‌جا بشوم، بشوم عضو شورای شهر. هر کدام این‌ها یعنی امید آدم‌ها نسبت به اینکه در نسل بعدی یک چرخشی رخ بدهد و میزان ثروت و قدرت در آن نسل تغییر بکند وجود دارد و این شیفت کرده است روی آموزش عالی.

این را در بعضی از کتب تاریخ آموزش هم می‌خوانیم. من داشتم یک کتابی می‌خواندم که برای نشر شیرازه است؛ «توانا بود هر که دانا بود». دارد از اواخر دوره‌ی قاجار روایت می‌کند که چه اتفاقی افتاد که یک‌دفعه تحصیلات عالی ایجاد شد و یک طبقه‌ی جدیدی را ایجاد کرد. قبلا اشراف زادگان یک طبقه بودند که طبقه‌ی بالاتر جامعه بودند. یک طبقه‌ی دیگری هم بودند فرودست. وقتی که علم به معنی تحصیلات عالی و آکادمیک وارد ایران شد و جدی شد، اواخر دوره‌ صفوی اتفاقاتی افتاد اما در دوره‌ی قاجار تبش جدی می‌شود. چند علت هم دارد، مدرن شدن ایران و روابطی که با کشورهای مختلف دارد شکل می‌گیرد از جمله عواملی هستند که باعث می‌شود تحصیلات آکادمیک در فضای ایرانی بالا بگیرد. یعنی خودش را مطرح کند و عده‌ای مشتاق باشند. خود تغییر زاویه‌ی نگاه شوروی و بریتانیا نسبت به ایران. تا قبل از آن احساس می‌کردند که اگر می‌خواهیم سلطه داشته باشیم ایران باید ضعیف باشد، بعد به این نتیجه رسیدند که نه. حتی اگر ما یک دست نشانده هم بخواهیم بگذاریم، باید قدرت بگیرد. از  لحاظ علمی باید یک مقدار پر و بال بدهیم. علم در ایران در دوره‌ی قاجار پر و بال می‌گیرد، اما با دست بیرونی. یعنی اراده‌ی بیرونی ایجاد می‌شود که ما نمی‌توانیم دست نشاندگان ضعیف داشته باشیم. ما احتیاج داریم به دست نشاندگانی که یک مقدار قدرت بیشتری داشته باشند. از لحاظ علم پیشرفته‌تر باشند، صنعت‌شان جلوتر رفته باشد. لذا همه‌ی این‌ها که با هم می‌شود، یعنی از آن سمت عده‌ای در طبقه‌ی فرودست که دوست دارند یک طبقه‌ی جدید داشته باشند. طبقه‌ی متوسط در ایران تا حدی می‌شود گفت با آغاز مدرنیته شکل گرفت.

یک تحلیل هم است که می‌گوید نه، دقیقا دانشگاه بود. آموزش عالی بود که توانست یک طبقه‌ی دیگری را میان آن طبقه‌ی فرودست و طبقه‌ی اشراف‌زادگان بالادست ایجاد بکند. کم‌کم این‌ها خودشان را مطرح کردند. یعنی هر کسی بچه‌اش درس می‌خواند آموزش عالی، می‌توانست اعلام بکند که در یک طبقه‌ی جدیدی وارد شده‌ام. کم‌کم یک بحران مشروعیت ایجاد شد. این‌ها علم خواندند که چه بشود؟ این واژه مطرح می‌شود، چرا رفته آموزش عالی؟ رفته که چه اتفاقی بیفتد؟ زمانی هست که هم آموزش عالی دارد مطرح می‌شود و هم کسانی که دارند در آموزش عالی تحصیلات آکادمیک را ادامه می‌دهند می‌خواهند اعلام کنند که خواندن این رشته مهم است، خوب است، مفید است برای جامعه. آن‌جاست که می‌گویند یکی از اولین رشته‌هایی که جدی پروبال می‌گیرد در فضای ایران، پزشکی است. طبی‌سازی علوم تجربی و علوم پزشکی اینجا رقم می‌خورد که پزشکی خیلی خوب می‌تواند اعلام بکند که من مفید هستم. خیلی عینی و ملموس است. می‌تواند بگوید که اگر کسی این رشته را بخواند هم یک شأن اجتماعی دارد، هم در آمد می‌تواند پیدا بکند.

این رگه‌ها را همین الان هم داریم. احساس می‌کنیم که آقای دکتر، آن دکتری که آمپول می‌زند، آدم مفیدتری است در فضای اجتماعی. تحلیل آن کتاب از دید سیروس شایق این است. که (به عنوان یک) طبقه‌ی متوسطی، دارد دوره‌ی قاجار را روایت می‌کند و می‌گوید اینجا طبقه‌ی متوسط دارد کم‌کم خودش را نشان می‌دهد. طبقه‌ی متوسط که از آن ور هم مثل اشراف زادگان پایه ‌ی عمیق تاریخی ندارد. نمی‌تواند بگوید همینی که هست، باید استدلال کند که جامعه ببینید این رشته‌ای که من دارم می‌خوانم، رشته‌ی خوبی است. مهم است. به درد بخور است. لذا مسئله‌ی پزشکی مطرح می‌شود. رشته‌ی پزشکی به عنوان یک رشته‌ی دارای شأن اجتماعی و کارآمدی مطرح می‌شود. این را دارم می‌گویم از چه بابت؟ از بابت این که جالب است در فضای آغاز طبقه‌ی متوسط در جامعه‌ی ایرانی، یعنی در همان جا که احساس می‌کنند می‌شود یک تحرکی رخ بدهد، تحرک اجتماعی رخ بدهد با تحصیلات آکادمیک، یک‌دفعه یک طبقه ایجاد می‌شود. 

اگر چه می‌گویم، تأکید دارم که کسانی با تحلیل‌های دیگری هم هستند که می‌گویند نه! این تحول، این طبقه‌ی متوسط با منشا آموزش و آموزش عالی رخ نداده است. اما بدانیم که یکی از تحلیل‌های موجود این است که یک طبقه ایجاد می‌کند. کاملا با این تئوری که آموزش مایه‌ی تحرک اجتماعی است می‌خواند. 

کنکور مسئله است برای ما. بالاخره شغل ما را، رشته‌ی تحصیلی ما را، درآمد ما را، قدرت ما را در نسل بعدی احتمالا مشخص خواهد کرد. خود این‌ها باعث می‌شود که ما یک مقداری تأمل‌هایمان بیشتر بشود. یعنی نگاه بکنیم ببینیم که گاهی کنکور چه بسا مایه‌ی یک سری از مسئله‌‌ باشد. مثلا کنکور ده سال پیش الان دارد پیامدهای خودش را در فضای اقتصادی و اجتماعی ما نشان می‌دهد. از همین رو کنکور هم از منظر مسئله‌ی زمانی و هم از منظر مسئله بودن خود کنکور باید مورد توجه قرار بگیرد. عده‌ای می‌گویند خود آموزش، آموزش عالی می‌تواند فضای جامعه را عادلانه‌تر یا ناعادلانه تر بکند. لذا به نظر می‌آید که خود کنکور می‌تواند یک مسئله باشد. اگر چه می‌تواند نامسئله هم باشد.

آیا بالاخره کنکور عادلانه است یا نه؟ باید بتوانیم به این پاسخ بدهیم. اما اگر بخواهیم ببینیم کنکور برای عدالت است یا ضد عدالت، طبیعی است که باید یک مقداری عمیق‌تر بشویم. کنکور چه است؟ اصلا ما به کنکور به چه چشمی می‌توانیم نگاه کنیم؟

کنکور فرآیندی برای سنجش شایستگی

می‌توانیم خیلی تکنیکی به کنکور نگاه بکنیم. کنکور فرآیندی است که می‌تواند میزان شایستگی‌های آدم‌ها برای ادامه‌ی تحصیل در مقطع آموزش عالی را بسنجد. یعنی سنجش شایستگی رخ بدهد. اگر به تعداد آدم‌هایی که دوست دارند در یک رشته‌ی خاص تحصیلات عالی داشته باشند ظرفیت وجود داشت، دیگر کنکوری رقم نمی‌خورد. آدم‌ها آنچه که می‌خواستند را می‌خواندند. ولی می‌دانیم یک محدودیت‌هایی وجود دارد. ظرفیت‌های محدودی وجود دارد. ممکن است پولی همه‌ی این‌ها را بشود خواند اما به صورت رایگانش نه، در دسترس نیست. محدود است. لذا این محدود کردن‌ها باعث شده که کنکور همزمان بخواهد میزان شایستگی آدم‌ها را بسنجد و بعد رتبه‌بندی  کند. یعنی به ما نمی‌گوید که تو شایسته‌ی تحصیل در مثلا فرض کنید تحصیلات عالی در رشته‌ی پزشکی یا مهندسی یا فلان یا روانشناسی یا حقوق هستی یا نه.

او فقط به ما این را نمی‌گوید. می‌آید ما را به ترتیب نمره‌ای که آوردیم، بر اساس آن شایستگی ما را فهرست می‌کند. بعد می‌گوید که این‌ها می‌توانند بروند. حالا هرچند من دست و پا بزنم که من هم این شایستگی را دارم، محدود است. ظرفیت محدودی وجود دارد و مجبوریم آدم‌ها را بر اساس نمره‌ای که می‌آورند در شایستگی رتبه بندی کنیم. مثلا اگر ده تا ظرفیت فلان جا است، ده تای اول را می‌گیریم. بقیه امکان ورود نداشته باشند یا امکان ورود به این مدل را در آموزش عالی که رایگان باشد یا رشته‌ی دل‌خواهشان باشد یا رشته محل دل‌خواهشان باشد را نداشته باشند. پس به یک معنا می‌توانیم بگوییم که کنکور فرآیندی است برای سنجش شایستگی و گزینش شایستگان.

همین‌جا یک محل تاملی می‌تواند برای ما ایجاد کند. مایکل سندل یک کتابی دارد به اسم استبداد شایستگی. آنجا می‌گوید که بعضی‌ها ادعایشان این است که آزمون می‌گیرند و شایسته را انتخاب می‌کنند.خود به خود برچسب می‌زند. برفرض اگر فلان رشته را قبول شد، برچسب می‌زند که فلانی بچه زرنگ است و این قابلیت این را دارد و استحقاق این را دارد که بعدا به یک مناصب دیگری هم دست پیدا بکند. این از بعد نظری. در محل عملش، در محل عمل کنکور اشتباهی رخ بدهد، فسادی رخ بدهد، می‌بینیم که یک استبدادی ایجاد می‌شود. طرف واقعا توهم برش می‌دارد که من شایسته‌ام. یعنی خودش شایستگی‌اش را چه‌جوری معنا می‌کند؟ می‌گوید من وقتی شایسته‌ام که در فلان ‌جا فلان رتبه را آورده باشم. آورده‌ام، پس من شایسته هستم. برای همین یک تعبیری دارد به اسم استبداد شایستگی. البته خود واژه‌ی شایستگی یک وجه مثبتی دارد. آنجا مایکل سندل به معنای وجه مثبتش به کار نمی‌برد. شایستگی را به معنی عام به کار می‌برد که جامعه از یک آدم شایسته دنبال چه می‌گردد. طرف می‌خواهد پزشکی بخواند، طرف می‌خواهد روانشناسی بخواند، می‌خواهد حقوق بخواند، می‌خواهد مشاوره بخواند، آدم شایسته چه کسی است؟ آدمی که این میزان نمره را آورده باشد. این آورده. بعد دیگر وارد یک برج عاجی می‌شود که پیاده هم نمی‌شود از آن برج. من رتبه آورده‌ام. من کسی هستم که شایسته هستم. حالا هزار هم بیاییم بگوییم مثلا کنکورش عادلانه بوده یا نه، دیگر اثر نخواهد داشت. وارد فصل اولش که می‌شود یک مقدار زیادی در مورد مثلا فساد در آموزش عالی آمریکا صحبت می‌کند که درب پشتی دارد و این‌ها باعث شده که واقعا آدم‌ها شایسته نباشند ولی وارد شوند. چون وارد آن رشته شده‌اند، حس شایستگی دارند. جامعه نسبت به آن‌ها حس شایستگی داشته باشد، خب همین آغاز نقدش می‌شود.

اینکه آیا واقعا کنکور شایستگان را انتخاب می‌کند؟ آزمون‌های ورودی آموزش عالی شایستگان را انتخاب می‌کنند یا نه اتفاق دیگری می‌افتد و این‌ها حس شایستگی دارند و بعد مستبدانه بر مناصب قدرت می‌ایستند. چنبره می‌اندازند.

کنکور فرآیندی برای هدایت تحصیلی

یک مدل دیگر هم می‌شود دید. کنکوری که الان داریم می‌دهیم حداقل در آنچه که ما داریم تجربه‌اش می‌کنیم فرآیندی است برای جهت‌دهی استعدادها. یعنی جهت‌دهی ما خیلی در متوسطه‌ی دوم نیست که بگوییم استعدادهای ما جهت پیدا می‌کنند. آن جایی که استعدادهای نوجوان ما وارد دوره‌ی جوانی دارد می‌شود و  می‌خواهد به فعلیت برسد، در آموزش عالی است. یک رشته‌ی تخصصی می‌خواند و حس می‌کند که من فلان استعداد را داشته‌ام. هدایت می‌شود به اینکه شما فلان رشته را در آموزش عالی بخوانید و این پیامدهای مثبت را هم برای شما خواهد داشت. اینجوری حقوق خواهی گرفت، این تصمیمات را در جامعه می‌توانی بگیری، این قدرت را پیدا خواهی کرد. پس علاوه بر اینکه دارد شایستگی‌ها را می‌سنجد، اتفاق دیگری را هم رقم می‌زند.

این یک مقداری برای ما محل تامل جدی‌تری هم باید باشد. چون اول بچه‌ها بر اساس رتبه فهرست می‌شوند، لیست می‌شوند. بعد چه اتفاقی می‌افتد؟ آن صدرش می‌گوید بچه اگر ریاضی باشد، مهندسی مکانیک یا جلوتر مهندسی برق یا چند تا رشته‌ی این شکلی انتخاب می‌کند. حتی رشته محل. یعنی اگر من رتبه یک بیاورم در ریاضی می‌گویند این باید احتمالا برق شریف بخواند. یعنی خود به خود رتبه‌ی من در کنکور، جهت‌گیری به فعلیت رساندن استعدادهای من را مشخص می‌کند.

تقریبا هم همه‌ی آدم‌ها احساس می‌کنند باید کنکور بدهند. این حجم زیاد از داوطلبین کنکور، حجمی هستند که احساس کردند احتمالا سعادت و رستگاری به معنی فردی، نه صرفا معنی اجتماعی‌اش، در این است که من باید در تحصیلات عالیه شرکت بکنم وگرنه تحصیلات عمومی را که هر کسی دارد. این می‌توانست وارد دانشگاه نشود اما فضای جامعه جوری بوده که همه‌ی آدم‌ها دارند کنکور می‌دهند. بعد وارد یک دانشگاهی می‌شوند. بعد از رشته‌ی دانشگاهی‌شان یا استفاده می‌کنند یا نمی‌کنند.

الان ما مثلا لیست فارغ‌التحصیلانی را ببینیم که این‌‌ور وآن‌ور مشغول کار هستنند. نشان می‌دهد که لزوما دانشگاه جهت‌دهی نکرده و انگار یک دالانی بوده است. بعضی از استعدادها را هم به تاخیر انداخته است. طرف باید می‌رفت و یک کار مهارتی مثلا در طراحی سایت انجام می‌داد، اما از مسیر کنکور آمده آی تی خوانده است. بعد از دانشگاه دارد طراحی سایت می‌کند. به او می‌گوییم: «حتما باید می‌خواندی؟». می‌گوید:«نه. کارم فنی است. این مدل کدنویسی و طراحی را من با دیپلم هم می‌توانستم انجام بدهم». این یعنی چی؟ جهت دهی استعداد، به فعلیت رساندن استعدادها فقط چهار سال به تاخیر افتاده است. گاهی شش سال تا ارشد تاخیر افتاده است. این‌ها محل تامل است.

در واقع و در میدان عملی، کنکور دارد این کار را می‌کند. دارد بعضی از استعدادهای را به فعلیت می‌رساند. بعضی‌ها را منحرف می‌کند. به همین خاطر می گویند جو رسانه‌ای کنکور و الزام ورود به دانشگاه را  باید شکست. جو اینکه برای همه رشته‌ها دانشگاه لازم است.

رونق کنکور در بستر برساخت‌ها

 سومی‌ هم این است که بعضی از رشته‌ها باکلاس‌تر از بعضی رشته‌های دیگر هستند. یعنی همه آدم‌ها می‌خواهند بروند پزشکی، بعد نشد، دندانپزشکی، نشد داروسازی، نشد فلان. یعنی انگار همه یک نظام ارزشی ثابت در ذهن‌مان داریم. انگار همه پزشکی دوست دارند. جا هم کم است. ما مجبور هستیم کنکور بدهیم. این شکلی برویم وارد دانشگاه بشویم. اینها برساخت‌های رسانه‌ای، برساخت‌های بازار، برساخت‌های سیاست است. یعنی اگر در فضای رسانه‌ای ما تصویر دکتر، تصویر مهندس، تصویر وکیل جور دیگری ساخته می‌شد، چه بساوضعیت کنکور ما جور دیگری بود.

خود برساخت‌ها اهمیت دارد. من نگاه می‌کنم اگر در نظام اقتصادی‌مان جوری می‌شد که مثلا فرض کنید مالیات‌های سنگینی از پر درآمدها اخذ می‌شد، احتمالا آنقدر که همه دنبال این هستند که بروند مهندسی عمران و ساخت‌وساز بخوانند، نمی‌رفتند. می‌دانست که اگر انقدر درآمد دارم میزان زیادی از مالیات را هم خواهم داد. پس می‌بینیم نظامات اقتصادی می‌تواند در برساخت ذهنی من اثر بگذارد.

خود این جالب است. با چند تا نوجوان بعد از پمپاژ رسانه‌ای در مورد مالیات پزشکان صحبت می‌کردم. می‌گفتند که:« اگر بروم هفت سال پزشکی بخوانم. بعد تخصص بگیرم. اگر قضیه مالیات تغییر کند دیگر خیلی نمی‌ارزد». دقت بکنید، یعنی تصویر ذهنی را که ساخته است؟ نظام مالیاتی. نوجوان ما از الان دارد حساب کتاب می‌کند.این‌ برساخت‌ها هستند که استعدادها را جهت‌دهی می‌کنند.

سه نگرانی در مورد هدایت سرمایه‌ی هوشی کشور

 یک: اینکه ذات اهمیت تحصیل زیر سوال برود با اینکه بگوییم برای هر رشته‌ای لزوما تحصیلات عالی لازم نیست، متفاوت است. در انواع برنامه‌های استعدادیابی بحث‌هایی دارد مطرح می‌شود. یک جریانی دارد شکل میگرد که مهم این است که به استعدادت بپردازی. اگر خوب به استعدادت بپردازی می‌توانی چکار بکنی؟ شغل خوبی داشته باشی. درآمد خوبی داشته باشی و کیف کنی. واژه‌ی کیف. یک زندگی همراه با لذت را داشته باشی. اینها در حال پمپاژ شدن است.

اینکه من احساس کنم فلان کار را باید انجام بدهم، این آیا تحصیلات عالی لازم دارد، بعد بنشینم محاسبه کنم یک چیز است. اینکه برساخت ذهنی من با رسانه تغییر کرده باشد، قبلا رسانه یک چیز ساخته الان یک چیز دیگر بسازد، متفاوت است. من یک نگرانی از این بابت دارم که ساحت تربیت علمی و فناوری ما دارد زیر سوال می‌رود.  مثلا چه؟ می‌گویند همه‌ی ساحت علم دارد به حفظیات فروکاهیده می‌‌شود . چه کاری است مثلا من فلان اطلاعات را داشته باشم. چه‌کاری است من آنقدر ریاضی بلد باشم. دقت کنید این حرف‌ها بعضا غلط است. یعنی یک مخلوطی از این‌ها دارد به ذهن نوجوان ارائه می‌شود. یعنی بعضی از این حرف‌ها واقعا حرف‌های درستی است. مثلا انتگرال دوگانه برای آدمی که دارد فلان کار را می‌کند لازم نیست. این یک بحث است. در کنار این بحث‌های درست این جریان تنبلی را هم دارد همزمان پمپاژ می‌کند. این یک کم خطرناک است. من نگران ساحت تربیت علمی و فناوری هم  در این قضیه می‌شوم. در عین اینکه خوب است که بت دانشگاه بشکند اما ارزشمندی علم نباید بشکند. شکسته شدن بت دانشگاه یک چیز است، ارزش علم چیز دیگری است.

دوم بحثی است که برای طبقات ضعیف‌تر روایت می‌شود. مثلا برای کودکان روستا، شهرستان‌ها، مناطق محروم، مناطق مرزی. طرف روستایی است و کارشان مثلا کشاورزی و باغداری است. می‌گویند خوب این برود کشاورزی کند چرا درس بخواند؟ این می‌تواند برود هنرستان کشاورزی تا حد خوبی هم فن و مهارت آن را یاد بگیرد و بعد برود کشاورزی بکند. بد است؟ نه. حرف خوبی است. اما یک چیزی این وسط گم می‌شود.  آن این است که ما با این میزان شدید تاکید بر اینکه آموزش‌ها مهارتی باشد، چه کسانی می‌روند علوم انسانی می‌خوانند؟ من یک نگرانی حول این دارم. چه کسانی می‌روند علوم انسانی می‌خوانند؟ می‌گوییم که خب آدم شهری می‌تواند علوم انسانی بخواند. آن کسی که در میدان عملش وجود دارد.

اینجا یک تقسیم بندی دارد اتفاق می‌افتد. بعد من کم‌کم نگران می‌شوم که کسانی که دارند تولید علوم اجتماعی می‌کنند، نظریه پردازان علم اقتصاد ما برای کدام طبقه هستند؟  کدام طبقه در این نظریات بازتولید می‌شود ؟ این نگران کننده است. اینکه احساس کنیم طبقات ضعیف‌تر بروند سراغ رشته‌ها مهارتی‌تر. این را دلسوزان دارند ارائه می‌دهند. می‌گویند این همه بچه‌های روستایی ما رفتند یکی جامعه‌شناسی خوانده، آن یکی علوم تربیتی خوانده، آن یکی علوم سیاسی خوانده، به چه دردی خورده است؟ این را مراقبت بکنیم. چون من گفتم کنکور خودش یک فرآیندی شده برای جهت‌دهی استعدادها و شکوفایی استعدادها. چنین ملاحظاتی هم وجود دارد.

یعنی یک وجه عدالت‌خواه می‌خواهد نگران این عرصه‌ها هم باشد. ما همین تا نوک دماغ‌مان را نمی‌بینیم. ما می‌گوییم علوم انسانی مادر توسعه‌ی هر کشوری است. علوم انسانی است که ایده‌ی توسعه را پیش می‌برد. او در دست چه کسی است؟ در دست «طبقه‌ی متوسط شهری تحصیل کرده». بعد می‌گوییم این وسط مثلا اگر نظریاتی تولید نمی‌شود که بتواند هوای محرومین را داشته باشد، برنامه‌های توسعه‌ی ما چرا به این سمت حرکت نمی‌کند؟ نگاه می‌کنیم در میدان کسی که دارد درمورد توسعه حرف می‌زند، کسی که اقتصاد خوانده، بچه‌ی روستایی ما نیست. از این ابراز نگرانی می‌کنم. کما این که یک وقت‌هایی با کسانی که در مورد هدایت تحصیلی صحبت می‌کنند، در مورد مدارس شبانه‌روزی روستایی و این‌ها داریم صحبت می‌کنیم می‌گوییم که آقا این‌ها را هدایت کنیم به سمت چیزی که کاملا زود بازده باشد. یعنی نخبه‌ی علوم انسانی را اگر جایی پیدا می‌کنیم اتفاقا باید مراقبت کنیم که این نخبه‌ی علوم انسانی ما باید بین نظریه‌پردازان توسعه جایگاهی داشته باشد. بتواند به آن لایه‌ها برسد و گرنه ما مدام بازتولید یک طبقه‌ای می‌کنیم در نظریه پردازان. بعد کم‌کم باز تولید یک طبقه در برنامه‌های توسعه، بعد بازتولید یک طبقه در لایه‌های اقتصادی. این‌ها احتمال خطرش بالا است. این‌ها برساخت است. برساخت ایجاد می‌شود که فلان رشته‌ها مال فلانی‌ها. مثلا آن یقه چرک‌ها و این‌ها، این روستایی‌ها بروند این‌ها را بخوانند.

سوم اینکه من بببینم کسانی دارند پست می‌گیرند، وزیر می‌شوند، وکیل می‌شوند، نماینده‌ی فلان جا می‌شوند که بیشتر فلان رشته‌ها را خوانده باشند باعث بازتولید آن می‌شود. دارد  در ذهن من تصویر می‌سازدو آن موقع ارزش‌های اجتماعی را تقریبا یکسان در ذهن همه شکل می‌دهد. که خوب است حقوق بخواند. حقوق عمومی بخواند، حقوق خصوصی بخواند. بعد نگاه می‌کنیم بعضی رشته‌ها بایر است. مثلا نگاه می‌کنیم می‌بینیم که بعضی از رشته‌هایی که می‌تواند خیلی جدی باشد برای ما در آن سامانه ارزشی اجتماعی خیلی جایگاهی پیدا نکرده است. جالب است در رنک رشته‌ها علوم تربیتی از آن رشته‌هایی است که در غرب خیلی جدی در رأس قرار گرفته است. قبلا روانشناسی در راس بود و الان یک چرخش اتفاق افتاده است و علوم تربیتی بالا رفته است. حالا دلیلش هم بماند.  این نظام رتبه بندی رشته‌ها دارد آن‌ ور تغییر می‌کند. آیا اینجا هم ممکن است تغییر کند؟ بله. این برساخت‌ها ممکن است تغییر کند.

این روایت دوم از کنکور بود که کمتر داریم به آن فکر می‌کنیم که خزانه‌ی هوشی کشور را به کدام سمت حرکت می‌دهیم. این‌ها بالاخره سرمایه‌های ما هستند. سرمایه‌ی هوشی ما هستند. به کدام سمت دارد حرکت می‌کند؟

کنکور؛ دماسنج نظام آموزشی

 یک تصویر دیگری هم از کنکور می‌توانیم بگوییم که آنجا کنکور به عنوان یک پدیده نیست. خودش نمود است. یعنی خودش به خودی خود اهمیت ندارد. دارد یک شاخص‌هایی می‌دهد. یک هشدارهایی می‌دهد. مثل دماسنجی می‌ماند که من می‌گذارم در دهان بیمار، من نگاه می‌کنم می‌بینم که دمای بدنش چند درجه است. کنکور علاوه بر اینکه خودش یک فرآیند است و قابلیت بررسی از لحاظ صحت آن فرآیند را دارد، به عنوان شاخص عملکردی نظام آموزشی ما هم می‌تواند محسوب بشود. خبرهایی که اخیرا در مورد دهک‌های سه هزار نفر رتبه اول کنکور منتشر شد. گفتند که مثلا چه دهک‌هایی فرض کنید در برق شریف یا رشته‌ی پزشکی و دندان‌پزشکی در دانشگاه تهران قبول شده‌اند. هیچ کسی از دهک یک یعنی پایین‌ترین دهک ما حضور نداشت. این دارد یک حرفی می‌زند با ما. حالا آمارها را دوستان دقیق‌تر نگاه کنند. این‌ها دارد به ما نشان می‌دهد که یک چیزی اشتباه است.

کنکور درست نمی‌تواند بسنجد

یا کنکور درست نمی‌سنجد، دقت کنید در مورد دومی چند تا حرف می‌توانیم بزنیم. اینکه بگوییم آقا کنکور درست نمی‌تواند میزان داشته‌های علمی بچه‌های ما را بسنجد. ممکن است بچه‌ی طبقه‌ی دهک یک، یک چیزی را که بلد است، در مراحل مسیر یادگیری یاد گرفته است. اما کنکور جوری دارد برگزار می‌شود که نمی‌تواند او را بسنجد. یعنی  یک بازنمایی خوبی از اندوخته‌ی دانشی داوطلب نیست. می‌گویند که نمی‌شود کسی که مثلا ریاضی یاد گرفته را با تست زدن بسنجید. ما یک بحثی داریم به اسم سنجش وارزشیابی، سنجش و اندازه‌گیری، ذیل مباحث علوم تربیتی. مسئله‌ای داریم به اسم سنجش. آنجا این بحث‌ها مطرح می‌شود که آقا فلان آزمون‌ها آیا می‌توانند میزان یادگیری را بسنجند یا نه. خوب یک عده می‌گویند نه نمی‌توانند آن‌ها را بسنجند. کنکورکه آزمون پیشرفت تحصیلی نیست که ببینیم چقدر پیشرفت کرده است. ما می‌خواهیم ببینیم بین این‌ها کدام‌شان بهتر است بفرستیم آموزش عالی. پس در مورد این سوال می‌شود که کنکور یا خودش مشکل دارد، کنکور برای عدالت است یا ضد عدالت؟

ممکن است بگوییم کنکور بد است. یچه‌های ما یاد گرفته‌اند و کنکور نتوانسته او را بسنجد. مثل این می‌ماند که آقا من بلد بودم، تست زدن بلد نبودم. استرس گرفتم کلی اشتباه زدم. در حالی که از من آزمون تشریحی می‌گرفتند من آزمونم این مدلی نمی‌شد. ما حتی این را در امتحانات دانشگاه و مدرسه‌مان هم داریم. که بچه‌ها غر می‌زنند که سوالات بد بود. بله، در طراحی سوال این مشکلات می‌تواند وجود داشته باشد.

راه میان‌بر در اختیار مافیا

یک تحلیل دیگری هم می‌توانیم داشته باشیم و آن این است که نه، این سوالات سوالات خوبی هم است. بالاخره از لحاظ مسابقه‌ای می‌تواند مسابقه ایجاد کند. آدم‌ها را رتبه‌بندی بکند. از لحاظ اینکه چقدر چیزی بلد هستند؛ اما مافیایی وجود دارد، دست‌هایی وجود دارد. یک عده‌ای هستند که رفتند کنکور را آنالیز کردند و می‌گویند که:« آقا این جوری باید تست بزنیم». یک کسب وکاری راه افتاده در کنار کنکور و مدام به همه می‌گوید آقا کنکور که نمی‌تواند درست بسنجد. مسابقه شده فعلا. برای مسابقه اگر بخواهی سریع‌تر برسی نمی‌توانم به تو فلان دانش را یاد بدهم، اما می‌توانم یک کاری بکنم که تست را بهتر بزنید. این‎ها می‌شود مافیا. چون باز یک بحث دیگری داریم در یک لایه‌ی دیگر. ممکن است یک معلمی بگوید:« من بلدم خوب به تو یاد بدهم. جوری یاد بگیری که تست هم خوب بزنی». این بحث دیگری است. ولی فعلا این است که اغلب این موسسات کنکوری و کمک آموزشی چیز بیشتری یاد نمی‌دهند از آنچه کتاب درسی است یا معلم بلد است. چکار دارند می‌کنند؟ دارند راه‌های میان‌بری که شبه علم است، علم نیست. به بچه‌ی من می‌گویند که آقا یک سوال است، چهار تا گزینه است، گزینه‌ی فلان را این جوری رد می‌کنی. اینکه اصلا نه. بعضا حتی یاد می‌دهند که چطور حفظ کنید. آنالیز کرده بودند که با این روندی که در کنکور طی شده احتمالا این مدلی سوال می‌دهند. این جوری هم می‌خواهیم پیش ببریم.

تحلیل نتیحه کنکور از این منظر معضلی را نشان می دهد که وجود دارد و آن این است که اصلا یک عده‌ای که پول‌دارتر هستند توانستند از این کسب‌و‌کارهای حاشیه‌ی کنکور استفاده بکنند، رتبه‌های بهتری بیاورند و رشته‌های بهتری قبول بشوند. این را هم می‌توانیم بررسی بکنیم. یعنی مسئله کنکور نیست، مسئله چیست؟ یک ضعفی در کنکور باعث یک حاشیه‌های بزرگی برای کنکور شده است. حالا آن حاشیه‌های بزرگ را معمولا به اسم مافیای کنکور می‌شناسند. که یک عده می‌گویند باید با آن مقابله کنیم. یک عده می‌گویند یکی از معضلات همین است که این‌ها به اسم موسسات آموزشی فرهنگی ثبت می‌شوند و بعضا مالیات هم نمی‌دهند. این دارد اخلال می‌کند در نظام فرهنگی آموزشی اقتصادی. من هم پذیرفتمش. دارم بادش می‌زنم. دارم باد می‌زنم که این بیشتر شعله بگیرد. احساس می‌کنم که دارد کار آموزشی فرهنگی می‌کند. در حالی که کارش جنس آموزش نیست، شبه آموزش است. شبه علم است، چون تست‌زنی‌ها که از این جنس نیست. تحلیل سوالات کنکور که بعد من تم آن دستم بیاید که احتمالا امسال فیزیک این جوری خواهد بود، ریاضی این جوری خواهد بود که علم نیست. تحلیل یک روند است. این هم می‌تواند یکی از مسائل ما باشد.

 

یک بحث عقب‌تر این است که نظام آموزشی ما چکاره است؟ یعنی با توجه به این خبری که از رشته‌های دانشگاهی ما به ما می‌رسد، فارغ از کنکور آیا بچه‌های ما چیزی یاد گرفته‌اند؟ آیا دانش آموزان در دهک یک و دو و سه، و از آن طرف هشت و نه و ده فرصت‌های برابر آموزشی داشتند. این به نظرم مهمترین سوالی است که می‌توانیم داشته باشیم. نکته‌ای که آقا هم اشاره کردند.

چرا کنکور؟ کنکور که یک قسمتی، یک گوشه‌ای از مسائل نظام آموزشی ماست. ما اگر داریم به اینکه کنکور عادلانه است یا ناعادلانه می‌پردازیم، می‌خواهیم ببینیم نهایتا نتیجه‌ی کنکور بچه‌های ما را به کدام سمت سوق می‌دهد. آیا فقط کنکور از لحاظ فنی یا از لحاظ مافیای کنکور مسئله‌ی ماست یا مسئله ما نظام آموزشی است؟ کیفیت نظام آموزشی ما آیا برابر توزیع شده است؟ یا بین آن مدرسه‌ای که در تهران وجود دارد با یک مدرسه‌ای در یک شهرستان کوچک تبعیض وجود دارد.

کنکور دیگر اینجا صرفا خودش نیست. نمودی از نظام آموزشی است، یعنی عملکرد نظام آموزشی ما را می‌تواند مخابره کند. البته چون می‌خواهیم منصف باشیم می‌گویم هر سه این‌ها را می‌تواند روایت کند. هم می‌توانیم بگوییم: کسی که سال‌ها درس  خوانده در یک چهار ساعت نباید ارزشیابی بشود. تلاش‌هایی که اخیرا برای کنکور انجام شد، مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی برای کنکور که مثلا امتحان نهایی را اثر بدهیم در همین راستاست. دغدغه‌شان دغدغه‌ی فنی بود. گفتند آقا این را پخش کنیم. بیاییم عقب‌تر مثلا در مورد امتحان نهایی این را برگزار کنیم. گفتند آقا این هم از لحاظ اجرا احتمال فسادش را می‌آورد پایین‌تر. در کنکور اگر تقلب کند تقلب کرده توانسته ارتباط برقرارکند. اما اینجا هر درس را در یک روز امتحان می‌دهد. درس ریاضی را یک روز امتحان می‌دهد. درس دیگرش را یک روز دیگر می‌دهد. حالا فلان جا هم توانست تقلب کند در ده تا درس دیگرش که نتوانسته تقلب کند. لذا به نظر می‌آید که می‌خواستند سهم این مدل خطاها را سبک کنند. کار خوبی است یا نه؟ اگر کنکور را فنی تعریف کنیم، بله. در هر صورت بحثم این است مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی بد نیست. ولی می‌گویم حتی این‌ها هم رفع بشود، فقط مسائل فنی کنکور حل شده است. 

ما از لحاظ علم سنجش و اندازه‌گیریِ یادگیری تحصیلی باید ببینیم چقدر صحت دارد، اعتبار دارد. بگوییم آقا این آزمون، آزمون خوبی است اما آن قسمتی که نمایانگر آن دوازده سال درس خواندن ما است خب ربطی به این ندارد. شما هر کاری هم بکنید هر چه امتحان دیگری هم تاثیر بدهید، یک اتفاق دیگری باید بیفتد. برای همین است که عده‌ای می‌گویند کنکور نامسئله است. کنکور مسئله نیست. ما مدام داریم از لحاظ فنی با کنکور پیش می‌رویم. ابعاد اقتصادی، اجتماعی نظام آموزشی‌مان را نگاه نکردیم. مدام داریم با یک پدیده آزمون و خطا می‌کنیم. در حالی‌که ما با یک نظام آموزشی سرو کار داریم. تبعیض در نظام آموزشی باید حل کنیم. در قضیه‌ی تبعیض انواع استراتژی‌ها هم می‌تواند مطرح باشد. تبعیض را حل بکنیم که این یک جوری باشد که نگویند آقا در سه هزار نفر اول هیچکس از دهک یک نداریم. این خیلی خطرناک است.

البته تاکید می‌کنم که این پدیده‌ای است که گریبان‌گیر بسیاری از کشورها است. چون پدیده‌ی کنکور را داریم با آن سر و کله می‌زنیم، خود آن نظام آموزشی تابع برنامه‌ی توسعه‌ی ما است. برنامه‌های توسعه اگر تبعیض‌آمیز نباشد، تبعیض را ایجاد کرده است. هر چقدر هم که کنکور را اصلاح کنیم این اتفاق نخواهد افتاد. خیلی زودتر اصلا ناامیدی برایش رخ داده است. اصلا ادامه‌ی تحصیل نخواهد داد، رها می‌کند.

بعضی از دهک‌های ما حضور ندارند. تعداد آدم‌هایی که در آن دهک دارند کنکور می‌دهند باید بررسی شود. پس این وجه دیگر کنکور را من پیشنهاد می‌کنم باید جدی‌تر بگیریم.

آموزش عمومی برابر برای همه

سند انتظار را که داشتیم بررسی می‌کردیم یک بار اصول عدالت آموزشی را از منظر اسلامی آمدیم بررسی کردیم. در یک الگوی دینی که اتفاقا بسیار دغدغه‌ی عدالت را دارد، تاکید بر نیازهای مشترک خیلی اهمیت دارد . تاکید بر خیرات مشترک، نیازهای اولیه.  نظام آموزشی می‌تواند عادلانه باشد که در لایه‌ی عمومی برابر باشد. لایه‌‌ی عمومی جایی است که دارد نیازهای اولیه‌ی علمی برآورده می‌شود. جایی است که دارد خیرات مشترک توزیع می‌شود. می‌گوییم تا می‌توانیم اینجا را برابر کنیم. اینجا اتفاقا یکسانی خوب است. تا می‌توانیم این تبعیض‌ها را، شکاف‌ها را برطرف کنیم.

بعد می‌بینیم ملاحظه‌ی تفاوت‌ها چه خواهد شد؟ مگر عدالت فقط یکسانی است؟ استحقاق آدم‌هایی که واقعا استعداد بیشتری دارند را چکار بکنیم؟ این مال بعد این دوران است. می‌گوییم ما باید کاری بکنیم در دوران آموزش عمومی، آموزش با کیفیت و پرانگیزه باشد. این  خیلی اهمیت دارد. دوستان دقت بکنند، با کیفیت و پرانگیزه. یعنی اگر من معلم خوب را بردم سرکلاس، آموزش از لحاظ علمی با کیفیت شد اما انگیزه ساز نبود، در ذهن دانش‌آموز روستایی من جرقه نزد که من فلان مسئله را می‌توانم این جوری حل بکنم، اگر انگیزه ساز نباشد ناعادلانه است. یعنی آن دورانی که ما می‌گوییم در لایه‌ی اولیه باید باران نرم و گسترده ببارد. جوری که انگیزه‌ها برای رشد ایجاد بشود. اگر این اتفاق بیفتد بعد از آن می‌گوییم حالا در لایه‌ی آموزش عالی خلایق هر چه لایق. هر چه بیشتر تو از خودت استعداد نشان بدهی می‌توانی جای بهتر قبول بشوی.

آموزش باکیفیت و پرانگیزه

من  یک وقت‌هایی دیدم آموزش با کیفیت است، معلم، معلم خوبی است اما انگیزه کم است. یعنی انگیزه‌ای که دارد تزریق می‌شود خیلی زیاد نیست. برعکسش می‌بینیم در بعضی از دهک‌ها طرف قشنگ برای خودش نشسته یک کارگاه شغلی هم طراحی کرده است. مثلا ده سال آینده فلان‌جا خواهم بود. یعنی میزان انگیزه‌ی خیلی بالایی دارد. ما معتقد هستیم که انگیزه‌ها را هم باید اینجا هدایت کنیم. جایی باشد که تا می‌تواند در ذهن نوجوان ما سوال ایجاد کند. به میزان سوال‌های ما هر کسی بیشتر سوال داشته باشد حقش است که علم بیشتری بگیرد. دقت کردید. اینکه می‌گوید که هر کسی بیشتر تشنه باشد حقش است که آب بیشتری بگیرد. این حرف، حرف درستی است. به شرطی که ما زمینه‌ی سوال پروری را، زمینه‌ی سعی را، انگیزه‌ی سعی را در آموزش عمومی ایجاد کرده باشیم.

اینکه ما تاکید می‌کنیم که آموزش عمومی ما باید چند جانبه باشد همه ساحتی باشد به خاطر این است. چون اگر تک بعدی باشد ممکن است با کیفیت باشد اما انگیزه ایجاد نمی‌کند. لذا اصرار داریم که اگر ما بتوانیم سوال در ذهن ایجاد بکنیم، بعد هر کسی بیشتر سوال داشت حقش است که مراتب علم را، مراتب تحصیل را بیشتر طی کند. آن آدمی باید برود کارشناسی که مثلا سوال بیشتری دارد. باز از بین آن‌ها کسی برود کارشناسی ارشد بخواند که سوال بیشترتری دارد. اتفاقی که الان می‌افتد این نیست. ما در مصاحبه‌ی دکتری‌مان کسی نمی‌گوید که مسئله تو چه است؟ تو آمدی تشنه‌ی چه بودی؟ آزمون جامع دکتری‌مان هم این نیست. دوباره مثلا چهار تا کتاب می‌دهند. البته معدود دانشگاه‌هایی هستند که انصاف بخواهم بدهم، کاملا مسئله محور است. اما عموم دانشگاه‌های ما اینطور نیست. خب اینها نمی‌توانند انگیزه‌ها را بسنجد.  پس ما احتیاج داریم برای عدالت یک سطحی را همه را بیاوریم بالا با کیفیت و پرانگیزه. از اینجا به بعد بگوییم از اینجا به بعد با تو است. تا اینجا را برابر آوردم جلو، فرصت برابر به همه دادم، کنکور حتی اگر از لحاظ فنی بد اجرا بشود اینجا را می‌تواند پیش ببرد.

من تاکیدم این است که اصلاحات فنی کنکور خوب است. از لحاظ سنجش و اندازه گیری  تحصیلی و این‌ها خوب است. اما هر کاری بکنیم بالاخره آزمون است دیگر. تو اسمش را به جای کنکور بگذار، کنکور به علاوه‌ی امتحانات نهایی. به جای چهار ساعت کرده‌اید چهل ساعت. آیا دوازده سال عمر تحصیلی را می‌شود در چهل سال اندازه گیری کرد؟ نه دیگر.

پس ما اصلاحات فنی کنکور را به جا قبول داریم، ولی اولویت‌مان را جای دیگری باید قرار بدهیم. به نظرم می‌آید که باید این را یک مقداری مراقبت‌های بیشتری لازم دارد. فهم اینکه کنکور برای عدالت یا ضد عدالت، به ما آدرس غلط داده نشود. یعنی اگر ما همه‌ی زمینه‌ها را ببریم سراغ مسئله‌ی کنکور و عدالت را حول کنکور بررسی بکنیم، از عقبه‌ی کنکور و پیامدهای کنکور فارغ باشیم خیلی نمی‌تواند به عنوان بررسی عدالت‌خواهانه دست ما را بگیرد. البته مسئله‌های اجرایی کنکور، تا اینجا بحث نظری کنکور بود. بحث کلان کنکور بود. یک مسئله‌ی اجرا هم دارد. مثلا  فرض کنید مسئله‌ی تقلب، مسئله‌ی سهمیه‌ها. این‌ها مسئله‌ی اجرای کنکور است. ربطی به تئوری کنکور ندارد.  این‌ها هم قابلیت بررسی دارد و بعضا این‌ها می‌تواند انگیزه‌ساز باشد یا انگیزه کُش. این‌ها هم شدنی است. یعنی به عنوان جوانب ماجرای کنکور این‌ها را هم باید بررسی بکنیم.اینکه چه چیزی می‌تواند مثل یک آسانسور یکی را از یک رتبه به جای دیگری منتقل بکند. مثلا این رشته محل باید قبول می‌شد اما با یک دلیلی به یک جای دیگری منتقل بشود. اگر داریم کنکور را بررسی می‌کنیم، کنکور و متعلقات کنکور را باید بررسی کنیم. ما می‌خواهیم مسئله‌ی سهمیه‌ها را بررسی بکنیم. چون خود مسئله‌ی سهمیه یک چیزی است که در همه جا وجود دارد. چون دارد ضریب می‌دهد. سهمیه مناطق دارد چنین کاری می‌کند. سهمیه مناطق خوب است بد؟  قابل سواستفاده است یا نه؟ محل بررسی است.

دوستان دیده بودند که یک مدرسه‌ی غیر دولتی رفته بود کجا تاسیس شده بود؟ شاندیز. دانش آموز از مشهد می‌رفت شاندیز درس بخواند که سهمیه‌ی منطقه سه بگیرد. این‌ها قابلیت سو استفاده است. حتی در سهمیه‌ها، بچه‌ای که در منطقه‌ی محروم حاشیه‌ی شهر مشهد است هم‌چنان ممکن است اسمش مشهد باشد و منطقه یک محسوب بشود و مثلا یک روستای دیگری که اتفاقا به آن رسیدگی بیشتری از لحاظ شکاف طبقاتی دارد جزو مشهد نباشد. حاشیه بدتر از روستا است گاهی. مثلا یک روستایی یا یک شهرستان دور افتاده که می‌تواند معلم‌‌های خوبی داشته باشد به صرف جغرافیا بشود منطقه سه، یک دانش آموز منطقه محروم مشهد در شهر مشهد بشود منطقه یک. این هم قابل بررسی است. یعنی اگر بخواهیم عدالت را بررسی بکنیم در کنکور، جوانب ماجرای کنکور را هم باید بررسی بکنیم. تاکید می‌کنم کار سختی است. پرونده‌ای است مسئله‌ی کنکور. چه از لحاظ فنی، چه اجرای آن، چه جوانب مافیایی.

نسبت رسانه و کنکور

فضای رسانه‌ی ما خیلی اهمیت دارد. رسانه کار تربیتی واقعا نمی‌کند. حواسش نیست این خبری که یک دفعه داغش می‌کند، اسمش را هم رویش می‌گذارد چه تاثیری خواهد داشت. دروغ نمی‌گوید ولی تیتر می‌زند «شایعه‌ مثلا حضور انقدر مثلا کنکوری متقلب در دانشگاه‌ها»، نوجوان من که انقدرها سواد رسانه‌ای‌ ندارد. یک‌دفعه می‌ترکد همه جا. چه اتفاقی افتاد؟ تقلب درکنکور. حالا آن تقلب در کنکورش بماند اصلش. سوال‌ها در آمده، بله. اتفاق بعدی‌اش چیست؟ (می‌گویند) بیا این هم از کنکور. یعنی یک دفعه دانش آموزی که دم کنکور است برایش یک پمپاژ ایجاد می‌شود و بعد همه‌ی کاخ آمال و آرزوهایش فرو می‌ریزد. من احساس می‌کنم اینجا فضای رسانه‌ای باید خیلی هوشمندتر باشد. یعنی جایی است که رسانه‌ی ما هوشمند نیست و حواسش نیست. نسبت به آن مسئولیت‌های اجتماعی و روان‌شناسی اجتماعی که در جامعه باید به عهده بگیرد بی‌توجه است.

تو بالاخره داری یک حرکتی ایجاد می‌کنی. یک جهت‌گیری ذهنی ایجاد می‌کنی. نمی‌گویم نگوید. اصلا مسئله نگفتن و خبر ندادن نیست. مسئله این است که همان قدری که می‌تواند نظام آموزشی ما انگیزه بسازد و انگیزه نسازد، رسانه‌های ما هم دارند همین کار را می‌کنند. رسانه است که یک دفعه می‌تواند موج ناامیدی را ایجاد کند و بچه‌ای که فردایش می‌رود کنکور بدهد کنکور را بد می‌دهد. ما گاهی به هوای اینکه می‌خواهیم به مسئله‌ی عدالت در کنکور بپردازیم، خودمان داریم یک جو ناعادلانه‌ای را ایجاد می‌کنیم برای دانش آموزی که درس خوانده و می‌خواهد وارد کنکور بشود. البته بحث سنگینی است. یعنی این مباحث اخلاقی را وقتی روایت می‌کنیم بعضا می‌گویند آقا خیلی نگویید چون خلاف عدالت‌خواهی ما خواهد بود. اما در نگاه ما می‌گوییم مراقبت کنیم. اخباری که ما داریم منتشر می‌کنیم، جنجالی که می‌تواند ایجاد بکند یا نکند، امیدهایی که می‌تواند ایجاد بکند و یا امیدهایی که می‌تواند نابود بکند، اهمیت پیدا می‌کند. لذا این‌ها را باید جدی گرفت و با این اوصاف من سعی کردم همزمان تصویر کنکور را ارائه بدهم.

نکته‌ی آخر اینکه کنکور با این وضعیتی که ما داریم به آن نگاه می‌کنیم، چون که برساخت است تحث تاثیر بقیه سیستم‌های ما است. ولی شورای انقلاب فرهنگی فقط دارد درمورد آن صحبت می‌کند. باید نظام حقوق دستمزدهای ما و جبران خدمات ما جوری باشد که این مدل هیجانی شدن پزشکی را، هیجانی شدن شغل‌های کلینیکی را اصلاح بکند. چرا نظام جبران خدمات ما بعضا بسیار پر درآمد است؟ البته درآمدها ممکن است برای  بخش خصوصی باشد. دولت نمی‌تواند روی  درآمدهای آن‌ها سرپوش بگذارد.  اما مالیات که می‌تواند بگیرد. نظام مالیاتی صحیح هم می‌تواند بر رفتار کنکور اثر بگذارد. این‌ها را باید جدی بگیریم. یعنی خیلی دید تونلی به کنکور نداشته باشیم.

با این اوصاف من در یک کلمه نمی‌توانم بگویم که کنکور عادلانه یا خیر. کنکور به عنوان شاخص نشان می دهد که از عدالت آموزشی خیلی عقب مانده‌ایم. یعنی این میزان تبعیضی که دهک یک و دو و سه، دو دهم درصد رتبه‌ی مثلا نفر اول تا سه هزارم هست، خیلی مهم است. فاصله‌ی میان عملکرد مدارس غیر دولتی ما و مدارس دولتی ما خیلی جدی است. این‌ها را باید مراقبت کرد و این منظرها را باید جدی به آنها نگاه کرد. کنکور را من چند پدیده دیدم. یک پدیده ندیدم. خیلی موضع یک کلمه‌ای ندارم و هر کدام از این مواضع توضیح دارد.

ارسال نظر: